علی هادیلو
فرهیختگان آنلاین
ایرانیان قدیم براساس یک سنت کهن و تجربه مشترک، محفل خود را با آتش، لحن قصهگویان و نقالان گرم میکردند. قصهگویی برای آنان به مثابه رسانه و کانال ارتباطی موثری برای سرگرم شدن، پر کردن اوقات فراغت و آشنایی با آداب و رسوم اجتماعی، آرمانهای جمعی، میراث فرهنگی، حماسی، پهلوانی و آئینی این مرزوبوم بود. «هزار و یک شب»، شناسنامه داستانسرایی ایرانیان است که ملل دیگر را نیز در این کار سهیم کردهاند. نویسنده این اثر تحسینشده جهانی، نه یک شخص که همه مردم ایران قدیم و ملل مسلمان هستند. براساس پژوهشها داستان و قصه با ایران آغاز میشود و داستانسرایی در ایران ریشه کهن دارد، برخی نقطه شروع داستان را «اوستا» دانستهاند، در این کتاب داستانهایی درباره افسانه آفرینش و زندگی انسانهای اساطیری و پهلوانی ازجمله کیومرث آمده است. ابنندیم در «الفهرست»، «فارسیان اول را تصنیفکنندگان اولین افسانهها» دانسته و نوشته است: «اولین کتابی که در این معنا تالیف شده، کتاب هزار افسان (نام قدیمی هزار و یک شب) بود». با ورود اسلام به ایران نیز چراغ داستان فروزان است و نمونههای فراوانی از حکایتها و قصهها به نظم و نثر پدید آمد. همچنین پژوهشها نشان میدهد داستان چنان با زندگی مردم ایرانی آمیخته بود که عدهای، قصهگویی را پیشه خود ساخته بودند و مردم را با حکایتهای شیرین خود سرگرم میساختند. کار آنها به قدری گل کرده بود که کتابها و طومارهای بسیاری درباره شیوه قصهگویی و بر سر ذوق آوردن مستمع پدید آورده بودند و در بعضی اماکن، ازقبیل قهوهخانهها (در دورههای متاخر) و در سراسر معابر عمومی و اماکنی که محل تجمع افراد بوده است، انواع قصهها را با شیوههای خاص میگفتهاند. در گفتوگوی زیر با محمدرضا مرعشیپور، مترجم مجموعه ارزشمند هزار و یک شب سنت قصهگویی جمعی ایرانیان و کارکردهای اجتماعی این قصهها را بررسی کردهایم. مرعشیپور علاوهبر ترجمه این اثر که سومین ترجمه هزار و یک شب در ایران محسوب میشود، ترجمه آثار ادبی شفاهی و برخی رمانهای نجیب محفوظ، نویسنده مصری را در کارنامه ادبی خود ثبت کرده است.
درباره منشا هزار و یک شب حرف و حدیثها زیاد است. گروهی آن را مثل «کلیله و دمنه» رهاورد سفر به هندوستان میدانند و گروهی منشا آن را هندی، ایرانی و عربی میشناسند. در این اثر ردپای کدام یک از ملتها پررنگتر است؟
اصل قصههای هزار و یک شب ایرانی است و مردم ایران از دو هزار سال پیش اصل قصه را آغاز کردند و بعدها با همکاری ملل دیگر شرقی در طول قرنهای متمادی آن را گسترش دادند. اما این قصههای شفاهی فارسی هیچگاه مکتوب نشد بلکه در حافظه مردم ایران و نقالان حفظ و سینه به سینه به نسلهای جدید منتقل شد و طبیعی است که در این انتقال و با گذشت سدهها و بسته به تخیل گویندگانشان برخی از آنها تغییر یافتهاند، شاخ و برگ گرفتهاند یا کوتاهتر شدهاند. این اثر تا دوران خلفای عباسی به صورت شفاهی بوده است و نقالهای ایرانی این ادبیات شفاهی را به مثابه ابزار ارتباطی و منبع درآمدزایی به کار میگرفتند و در روزگاری که رسانهای وجود نداشت، قصههای هزار و یک شب را در کوی و برزن برای مردم کوچه و بازار به زبان فارسی نقل میکردند و برای جذب مخاطب بیشتر به این داستانها شاخ و برگ میدادند.
پس از آنکه ابومسلم خراسانی خلافت را از بنیامیه گرفت و به عباسیان داد، ایرانیها ارج و قرب زیادی پیدا کردند و خاندان برمکی ازجمله گروهی بودند که نقش اساسی وزارت را به عهده گرفتند. هنرمندان و نقالان نیز ازجمله گروههایی بودند که به دربار راه یافتند. آنان برای سرگرم کردن خلفا، امرا و نظامیان ایران و عرب افسانههای ایرانی را روایت میکردند. چون اغلب شنوندگان قصههای هزار و یک شب عربها بهویژه عربی درباری بودند و زبان فارسی را نمیدانستند، نقالان برای اینکه پاداش بیشتری بگیرند و همچنین ارتباطات خود را توسعه دهند، احساس کردند که باید این افسانهها را به عربی روایت کنند. بنابراین برای اینکه روایت این قصهها به زبان عربی دشوار بود، شروع کردند به مکتوب کردن این قصهها؛ البته تا قرنها این یادداشتها به صورت پراکنده نگهداری میشد تا اینکه اواخر قرن ۱۷ و اوایل قرن ۱۸، گالان فرانسوی که مدتی در یکی از مناطق مصر اقامت داشت، این متنهای عربی را گردآوری، تدوین و منتشر کرد. این اولین کار منظمی است که روی این مجموعه انجام شد.
شما گفتید این اثر ایرانی است و جامعه قصهگوی ایران آن را شاخ و برگ داده است، اما پژوهشگران با توجه به نوع روایتگری داستان در داستان بر این باورند که این اثر هندی است نه ایرانی. البته ایرانیها متناسب با ذوق و سلیقه خود چیزهایی به آن افزودهاند.
واقعیت غیرقابل انکار در هزار و یک شب، نام ایرانی سه شخصیتی است که نقش مهمی در مقدمه ایفا میکنند، نام شخصیت چهارم نیز ترکیبی ایرانی است. شهریار نامی است در فارسی میانه به معنای دارنده سرزمین و حاکم محلی، چهرآزاد (از نژاد والا)، دینآزاد (دین نژاد) و شاه زمان که از دو جزء شاه فارسی و زمان عربی تشکیل شده است. پس در نظریه انتساب هندی و ایرانی جای تردید نیست، اما قصه های این مجموعه سه منبع هندی ایرانی و عربی دارند که دستهبندی آنها کار آسانی نیست. نکته دیگری که باید به آن توجه داشت، اشتراکات فرهنگی میان هند و ایران است؛ وقتی اقوام آریایی هند و اروپایی در طول زمان از نقاط سرد شمالی به پایینتر مهاجرت کردند، جمعیتشان بیشتر شد، توسعه پیدا کردند، دامشان زیاد شد، یکجانشین شدند. آنان در این مهاجرت طولانی و توسعهیافتگی یک چیز دیگر را به همراه خود آوردند و آن افسانههای مشترک بود. یک گروه از این اقوام در هند و یک گروه در ایران ساکن شدند. بنابراین طبیعی است که بین ما و هند اشتراکات زیادی وجود داشته باشد. پدران این دو ملت همان اقوام آریایی هستند که افسانه و اساطیر خودشان را همراه خود داشتند و این افسانهها و اساطیر مطابق با اقلیم محل سکونت آنها تکامل پیدا کرد، بنابراین ریشه هند و ایرانی یکی است. این شیوه داستانگویی داستان در داستان نیز به این دلیل بیشترین استفاده را داشت که کشش داشت و خواننده و شنونده را به دنبال خودش میکشاند.
نام اغلب قهرمانان قصههای هزار و یک شب عربی است، آیا این نامها نیز در همان دوران عباسی تغییر کرده است؟
بله. قصههای شهرزاد، راوی هزار و یک شب کاملا ایرانی هستند، در اغلب قصهها نام قهرمانان عوض شده و اسمهای ایرانی را تبدیل به اسمهای عربی کردهاند. مثلا در بسیاری از قصهها نام قهرمان هارونالرشید است در حالی که اصل قصه مربوط به سالها پیش از اوست. البته این تغییر نامها باز از کشش و لطف قصه کم نکرده است، زیرا استخوانبندی قصهها سرجای خود است، حرف اصلی زده میشود و درنهایت اینکه دید جامعهشناسی، تاریخشناسی به ما میدهد. امتیاز دیگر هزار و یک شب فارسی در مقایسه با هزار و یک شب عربی در نثر آن است، نثر عربی شل و غربال نشده است و مخاطب را خسته میکند، اما سه ترجمهای که از هزار و یک شب منتشر شده فاخر هستند.
این سه ترجمه، از نظر نثر و شعر چه ویژگیهایی دارند؟
ترجمه عبداللطیف تسوجی از هزار و یک شب که اصل آن در کاخ گلستان نگهداری میشود، از آثار ماندگار به لحاظ نقاشی، خطاطی و نقاشی است. او این اثر را به کمک چهل نقال ترجمه کرد، نقاشی آن را نیز صنیعالملک به کمک نقاشان دیگر انجام داده است و سروش اصفهانی که ملکالشعرای درباره بوده، شعرهای آن را با کمک همکارانش سروده است. این ترجمه نثر فاخری دارد، منتها مربوط به زمان قاجار است. دو ترجمه دیگر از هزار و یک شب که در سالهای اخیر منتشر شدهاند، یکی ترجمه آقای اقلیدی است و دیگری ترجمه من. در ترجمهای که ۱۰ سال برای آن وقت گذاشتم نیامدم نثر غربالنشده و شعرهای بیمایه عربی را تحتاللفظی ترجمه کنم، بارها به کتابخانهها مراجعه کردم کتاب از دستفروشها گرفتم تا بتوانم کاری ویژه منتشر کنم، بنابراین امروز مدعیام.
قصههای هزار و یک شب و سایر آثار ادبی چه کارکرد اجتماعیای دارند؟ اغلب این قصهها بر محور حوادث شگفتانگیز و خارقالعاده میچرخند، بنابراین می توان گفت اثر عمیق ادبی محسوب نمیشوند.
این استدلال نادرست است. هزار و یک شب عمری به اندازه چندین نسل دارد و نویسنده آن مردم هستند، البته قصهها یکدست نیستند، مثلا قسمتهایی که بعد از عباسیان به آن چسبیده است، نچسب است، یا اصیلترین قسمت آن شروع داستان تا اواسط جلد اول است که این بخش ایرانی است. با این حال این کتاب علاوهبر سیر زمانی، سیر زمینی هم دارد یعنی از هند و ایران شروع میشود و در بغداد، مصر و حتی بخشی از چین میچرخد و هر ملتی قصهای به آن اضافه میکند و با این چرخش ارزش ادبی و اجتماعی آن بیشتر میشود. بنابراین این اثر دایرهالمعارف جامعهشناسی اسلام و شناسنامهای برای ما ایرانیان است که ما را با زندگی مردان خدا، فرزانگان، دانشمندان، مبارزان سیاسی و اجتماعی و نیز چگونگی زندگی دزدان و گدایان و دلقکان و فرومایگان و نان به نرخ روزخوران و بسیاری دیگر از جنبههای زندگی ایرانیان قدیم آشنا میسازد و کیفیت زیست، غذاها، لباسها، سنتها، روشهای معاشرت، رزم، کشاورزی، تجارت، میراث فرهنگی مثل ضربالمثلها، کنایهها و… را در سرزمینهای گوناگون شرق نشان میدهد.
کارکرد اجتماعی دیگر قصهها، تجزیه تحلیل زندگی و کاهش فشارهای روانی و افکار منفی در شنوندگان است. این قصهها صرفا برای سرگرمی نیستند، بلکه تحلیل و تفسیری است که قصهگو از زندگی انسانها به دست میدهد. قصه درمانی از دیگر کارکردهای اجتماعی آن است. شهرزاد با قصههایش شهریار را از یک بیماری مهلک نجات میدهد و با این کار یک ملت را از شر بیماری شاه میرهاند، پس به قول مولانا قصه میتواند موجب درمانها شود.
چرا جامعه ایرانی درنهایت عنوان هزار و یک شب را برای این مجموعه انتخاب کرد. آیا این عنوان هدفمند است و معنای خاصی را القا میکند یا انتخابی تصادفی است؟
عددها همیشه معنای خاصی دارند. مثلا برای عدد ۷ معنای بینهایت قائلیم. همانگونه که قرآن در توصیف آفرینش جهان میگوید، «سبع سماوات»؛ یا روزهای هفته هفت روزند، یا میگوییم هفت آسمان، همینطور هفت طبقه زمین. بر این اساس عدد هزار نیز مشخصاتی دارد و به معنای بینهایت است. همیشه در توصیف جمعیت زیاد میگوییم هزاران نفر بودیم. عدد یک نیز معنای خاص خودش را دارد و به معنای یگانگی است. در این مجموعه نیز عدد هزار به معنای زیاد است. پیش از اسلام این اثر را «هزار افسان» نامیده بودند، یعنی افسانههای زیاد اما با ورود اسلام به ایران، یک نیز به هزار اضافه شد؛ یعنی اینکه این افسانهها از بینهایت هم بیشتر است.
چرا کلمه شب انتخاب شده است؟
روز برای قصهگویی نیست، برای کار و جنگ است. علاقهمندان قصه بعد از کار روزانه یا جنگ دور آتشی حلقه میزدند و برای یکدیگر قصه میگفتند.
اما برخی شب را نماد زنانگی و روز را نماد مردانگی میخوانند. نظر شما چیست؟
این هم تفسیری است. البته من فکر نمیکنم اینگونه باشد؛ طبیعی است که در هیچ دورهای از تاریخ دیده نمیشود مردم در روز برای هم قصه بگویند. قصه برای اوقات فراغت است.
برخی از قصهها و حکایتهای شب صرفا سرگرمکنندهاند و برخی پندآموز، برخی نیز چون مثنوی معنوی و گلستان هر دو جنبه را دارند. هزار و یک شب در کدام یک از دستهها جای میگیرد؟
اینکه سرگرمی در هزار و یک شب پررنگتر است به دلیل تفاوت روانشناختی است. مثلا اگر بچهای را مستقیم از کاری نهی کنید، سرانجام کنجکاوی باعث میشود آن را انجام دهد. پس پند مستقیم نتیجهای نداده و هیچ وقت نمیدهد. هر چه این پند هنریتر بیان شود، آن زمان تاثیرگذار خواهد بود. چون در هزار و یک شب، گلستان و مثنوی معنوی هم پندها هنریتر بیان شده، قصههایی ماندگارند و کارکرد درمانی و تربیتی دارند زیرا این مطلب را به صورت هنری بیان کردند. قصههایی که سطحی پند دادهاند، نتیجهای نگرفتند.
در گذشته نهچندان دور، والدین برای تربیت اخلاقی فرزندان، برای آنها قصههایی میخواندند که درونمایه آنها درباره گذشت، مهربانی، پرهیز از کینهجویی و… بود. چطور میتوان نسل جدید را به خط داستانگویی و داستانخوانی به سبک گذشته برگرداند؟
بچهها هیچگاه بدون قصه بزرگ نمیشوند، اما مواد اولیهای که در اختیار آنها قرار میگیرد، مواد سازنده و سالمی نیست. بهترین کار توجه بیشتر به سرمایههای فرهنگی است. هوشنگ مرادیکرمانی از شاخصهای این حوزه است چراکه کاملا نیاز بچههای امروز را میشناسد. باید از آثار این سرمایههای فرهنگی در مدرسه و خانواده بهره لازم را برد. روشهای دیگر برای علاقهمندکردن بچهها به قصه، استفاده از قالب موثر سینما است. داریوش مهرجویی، در «میهمان مامان» و کیومرث پوراحمد در «قصههای مجید» چنین کاری را کردهاند. البته هیچ روشی بهتر از کتاب نیست، اما برای آنکه بچهها به کتابخوانی رغبت پیدا کنند میتوان از سینما و حتی نمایشهای رادیویی استفاده کرد. همچنین داستانهای کهن و امروزی را باید برای قشر نوجوان بازآفرینی و بازنویسی کرد؛ کاری که من در قصه «علاءالدین و چراغ جادو» و «ابومسلم و صخره عشق» کردم. آقای مرادیکرمانی را به این خاطر دوست دارم که کمر به همت کاری بسته که در کشور ما مغفول مانده است. من از همکاران خواهش میکنم که این حوزه را جدی بگیرند، چون خیلیها که سرشناس میشوند کار کردن برای این سنین را کسر شأن میدانند. کشورهایی که در این حوزهها قوی هستند، برنامهریزی دقیقی میکنند و از کودکی آنان را با قصه مانوس میکنند. این افراد وقتی بزرگ شوند، پشتوانههای فرهنگی هستند. در جهان نویسندگان مشهور زیادی میتوان نام برد که از هزار و یک شب تاثیر گرفتند. ادگار آلن پور، بورخس، گارسیا مارکز و استاندال از جمله این نویسندگان هستند. برای همین معتقدم هزار و یک شب کتاب مادر است و همه نوجوانان؛ چه در ایران و چه در جهان که قصد نویسندگی دارند یا علاقهمند به ادبیات هستند، باید با آن شروع کنند. کلاسهای داستاننویسی هم باید از هزار و یک شب شروع کنند، چراکه استخوانبندی داستان از هزار و یک شب آغاز میشود.
—————————————
*در گفتگوی بالا باید سوالاتی هم قاعدتا در باره شیوه ترجمه و مزایای آن به ترجمه های پیشین مطرح می شد که نشده است. شرح بیشتر را از ابوالحسن مختاباد بخوانید: «هزار و یک شب ترجمه تسوجی نثری باشکوه دارد و همچنان خواندنی است، اما از چند سال قبل ناشرانی به این صرافت افتادند که از این اثر ترجمه های تازه یی ارائه دهند. نخستین بار نشر مرکز از ۱۵ سال قبل به سراغ ترجمه و تحقیق در این زمینه رفت و آقای ابراهیم اقلیدی را برای این کار برگزید که این اثر در دو گونه (فرم) عرضه شد. فرم اول به صورت موضوعی در ۱۸ جلد که زمستان سال ۸۶ به بازار کتاب آمد و فرم دوم که به صورت شب به شب در شش جلد امسال (۱۳۹۰) عرضه شد. علاوه بر آقای اقلیدی، آقای محمدرضا مرعشی پور با همراهی و تلاش انتشارات نیلوفر در چهار جلد ترجمه تازه یی از این کتاب را عرضه عمومی کرده اند. آقای مرعشی پور به تناسب موضوع سعی کرده حتی اشعاری از شاعران نو (مشیری، فرخزاد و…) را هم در متن بگنجاند. ویراستاری خانم طاهری و تابلوهای چشم نوازی که کار گرافیست و طراح شاخص، محمدعلی بنی اسدی است، از دیگر ویژگی های این اثر است. در کنار آن مقدمه یی روشنگر (ترجمه مدخل هزار و یک شب از دایره المعارف بریتانیکا) هم کلیتی از پیشینه و فراز و فرود این کتاب به خواننده ارائه می کند.» – متن کامل در اینجا.