Taylor, Charles. The Language Animal: The Full Shape of the Human Linguistic Capacity. Harvard University Press, 2016
همانطور که چارلز تیلور میگوید طی صد سالِ گذشته گرایشِ فلسفی به زبان تقریباً وسواسگونه شده است. این وسواس برمیگردد به عبارتی که لودویگ ویتگنشتاین در سال ۱۹۱۵ گفت: «محدودیتهای زبان من بهمعنای محدودیتهای جهان من است.» اگر حرف ویتگنشتاین درست باشد، زبان دیگر وسیلهای برای ضبط و انتقال اطلاعات نیست؛ بلکه چارچوب تمام دانش و تجربه است.
اما فلاسفهای که از گفتۀ ویتگنشتاین الهام گرفتند، نتوانستند دربارۀ آنچه این حرف در ضمن خود دارد، با او موافقت کنند. از میان آنها پوزیتیویستها زبان را نقشۀ دقیقی از حقایق غیرشخصی میپنداشتند و هر چیز دیگری را بهعنوان رتوریک، عواطف و خرافات رد میکردند. از طرف دیگر اومانیستها زبان را نیروی خلاقی میدیدند که به ادراکات ما پرِ پرواز داده و ما را در معرض ناشناختهها قرار میدهد. ممکن است بگویید برای پوزیتیویستها زبان به وضعیت علم طبیعی سوق پیدا میکند؛ اما برای اومانیستها اساساً نوعی شعر است.
تیلور طرف شاعران را میگیرد و در کتاب اخیر خود با شیوایی و استحکام و بررسی گستردۀ تاریخی استدلال میکند. او با اتیین دو کوندیاک آغاز میکند. کوندیاکْ پوزیتیوست پیشگامی است که گفت: «زبان زمانی به وجود آمد که اجداد ما از آواها و حرکات غریزی خسته شدند و تصمیم گرفتند ایدههایشان را بهوسیلۀ آواهای صدادارِ ساختگی به اشتراک بگذارند.» چند سال بعد اومانیست پیشگام، یوهان گوتفریت هردر، به کوندیاک بهخاطر پیشفرضگرفتنِ چیزی که قصد توضیحش را داشت، انتقاد کرد: «بدویهایی که او میگوید، چگونه میتوانند بفهمندکه ایدههایی برای انتقال دارند، اگر تاکنون زبانی برای بیانکردنشان نداشتند؟» از نظر تیلور هردر درست میگوید: بدون پریدن از چرخههای مکانیکی محرک و پاسخ به یک سطح جدید، یعنی جایی که در آن زبانْ ما را قادر میسازد چیزی را آنگونه که هست دریابیم، چیزی با عنوان آگاهی وجود نمیداشت.
طبق گفتۀ تیلور این بنبست به چندین تفاوت سرنوشتسازِ دیگر منجر شد. اول این که کوندیاک دربارۀ زبان اتمیستیک فکر میکرد؛ با این تصور که ما در هر لحظه کلمهای را انتخاب کنیم. اما هردر آن را کلگرایانه میفهمید؛ با این تشخیص که کلمات معنایی ندارند مگر بهعنوان جزئی از شبکههای زبانی بزرگتر. دوم اینکه کوندیاک ریشۀ زبان را در تجربۀ شخصی میدید؛ در حالی که هردر آن را اقدامی مشارکتی مبتنی بر اولویت گفتوگو میدانست. در آخر و از همه مهمتر، کوندیاک کلمات را برچسبهایی برای موجودیتهایی در نظر میگیرد که ما تاکنون توانستهایم بشناسیم؛ حالآنکه هردر فهمیده که بعضی چیزها، مانند وفاداری یا قوانین یا وعدهها، اگر ما کلماتی از آنها نداشته باشیم، نمیتوانند وجود داشته باشند.
تیلور به دفاع از هردر در برابر کوندیاک، برخی از وزنههای سنگین فلسفۀ قرن بیستم را نام میبرد: مارتین هایدگر، موریس مرلوپونتی و همچنین ویتگنشتاین. او بحث میکند که زبانِ رنگباختۀ علوم طبیعی اگر در چشماندازی رنگارنگ از عمل زبانیِ شخصی، پرشور و سرزنده قرار نمیگرفت، نمیتوانست اظهاراتش را فارغ از جهانی عینی در اختیار ما قرار دهد؛ همانطور که تیلور میگوید، ما نمیتوانستیم یاد بگیریم رسالهای بنویسیم قبل از آنکه یاد بگیریم صحبت کنیم. زبان در طول زمان آنقدری که از طریق نیروی روایی و استعاری رشد میکند، از طریق اضافهشدن کلمات جدید رشد نمیکند. نکتهای که ایدۀ کلاسیکِ برابری مدنیْ آن را به تصویر میکشد، قبل از اینکه در سیاستهای معاصر هویتهای جنسی، مذهبی، فرهنگی و ملی پیچ بخورد، در انقلابهای فرانسه و امریکا و جنبشهای گوناگون سوسیالیستی متحول میشود. زبانْ جهانِ ما را تغییر میدهد، بهطورخلاصه: زبان معانی جدیدی وارد زندگی ما میکند و قلمروی را به رویمان میگشاید که خودش کدگزاری کرده.
کتاب حیوان زبانمند به بیانیهای قاطع برای اومانیسم در تقابل با پوزیتیویسم نزدیک شده است؛ اما خوانندگان حق دارند که آن را تقریباً کند و تکراری بیابند. تیلور اذعان دارد که کارکردن دربارۀ این موضوع را سی سال پیش شروع کرده است و تنها چیزی که راهش را سد کرده، «وقفه های خودخواسته متعدد» بوده است. این یعنی چندین کتابِ دیگر در این میان نوشته است. در عین اینکه آثار او دامنۀ گستردهای داشته، سلوکش همیشه از نگاه اومانیستیاش به زبان نشئت گرفته است.
[کارهای] تیلور بهوضوح سازگار است. چهل سال پیش، او کتابی پیشگام دربارۀ هگل چاپ کرد. این کتاب نشان داد که تیلور دنبالهرو هردر است؛ هردری که زبان برایش «بیانِ خویشتن» است؛ در تقابل با کوندیاک که زبان را «حامل ایدهها» میدانست. یک دهه قبلازآن او نقدی بر روانشناسی پوزیتیویستی وارد میکند و در اینباره بحث میکندکه زبان اتمیستیکِ علم طبیعی نمیتواند رفتار انسان را مجسم کند. درواقع احتمالاً همۀ دغدغههای عمدۀ او به اوایل دهۀ پنجاه برمیگردد. در آن زمان او یک کاتولیک چپگرای کانادایی با بورس تحصیلی دانشگاه آکسفورد بود. آنجا جایی بود که او در گردبادی از اشتیاق به آثار ویتگنشتاینِ تازهدرگذشته گرفتار شد.
تیلور یکی از فیلسوفان بسیار معقول و دلسوز معاصر است؛ اما پس از شش دهه، تنوع رویکردهای اومانیستیاش به زبان قدری تکراری شده است. ویتگنشتاین خودش نسبت به کلیگوییکردن دربارۀ زبان بهگونهای که انگار موجودیتی است واحد، انتزاعی، یکشکل و منسجم، هشدار داده بود. او نگران پرشدن بازار از کتابهای بیمفهومی بود که کلمۀ زبان در عنوانشان به چشم میخورْد. ممکن است تیلور حق داشته باشد که پوزیتیویستها را برای اینچنین دستکمگرفتن شکوه خلاقانۀ زبان ملامت کند؛ اما ارزشش را دارد که یادآوری کنیم بعد از کوندیاک، آنان علاقهای عملی به سؤالات فراتر از سطح روزمره یافتند؛ مانند اعجاب زبان نشانه یا زبان ناشنوایان، مزیتهای سیستمهای مختلف نوشتار و مشکلاتی در تنوع فرهنگی و ترجمه. آنها همچنین خود را در مسائل سیاستِ زبانی درگیر کردند؛ مانند استانداردسازی زبانهای ملی، آموزش ناشنوایان و حتی تأثیر نامهای خانوادگی مردسالارانه بر شکلگیری احساسات خانواده. این موضوع آخر قطعاً شایستۀ برگشتن به مسائل بحثبرانگیز سیاسی است. پوزیتیویستها ممکن است اشتباه کردهباشند؛ اما سزاوار تحمل این همه حقارت از سوی فلسفه نیستند.
———————
*ترجمه همواری نیست ولی با اندک تلخیص هنوز قابل خواندن است. گرچه متن انگلیسی روانتر است.