سارا، لیسا، خورشید و دیگر زنان افغانستان

وارونا
نامه نگار*

سارا، لیسا، خورشید و دیگران
نویسنده: معصومه ابراهیمی
لندن: اچ اند اس مدیا، ۲۰۱۶، ۱۰۸ صفحه

کتاب سارا، لیسا، خورشید و دیگران مجموعه‌ی داستان کوتاهی به قلم معصومه ابراهیمی است. این کتاب دربرگیرنده‌ی داستان‌هایی درباره‌ی زندگی زنان افغان در دنیای مدرن و شامل داستان‌های مجسمه‌ی چینی، پارک‌وی، غرق شدن، کابل پر از قبرستانی است، زیارت، تهمت، پسر مریم، لیون، معتاد، خیانت، پنجره‌های خوشبخت، یک روز معمولی، بازجوی من، دختر تابلوی نقاشی، ساختمان شماره ۴۰۷، چشم‌سفید و صبح روز بعد است.

معصومه ابراهیمی پیش از این نیز چند داستان کوتاه نوشته است. وی مدیر «خانه فرهنگ افغانستان» در کابل است. این خانه در زمینه‌های مختلف به خصوص در حوزه فرهنگ (کتاب‌خوانی، نمایشگاه، عکاسی، آموزش وبلاگ نویسی،نقد فیلم، نقد شعر و کتاب ) فعالیت دارد.

معصومه ابراهیمی اکنون در آمریکا در مقطع کارشناسی ارشد اقتصاد تحصیل می‌کند. همچنین از یکی از دانشگاه‌های ایران مدرک کارشناسی ارشد تئاتر دارد. وی یکی از نخستین وبلاگ‌نویسان زن در شهر کابل است.

همانطور که از اسم کتاب برمی‌آید خواننده‌ی داستان‌های کوتاهی درباره‌ی زنان خواهیم بود. زنانی که در داستان‌ها هستند، نام‌های مختلفی دارند اما سارا، لیسا و خورشید که در داستان‌های پایانی کتاب با آنها روبرو می‌شویم به عنوان اسم‌های اصلی انتخاب شده اند.

این مجموعه را البته باید مجموعه داستان کوتاه و داستانک نامید، زیرا تعدادی از داستان‌های این مجموعه حجم کمتری از یک داستان کوتاه دارند و سریع خوانده می‌شوند.

کتاب با داستان «مجسمه‌ی چینی» آغاز می‌شود و با این دیالوگ: «دختر پرسید: چرا در را باز نمی‌کردی؟» و نویسنده با همین دیالوگ مخاطب را به دنیای کتابش دعوت می‌کند. دنیایی که قرار است شاهد برش‌هایی از زندگی زنان افغان در دنیای مدرن باشیم. در دنیایی که دیگر شاهد حضور نیروهای طالبان و افراطیون نیستیم اما همچنان تاثیر آنان و سایه‌ی جنگ را بر زندگی زنان افغان حتی در دنیای مدرن و حتی در کشورهای پیشرفته می‌بینیم.

هر چند شخصیت‌های داستان‌های این کتاب زنان افغانستان هستند اما رویدادهای رخداده‌ درباره‌ی آنان به دلیل اینکه بیشتر حسی هستند موضوعاتی جهان‌شمول محسوب می‌شوند که ممکن است درباره‌ی زنان دیگر ملیت‌ها نیز صدق کند، که این امر درباره‌ی زنان کشورهای جهان سوم و در حال توسعه و کمتر توسعه یافته، مانند کشورهای خاورمیانه بیشتر صادق است. زنان حاضر در این داستان‌ها اغلب به عنوان مهاجر در کشورهایی دیگر ساکن هستند، ایران و آمریکا و… اما علی‌رغم حضور در این کشورها همچنان فرهنگ کشور زادگاهشان بر آنها تاثیر دارد.

راوی قهرمانانش را در موقعیت‌هایی قرار می‌دهد که می‌توانند ساده باشند و آنها را به سمت نتیجه‌ای که می‌خواهد هدایت می‌کند. شخصیت‌هایی که اکثرا منفعل نیستند و داستان با وجود آنها شکل می‌گیرد. شخصیت‌هایی که در تقابل با جامعه و شخصیت‌های مرد کنتراست در داستان‌ها ایجاد می‌کنند.

راوی داستان سوم شخص است و با کلماتی ساده و به دور از هر گونه پیچیده‌گویی داستان‌ها را روایت می‌کند. یکی از نکات مهم در این داستان حضور گذشته و خاطرات در سیر روایت‌ها است و بخشی از داستان‌ها از فلش بک برای بازگویی خاطرات استفاده می‌کند.

نویسنده‌ی کتاب که یک زن است، به شخصیت‌های مرد چندان نزدیک نمی‌شود و آنها را از دور توصیف می‌کند، به جز دو مورد، یکی داستان «پنجره‌های خوشبخت» و دیگری داستان «دخترتابلوی نقاشی» که بر خلاف دیگر داستان‌های کتاب داستان را از دیدگاه شخصیت‌های مرد روایت می‌کند، هر چند در نهایت و در پایان این دو داستان باز هم به حضور و وجود یک شخصیت زن ختم می‌شود.

در این کتاب یک نکته‌ی دیگر هم دیده می‌شود که باز هم اندکی با فضای کتاب تفاوت دارد. داستان «پنجره‌های خوشبخت» در حقیقت بخش اول از داستان «صبح روز بعد» است. «پنجره‌های خوشبخت» به روایت آشنایی شخصیت‌های مرد و زن داستان می‌پردازد بدون اینکه اشاره‌ای به ملیت شخصیت زن داشته باشد و در داستان «صبح روز بعد» به رابطه‌ی شخصیت زن و مرد می‌پردازد که در این داستان برخلاف داستان قبلی که شخصیت زن از دیدگاه شخصیت مرد روایت می‌شود و حضوری گنگ و مبهم دارد، شخصیت زن را به طور کامل توصیف می‌کند.

نویسنده‌ی این کتاب از اصطلاحات فارسی افغانستان نیز استفاده کرده است. موتر برای خودرو، بریک برای ترمز، حویلی برای حیاط، خوراکه‌فروشی، فاکولته برای دانشگاه و…

————————–
*اسم سایت با حدس و گمان از روی یادداشت انتهای صفحه اول آورده شد. اسم روشنی در پیشانی سایت خوانده نمی شود.

همرسانی کنید:

مطالب وابسته