بچه که بودم، کلاس سوم چهارم دبستان شاید، یکی از تفریحاتم سفارش پستی کتاب از کانون پرورش بود. یادم نیست کتابها را در کیهان بچهها تبلیغ میکردند یا کجا، اسمشان را درمیاوردم، اسکناسی توی پاکت میگذاشتم و پست میکردم و منتظر بستهام میشدم. یکی از عنوانها «داستان زندگی پرثمر و باافتخار مداد قرمز» بود که به نظرم اسم جذابی آمد و سریع سفارشش دادم. پانزده بیست روز بعد بستهی تازه دستم رسید. کتاب را که باز کردم تازه فهمیدم به درجهبندیاش دقت نکرده بودم و برای مخاطبان خردسال است. سرگذشت ساده مداد قرمزی بود که در هر صفحه تعدادی نقاشی میکشید از اشیا و حیوانان متنوع و هر صفحه قامت مداد کوتاهتر از قبل میشد تا این که چیزی ازش نمیماند.
کتاب یک کلمه نوشته هم نداشت که برای مخاطب تازه سواددار شده که به خواندن «مدیرمدرسه» و «شاهزاده و گدا» و «تام سایر» مینازد افت داشت. شرمنده از سفارش همچو کتاب کودکانهای سریع یک جا قایمش کردم تا آبرویم نرود. البته در هنر اختفا مهارتی نداشتم در نتیجه کتاب سریعا مکشوف و اسباب شوخی بزرگترهای خانه با من شد که ظاهرا از افتخارات مداد قرمز دچار شرم شده بودم.
سالها بعد فهمیدم که طراح و نویسنده کتاب عباس کیارستمی فیلمساز معروف (همراه با داریوش دیانتی) بوده. دیروز که خبر غم انگیز درگذشتاش را جایی در همین پاریس شنیدم دوباره یاد داستان زندگی پرثمر و باافتخار مداد قرمز افتادم، این که چقدر شبیه زندگی خود کیارستمی بود. تمامش صرف خلق نقشها و تصاویر گوناگون شد تا آن که چیزی ازجسم خود هنرمند باقی نماند هرچند به لطف گروه پزشکان آخر سر نوک مداد هم زودتر از موعد شکست و تمام شد.
کیارستمی با سه گانه کوکر یا زلزله، جهانی ظاهرا واقعگرا اما بسیار شخصی و منحصر به فرد خلق کرد با قابهایی ماندنی در ذهن. مثل تپهای که کودک برای پیداکردن خانه دوست از آن بالا میرفت مثل لانگ شات درختان زیتونی که پسرعاشق در سایهشان جواب ابراز عشقش را به انتظار میایستاد یا در فیلمهای دیگرش مثل قابی از کوچه که قوطی خالی حشره کش در میانش به پایین می غلتید و دوربین کیارستمی در «کلوزاپ نمای نزدیک» ادیسه کوتاهش را با تامل و حوصله ثبت میکرد. او استاد ثبت ادیسههای کوچک و ساده بود مثل داستان زندگی پرثمر و پر افتخار همان مدادقرمز.
برای منی هم که سینماتوگرافی کیارستمی چیزی نبوده که از جهان فیلم و سینما عاشقش باشم این لحظه ها و قاب ها فراموش نشدنی اند. کیارستمی هزاران نفر را سرتاسر دنیا شیفته دنیای خود و کنجکاو سینمای ایران کرد، موج مقلدی آفرید، الهام بخش بسیاری شد. بزرگترین جایزه جشنواره سینمایی کن ، نخل طلا را نصیب خود کرد آنهم درسالهای پیشا-اینترنتی و بیاعتنایی عمومی.
نامش را معتبرترین نشریات سینمایی دنیا بارها درنظرسنجیها در ردیف اسطورههای سینما ثبت کردند.
مداد قرمز تمام شد اما در آخر ادیسه کوتاهش کتابی به جا گذاشت پر از نقشهای گوناگون که تا همیشه میماند.