اگر مطالعهی تاریخ شیرین است، خواندن سفرنامه و کتاب خاطراتْ شیرینتر. یا درستتر بگویم: اگر مطالعهی تاریخ تلخ است، خواندن سفرنامه و کتاب خاطراتْ تلختر. خاصه اگر موضوع آن ایران باشد، آن هم ایران معاصر. ماه عسل ایرانی کتاب ـ داستانی است که مؤلف آن، ویلهلم لیتن، کنسول آلمان در تبریز، آن را بر اساس دفتر خاطراتی فراهم آورده که با دقت بسیار و روزانه نوشته است. به تعبیر پرویز رجبی، مترجم ماه عسل ایرانی، اهمیت ویژهی این کتاب در این است که به روزگاری مربوط میشود که ایران، در یکی از بزنگاههای حساس تاریخ خود، در حال گذراندن بحران انقلاب مشروطیت و مسائل مربوط به آن است و نیز در آستانهی جنگ جهانی اول. روزگاری که از هر طرف سر میچرخانیم، از سیاست و اقتصاد و فرهنگ و اجتماع، به آن ارجاع داده میشویم. روزگاری نه چندان دور که ایران ایران بود، اما نه همچون یک کشور. سرزمینی تکه و پاره از حماقت و بیکفایتی حکومت مرکزی و حقارت ملوک رعیتخوار محلی، پیامدهای ناگزیر و کجرویهای جنبش مشروطه و دریدگی و منفعتخواری قدرقدرتهایی چون روسیه و انگلستان و مدعیانی چون آلمان و از تخمدرآمدهای چون آمریکا. روزگاری که رفتار هیچیک از این کشورها با ایران ـ که گمان میبریم «کشور» بود ـ از نوع رفتار با یک «کشور» نبود. (حالا هست؟)
دورهی انقلاب مشروطیت برگشتگاه دایرهوار ما به آشوبناکی پایانناپذیر است در همهی این صد سال. و جنگ جهانی اول زایشگاه تاریخیِ ایرانی بیمادر اما پرمنفعت، که مهم نبود (و نیست) کجای جهان ایستاده است و میایستد، مهم این بود (و هست) که از کجای قابلگان قلتشن آویزان بود و باشد! اگر از تلخی مطالعهی خاطرات تاریخی میگویم، مقصودم درک عمق ماجرا از لابهلای روزنوشتهایی است که مثلاً یک کنسول میهنپرست (ونیز، به گواه اشاراتی در کتابش، نژادپرست) آلمانی در اوج آن روزگار بحرانی نوشته است. افزون بر این، در خلال آثاری از همین دست است که رگ و ریشهی تقابل غرب با روسیهی مزاحم و پردردسر را نیز میتوان عمیقاً درک کرد؛ رویارویی و نیز نفرتی که اثر آن را در دورهی معاصر در حوزهی فرهنگ و هنر نیز میتوان جست. همان که سبب میشود حتا بخشهایی بس مهم از هنر روسیهی معاصر نیز در روایت تاریخ هنر جهان، با روایانی اغلب از خود غربیان، نادیده انگاشته شود و همچنان نادیده بماند. یا چرا راه دور برویم وقتی در آثاری از این قبیل است که عمق نفوذ و سیطرهی حقبهجانب روسها بر ایران آشولاش و ایرانیان پای دیگ آش را درمییابیم.
ویلهلم لیتن، کارمند بلندپایهی سفارت آلمان در ایران، در سپتامبر ۱۹۱۳، در تهران با یک دوشیزهی آلمانی ازدواج کرد و از پس از ازدواج آهنگ رفتن به ماه عسل را داشت که از سوی سفیر آلمان مأمور تأسیس کنسولگری آلمان در تبریز و تصدی این کنسولگری شد، تا در روزهای بحرانی، که آذربایجان آشکارا در دست روسها بود، دولت آلمان نیز دستی بر آتش داشته باشد. به قول نویسنده، «برخلاف رمان که اغلب با ازدواجی به پایان میرسد، این داستان واقعی با یک ازدواج آغاز میشود.»
این کتاب بیشتر یک دفتر خاطرات است تا یک سفرنامه. گزارش رویدادهای سیاسی تبریز و بازیهای سیاسی اشغالگران روس و ترک در آذربایجان و بهخصوص تبریز، همانند دفتری برای خاطرات سیاسی است، اما از آنجا که نویسنده تبریز را ترک میکند و میخواهد خود را از راه کردستان به بغداد برساند، کتاب هیئت یک سفرنامهی معمولی را پیدا میکند. گاهی هم در کنار دفتر خاطرات و گزارشهای سیاسی و سفرنامه، با بخشی روبهرو میشویم که میتوان آن را تاریخ محض خواند. مانند مطالبی که دربارهی انقلاب مشروطیت نوشته شده است. مؤلف، که میهنیپرستی دوآشته است، در جای جای نوشتهاش میکوشد تا به مخاطب خود، که البته آلمانیها هستند، بگوید که آلمانیها در مورد مسائل ایران خیلی منصف، صادق و قابل اعتماد و بسیار متفاوت از روسها، ترکها، انگلیسیها و حتا امریکاییها هستند و نشان میدهد که ایرانیها نیز چنین باوری دارند.
ماه عسل ایرانی ترجمهی بخشی از خاطرات ویلهلم لیتن است که به ایران مربوط میشود. در ادامهی وقایع این کتاب، او عاقبت خود را به آلمان میرساند و راهی میدانهای جنگ میشود. در سال ۱۹۱۸ مجدداً به عنوان کنسول آلمان در تبریز برگزیده میشود ولی، به دلیل پایان گرفتن جنگ جهانی اول، سفرش نیمهتمام میماند. آخرین سمتِ او کارداری سفارت آلمان در بغداد بوده است تا زمان مرگش در سال ۱۹۳۲.
ماه عسل ایرانی محصول تدوین و بازنگاری یادداشتهای روزانه است. تقریباً هیچ جای این کتاب نیست که مؤلف، در دفتر کار یا سوار بر کلکِ روی رودخانه یا داخل طویلهی پُر کک و نشسته بر درشکهی چرخشکسته، از قلم و کاغذ یاد نکند. شاید اگر «نوشتن» ـ و به تبع آن خواندن ـ هم در جامعهی شفاهی ما در آن روزگار به یک سنت تدبیل شده بود، اکنون نظام فکری جامعهی ما نیز، از صدر تا ذیل، تا این حد دچار گسیختگی و آشوبناکی و بیحافظگی نبود. به خودم فکر میکنم، که در روزگاری پرحادثه از زندگیام به هر جفتکزدنی فکر میکردم جز نوشتن آنچه در شبانهروز بر من میگذشت. و اکنون حتا از به یاد آوردن آن رویدادها، که جنبهی اجتماعی و حتا تاریخی دارد، یا عاجزم یا در گریز.
نثر این کتاب بسیار شیرین است و ترجمهاش بس دقیق و شیوا. و تازگی چه کم پیش میآید کتابی ـ ترجمه یا غیرترجمه ـ بخوانم که نثر و زبانش آزارم ندهد! پرویز رجبی، مترجم ارجمند کتاب، خود توضیح داده است که آن را چهل سال پیش به فارسی برگردانده و قسمتهایی از آن را در مجلهی «تماشا» چاپ کرده است. اما همت کیانوش کیانی در ساماندهی برگهای پریشان این ترجمه، ویراستاری سختکوشانهی مهدی نوری و زحمت عباس اسماعیلی که آن را با متن آلمانی مقابله کرده و نیز دقت و خوشسلیقگی نشر ماهی، جملگی به انتشار کتابی انجامیده است پاکیزه و بیغلط و بیدستانداز، با نثری روان و، مهمتر از همه، اثری بسیار مهم برای پژوهشگران تاریخ اجتماعی و بسیار اثرگذار برای نویسندگان و خوانندگان ایرانی. بخشی کوتاه از متن کتاب را برای آشنایی بیشتر شما در ادامه میآورم.
برشی از کتاب ماه عسل ایرانی
… درگیریهای محمدعلی شاه با نمایندگان مجلس و مردم سبب بروز اغتشاشهایی در سراسر کشور شد. چون تودهی مردم تا آن زمان نه تصوری از قانون اساسی داشتند و نه اصلاً میدانستند که در کشورهای دیگر هم مجلسی وجود دارد.
برای نمونه هنگامی که من در سال ۱۹۰۴ از طرف دولت آلمان مأموریت یافتم که برای خریداری مقری تابستانی برای سفارت آلمان در تهران با یکی از صاحبمنصبان ایران مذاکره کنم، برای جلب نظر موافق این مرد که فروشندهی ملک بود، برای قید این مطلب در قولنامه که خریداری ملک بسته به تصویب مجلس آلمان خواهد بود، با مشکلاتی روبهرو شدم. این مقام به هیچ ترتیب نمیخواست بپذیرد که وقتی قیصر آلمان ملکی را خریداری میکند، بایستی از کسی اجازه بخواهد و به این خاطر این معامله را معاملهای خطرناک میدانست. بعد هنگامی که مجلس آلمان در سال ۱۹۰۴ بودجهی لازم را برای خرید مقر تابستانی سفارت تصویب نکرد، فروشندهی ایرانی با خوشحالی و استهزا به من گفت: «من که از همان اول گفتم که ریگی به کفش شماست!» و وقتی که سال بعد ـ پس از تصویب بودجهی لازم از طرف مجلس آلمان ـ قصد انجام معامله را با این مرد داشتم، به سختی توانستم او را راضی کنم و معامله را به سرانجام برسانم.
تحت این شرایط ایرانیها در تمام کشور سرگرم بحث و گفتوگو دربارهی چگونگی و مفهوم قانون و مجلس بودند. سواران شاهسون که در راه اردبیل ـ آستارا مرا همراهی میکردند هم مثل ایرانیهای دیگر انتظار میکشیدند که بالأخره چه پیش خواهد آمد و چه خواهد شد. دو نفر از جوانترین این شاهسونها عقیده داشتند که واقعاً خیلی خوب و بهجا میبود که مجلس برای آنها حقوق کافی در نظر میگرفت. اگر حقوق آنها کفایت میکرد، آنها دیگر احتیاج نداشتند که با غارت کشاورزان و بازرگانان خودشان را به دردسر بیندازند. اما دو نفر دیگر که مسنتر بودند برآشفته از جا پریدند و گفتند: «شما واقعاً فکر میکنید که این در شأن یک مرد است که مثل یک زن در اندرون تغذیه بشود؟ نه! اگر مجلس برای ما حقوق تعیین کند، جواب خواهیم داد که ما به حقوق شما احتیاج نداریم. ما مرد هستیم! و اگر مرد چیزی میخواهد، خودش آن را به دست میآورد! ما میخواهیم مثل پدرانمان زندگی کنیم.»
ماه عسل ایرانی ـ خاطرات کنسول آلمان در تبریز (۱۹۱۴ و ۱۹۱۵)
ویلهلم لیتن، ترجمهی پرویز رجبی، به کوشش کیانوش کیانی، ۳۰۰ صفحه، نشر ماهی، ۱۳۸۶
*جملههایی از این متن برگرفته از مقدمهی مترجم بر کتاب است.