راهنمای کتاب

Search
Close this search box.

سفر به ولایت عزرائیل؛ انتشار نسخه انگلیسی در اسرائیل

احسان عابدی
رادیو فردا

حدود نیم قرن پس از مرگ جلال آل احمد هنوز این نویسنده می‌تواند خیلی‌ها را شگفت‌زده کند. اوایل دهه ۱۳۴۰، وقتی که آل احمد به اسرائیل رفت و از اسرائیل نوشت، این روحانیون ایرانی و اسلام‌گرایان بودند که از او چنین چیزی را باور نمی‌کردند و حالا ماجرا در دوره‌ای دیگر، جهانی دیگر و زبانی دیگر تکرار می‌شود.

زمستان دو سال قبل یک چهره آکادمیک اسرائیلی – آمریکایی به نام ساموئل تروپسفر به ولایت عزرائیل” را از فارسی به انگلیسی برگرداند و کتاب منتشر شد به اهتمام نشر آمریکایی “رستلس بوکس”(Restless Books).

و حالا زمستان امسال چاپ جدیدی از کتاب می‌آید: “جمهوری اسرائیلی“(The Israeli Republic)، عنوانی که یادآور “جمهوری اسلامی” نیز می‌تواند باشد؛ دو خصم اصلی در منطقه که به گواه ناظران سیاسی با موضع‌گیری‌های افراطی گاه و بی‌گاه خود علیه یکدیگر، خیلی‌ وقت‌ها اتفاقا همدیگر را تقویت می‌کنند. این کارکرد پارادوکسیکال چیزی‌ست که نویسنده نشریه “فارن افرز (Foreign Affairs) روی آن دست می‌گذارد و در معرفی سفرنامه جلال آل احمد به آن اشاراتی دارد.

در حقیقت خود رویداد سفر آل احمد به اسرائیل و نگاه گاه مثبت او به برخی بنیان‌های اسرائیل نیز اساسا امری پارادوکسیکال می‌نماید، و شگفت‌انگیز. و این شگفت‌زدگی را در کلام یادداشت‌نویس دوهفته‌نامه فارن افرز می‌توان دید آنجا که از جلال آل احمد به عنوان یکی از پیشوایان و الگوهای روحانیونی نام می‌برد که پس از انقلاب سال ۱۳۵۷ ایران دست بالا را در مملکت پیدا کردند.

همین مضمون در مقاله نشریه “تایم اسرائیل” (The Times Of Israel) به نوعی تکرار می‌شود و مقاله‌نویس در معرفی کتاب آل احمد به انتقاد شدید روحانیون از سفر او و سفرنامه‌اش اشاره می‌کند چرا که آنها اساسا آل احمد، نویسنده کتاب “غرب‌زدگی“، را «یکی از متحدان خود در مبارزه علیه غرب و علیه شاه می‌پنداشتند».

اعتراض «مریدانه» خامنه‌ای

مقدمه‌ای که شمس آل احمد، برادر جلال، بر کتاب “سفر به ولایت عزرائیل” پس از انقلاب سال ۵۷ نوشته ‌است، شمه‌ای از فضایی که همان دهه ۱۳۴۰ علیه این سفرنامه شکل گرفت، به دست می‌دهد. مهم‌ترین این اعتراضات –که البته امروز مهم می‌نماید و نه نیم قرن قبل– مربوط به علی خامنه‌ای است که آن زمان طلبه‌ای بود بی‌نام در برابر جلالِ صاحب‌نام.

آقای خامنه‌ای بعدها وقتی که تازه جمهوری اسلامی روی کار آمده بود، در نوشته‌ای ماجرا را شرح می‌دهد و می‌نویسد که اساسا آشنایی او با جلال آل احمد بیشتر «به برکت» همین سفرنامه بوده که گله و اعتراض او را باعث شده: «آمدم تهران (البته نه اختصاصا برای این کار). تلفنی با او تماس گرفتم. و مریدانه اعتراض کردم. با این که جواب درستی نداد، از ارادتم به او چیزی کم نشد. این دیدار تلفنی برای من خاطره‌انگیز است. در حرف‌هایی که ردوبدل شد، هوشمندی، حاضرجوابی، صفا و دردمندی مردی که آن روز در قله ادبیات مقاومت قرار داشت، موج می‌زد…» (مقدمه سفر به ولایت عزرائیل، انتشارات مجید، چاپ پنجم، صفحه ۳۶)

ندای سوسیالیسم از «ارض موعود»

سفر جلال آل احمد به اسرائیل دو هفته طول کشید، ۱۵ تا ۲۸ بهمن ۱۳۴۱، زمانی نسبتا تنگ و محدود که اجازه رفتن و رسیدن به اعماق را نمی‌دهد. در حقیقت می‌شود گفت که آل احمد پاسخ یکسری سوالات را از قبل در آستین داشت که به اسرائیل سفر کرد و می‌دانست که از این سرزمین چه باید گرفت: کیبوتص یا همان دهکده‌های اشتراکی اسرائیل که آل احمد «سنگ اول بنا»ی اسرائیل می‌نامدش.

فصل دوم “سفر به ولایت عزرائیل” به جاذبه‌ای که کیبوتص از مدت‌ها قبل برای آل احمد داشت، می‌پردازد و نویسنده شرح می‌دهد که چگونه به دنبال بریدن از حزب توده و استالینیسم در جست‌وجوی ایده‌ها و اندیشه‌های جایگزینی بوده که به سوسیالیسم دهقانی اسرائیل برمی‌خورد و به وجد می‌آید: «ما به ازای کلخوز [مزارع اشتراکی در اتحاد جماهیر شوروی] آنچه را که بایست یافته بودیم. کیبوتص را. با چوب‌بستی سوسیالیستی ولی سخت بیگانه از انگ استالین. پس از آن بود که کتاب [آرتور] کویستلر را به اسم “دزدان در شب” دیدیم در وصف یک کیبوتص… کویستلر هم مثل ما با استالین که بریده بود کارش به کیبوتص کشیده بود. و چرا؟ چون در آنجا اساسی برای اجتماعی کردن وسایل تولید کشاورزی در ناحیه‌ای از دنیا نهاده بودند که از سوسیال دموکراسی روس الهام می‌گرفت و نه از استالین.» (سفر به ولایت عزرائیل، صفحات ۵۷ و ۵۸)

و کیبوتصی که جلال آل احمد در سفر به اسرائیل می‌بیند، تقریبا همانی‌ست که در ذهن داشت. به یک معنا شاید این ندای سوسیالیسم باشد که به «ارض موعود» رهنمونش می‌شود، مغناطیسی که او را از حلقه دوستاران اسلام‌گرای خود به خارج می‌کشد و جذب می‌کند. اختلاف و زاویه‌ای هم که با اسرائیل پیدا می‌کند مبنایی سوسیالیستی و انسان‌گرایانه دارد و کمتر دینی، علی‌رغم ریشه‌های مذهبی او که پیوندش با رهروان ایدئولوژی‌های اسلامی آن موقع ایران را مستحکم می‌کند.

و به همین ترتیب راه‌حلش برای منازعه میان اعراب و یهودیان آن سرزمین نیز راه‌حلی سوسیالیستی‌ست چنان‌که در مکالمه‌ با یک معلم کیبوتص‌نشین می‌گوید: «در وزارت خارجه‌تان از یک صاحب‌منصب عالی مقام شنیدم که می‌ترسید عرب‌ها فردا سربرسند و همه اسرائیلی‌ها را بریزند دریا. و دست بر قضا حرف من در همین است… چون طرف را می‌ترسانید، خودتان هم مجبورید بترسید. و به جای برداشتن اختلافات طبقاتی پناهگاه بسازید… فراموش نکن که این زمین‌ها را به زور گرفته‌اید و آنوقت با صاحبان اصلی راه نمی‌آیید. دیده‌ام که به دهات و شهرهای عرب‌نشین کسی نمی‌رسد. دیده‌ام که حتی برق و مدرسه نداشته‌اند… محله عرب‌نشین تل‌آویو هنوز خرابه افتاده…» (صفحه ۷۹ کتاب)

«سرمشقی» در معامله با غرب

سفرنامه آل احمد اساسا با انتقادات فراوانی از اسرائیل همراه است، اما همه این انتقادات در کنار شرح مثبتش بر پاره‌ای از ویژگی‌های اسرائیل، مثل کیبوتص و میزان دموکراسی حاکم بر کشور، او را در موضعی نسبتا میانه قرار می‌دهد آن گونه که اگر به اعراب و حاکمان عرب نهیب می‌زند، نه برای برخاستن به قصد حذف اسرائیل، بلکه از موضع یک انسان شرقی‌ «خسته از غرب و غرب‌زدگی»ست، روشنفکری «نگران از آینده شرقی که یک سرش تل‌آویو است و سر دیگرش توکیو». (صفحه ۵۰ کتاب)

جایی در سفرنامه خود می‌نویسد: «[اسرائیل] تجسم خشن کفاره گناهانی است که هم در آن سال‌های جنگ، فاشیست‌ها، در “داخو” و “بوخن‌والد” و دیگر داغگاه‌ها، مرتکب شدند… گناهی است و غربی مرتکب شده است و من شرقی کفاره می‌دهم. و سرمایه‌ای است که غربی صادر می‌کند و من شرقی پایگاه می‌دهم.» (صفحه ۵۱ سفرنامه)

اما در کنار این نقد و اعتراض، از «سرمشق» اسرائیل نیز نام می‌برد که شرق خواب‌آلود می‌تواند آن را پیش روی خود قرار دهد:

«اگر قرار است پایگاه باشی، از اسرائیل بیاموز که خود را چه گران فروخته است… و اگر قرار است ادای دموکراسی را دربیاوری، آن هم در سرزمینی که تا خدا خدا بوده است زیر چکمه فرعون‌های زمینی و آسمانی گسترده بود…همچنین. اسرائیل برای من شرقی از میان همه سرمشقی است در معامله با غرب. که به قدرت روحی یک شهادت چگونه صناعتش را بدوشیم و غرامت ازش بستانیم و سرمایه‌اش را به کار آبادی مملکت بگماریم.» (صفحه ۵۲ کتاب)

مواجهه دیپلمات اسرائیلی با آل احمد؛ نیم قرن بعد

این همه آن چیزی‌ست که ساموئل تروپ به انگلیسی برگردانده در کتابی با عنوان “جمهوری اسرائیلی” که تغییرنام‌یافته “سفر به ولایت عزرائیل” است. اما با این ترجمه اطلاعات جالبی هم رسانه‌ای شده که می‌تواند تازگی داشته باشد، مثلا این که چه کسی پشت سفر آل احمد به اسرائیل بود.

شمس آل احمد در شرحی که بر متن اصلی سفرنامه نوشته است، می‌گوید که جلال و همسر او، سیمین دانشور، دو هفته‌ای میهمان دولت اسرائیل بودند. اما گزارشگر “پابلیک رادیو اینترنشنال” (PRI) در معرفی کتاب “جمهوری اسرائیلی” از دیپلماتی به نام “روی رفیاح” نام می‌برد که اوایل دهه ۱۹۶۰ برای ماموریت دیپلماتیک به تهران می‌آید و با حضور در مهمانی‌های نویسندگان، هنرمندان و روشنفکران ایرانی، آنها را تشویق به بازدید از اسرائیل می‌کند.

این رادیو گفت‌وگویی هم با آقای رفیاح انجام داده که با یادآوری خاطراتش از دیدار با آل احمد چنین می‌گوید: «به خودم گفتم که او همانی‌ست که دنبالش می‌گردم. او با توده‌ مردم حرف می‌زند، با توده مردم نشست و برخاست دارد، مردم به او گوش می‌دهند و جدی‌اش می‌گیرند. اگر او به اسرائیل برود و برگردد و تاثیر مثبتی گرفته باشد، دقیقا همانی‌ست که ما به عنوان دیپلمات می‌خواهیم.»

اما “سفر به ولایت عزرائیل” با مشاهدات آل احمد از اسرائیل و قضاوت او در آن زمان پایان نمی‌یابد که اگر این گونه بود می‌شد گفت که تحلیل “روی رفیاح” یکسره درست بوده است. در حقیقت یک فصل کتاب که ضمیمه سفرنامه شده، حدود چهار سال بعد نوشته می‌شود، سال ۱۹۶۷ که در تاریخ از آن با غلبه اسرائیل بر ملت‌های عرب در نبردی شش روزه یاد می‌شود. و در این فصل لحن نویسنده نسبت به اسرائیل تند می‌شود گو این که تل‌آویو و غرب را خیلی نزدیک‌تر از آن‌چه ابتدا تصور می‌کرده‌است، می‌بیند.

حالا رفیاح برای اولین بار است که نوشته‌های آل احمد درباره اسرائیل را دست می‌گیرد، چیزی حدود پنجاه سال بعد نگارش آن. از فصل آخر کتاب یا اعلامیه آل احمد درباره جنگ شش روزه سخت آزرده شده تا جایی که آن را به نوعی «ضدیهودی» می‌خواند و می‌گوید که ای کاش فرصتی دست می‌داد و مسائل را برایش توضیح می‌داد و این که اساسا «معنی ندارد آدم یکدفعه از آن طرف بام بیفتد».

همرسانی کنید:

مطالب وابسته