این “زبان امروز” چیست که شاملو را دیروزی می‌پندارد؟

عبدالله کوثری
روزنامه شرق

قرار نیست امروز به زبان شاملو بنویسیم اما نباید روی او خط بکشیم. زبان شاملو مگر چیست که کنار رفته باشد؟ ترکیب استادانه‌ای است از میراث زبان فارسی با زنده‌ترین واژه‌هایی که امروز به‌کار می‌رود. عجیب است که تازه شانزده سال از مرگ او گذشته و ما روی او خط می‌کشیم.

امروز آن‌چنان در ادبیات پیش می‌رویم که هر ده سال یک زبان جدید برای ادبیات‌مان ابداع می‌شود. من فکر می‌کنم امروز نه‌ فقط زبان شاملو که زبان خاقانی هم زنده است. زبان هیچ شاعر و نویسنده بزرگی از بین نمی‌رود بلکه به میراث زبانی ما کمک می‌کند. از مهم‌ترین مشکلات ادبیات ما این است که تصور می‌کنیم جامعه ما هر ده سال چنان عوض می‌شود که شعر شاعران و نویسندگان بزرگ ما دیگر به درد امروز نمی‌خورد.

این تصور ناشی از آن است که در این سال‌ها عده‌ای، و از‌جمله برخی از هم‌نسلان من، به انکار «زبان» برخاسته‌اند. امروز چیزی ابداع کرده‌اند که هنوز هم کسی معنایش را نمی‌داند و آن «زبان امروز» است. می‌گویند می‌خواهیم داستان‌ها و شعرهایمان را به زبان امروزی بنویسیم. اما کسی نمی‌گوید ویژگی‌های زبان امروز چیست، و اصلا امروز چه وقتی است، آیا همین بیست‌و‌چهار ساعت اخیر است، یا این ده‌سالی است که عده‌ای شروع به نوشتن کرده‌اند، و یا کلیت ادبیات معاصر ماست؟ اگر این پرسش‌ها پاسخ داده شود، آن‌‌گاه دست‌کم معنای زبان امروز معلوم می‌شود و می‌توان درباره‌اش بحث کرد.

آیا در زبان امروز، شعرِ نیما و شاملو و نثر گلشیری و آل‌احمد هم جای می‌گیرد یا نه، یا زبان امروز فقط آن چیزی است که جوانان زیر سی ‌سال ما در این سال‌ها با آن نوشته‌اند؟

بنابراین مشکل امروز ادبیات ما این است که شصت‌، هفتاد سال شعر و نثر معاصر ما را انکار کرده‌اند و حالا حاصل آن را می‌بینیم. ای‌کاش می‌شد از مترجمی اسم ببرم که دوازده کتاب هم ترجمه کرده‌ اما وقتی حاصل کارش را می‌خوانم از خودم می‌پرسم این را چگونه می‌توان زبان فارسی نامید! این‌ نتیجه تلاش بیمارگونی بوده برای فقیر‌کردن زبان‌ فارسی.

دلیل این اتفاق را نمی‌‌دانم اما شما ترجمه‌های دهه چهل را با ترجمه‌های امروز مقایسه کنید و غنای واژگانی آن‌ها را با هم بسنجید. آیا زبان بیضایی در «مرگ یزدگرد» و زبان شاملو زبان امروز است، یا زبانی که در این چند سال رواج یافته که از آوردن چهار صفت درست هم عاجز است؟

متاسفانه ما به گنجینه زبانی خودمان توجه‌ای نمی‌کنیم اما اگر به غرب نگاه کنیم، می‌بینیم که هیچ‌کس نمی‌پرسد آیا زبان شکسپیر به‌کار امروز می‌آید یا نه؟ طبیعی است که امروز کسی به زبان شکسپیر نمی‌نویسد اما او را کنار نگذاشته‌اند. اما بدبختی ما این است که بر ادبیات معاصر ما خط کشیده‌اند و از زبان امروز حرف می‌زنند.

ادبیات جز زبان چیزی نیست و امروز آن را تخطئه می‌کنند. فقر زبانی در نثر و شعر ما در این یکی دو دهه اخیر علتی ندارد جز انکار میراث زبان فارسی. من از بیهقی در ترجمه رمان‌ آمریکای لاتین استفاده کرده‌ام.  من اگر از این میراث استفاده نکنم مگر چه چیز دیگری در اختیار خواهم داشت؟

در این شصت، هفتاد سال اخیر چند نفر بوده‌اند که شعر و نثرشان به زبان ما چیزی افزوده باشد؟ من فکر می‌کنم چهار یا پنج نفر.  البته این به آن معنا نیست که تمام نویسندگان و شاعران خوب ما چهار، پنج نفر بوده‌اند. مثلا دولت‌آبادی را در نظر آورید. هرقدر به «کلیدر» ایراد بگیرند، واقعیت این است که او با «کلیدر» و «جای خالی سلوچ» به گنجینه زبانی ما افزوده است. هیچ زبانی بدون شاعران و نویسندگان تأثیرگذارش معنا ندارد.

زبان شعر شاملو، زبانی است که هم در نثر از آن استفاده کرده‌ام و هم در ترجمه شعرگون. زبانی که من در ترجمه به‌کار می‌گیرم سرچشمه‌اش در زبان شاملو است. نه این‌که پیش از شاملو یا بعد از او چیزی نخوانده‌ام، اما شاملو با زبانش یک رویکرد به ما نشان داد و رسمِ به‌کارگرفتن زبان را به ما آموخت.

همرسانی کنید:

مطالب وابسته