یزدان منصوریان
کتابداری و اطلاع رسانی ایران
فصل مشترک زندگی امبرتو اکو فیلسوف و نویسندهء نامدار ایتالیایی و ژان کلود کریر فیلمنامهنویس و بازیگر مشهور فرانسوی شیفتگی و دلباختگی به کتاب است. آنان که عمری عاشقانه با کتاب زیستهاند، در گفتگویی مفصل به مرور تجربههای خود از همنشینی و همزیستی با کتاب پرداختهاند. ژان فیلیپ دوتوناک متن این گفتگو را در اثری گردآوری کرده که خانم مهستی بحرینی آن را با عنوان «از کتاب رهایی نداریم» (تهران: نیلوفر، ۱۳۹۳) در اختیار خوانندگان فارسی زبان قرار داده است.
این اثر سرشار از نکتههای نغز و ناب درباره وجوه تاریخی، فرهنگی و اجتماعی کتاب است که هر خواننده مشتاق به تاریخ کتاب و فرهنگ مطالعه در آن سخنی تازه خواهد یافت. اکو و کریر بر این باورند که «کتاب» به شکلی که ما میشناسیم از جمله اختراعاتی است که همچون چرخ در هنگام ساخت در کاملترین شکل ممکن بوده و نمیتواند از آنچه هست فراتر رود. حتی زمانی که کتاب الکترونیکی متولد شد، عملاً همان کتاب چاپی بود که لباس مجازی پوشید. بیآنکه تغییری در قد و قامت یا شکل و شمایلش ایجاد شود. گرچه کتاب الکترونیکی از حیث سهولت و گستردگی دسترسی امتیازهای فراوانی نسبت به نوع چاپی دارد، اما از جهت ساختار و محتوا قدمی فراتر از آن نیست. کتاب الکترونیکی شامل همان صفحهآرایی و همان صفحات پر از کلمه و جمله است که بجای آنکه بر کاغذ نقش بندند بر صفحه مانیتور ظاهر میشود. اما همچنان کتاب است. چرخ هم از زمانی که اختراع شد تا امروز تغییری نکرده است. چرخِ امروز همان چرخ روز نخست است. چه بسا جنس یا اندازهاش تغییر کند یا در ماشینی جدید به کار آید، اما چرخ همیشه چرخ است و نمیتواند بیش از آنچه هست باشد.
بنابراین، همانطور که جانشین بهتری برای چرخ نداریم و نمیتوان آن را از چرخه روزگار حذف کرد، کتاب را هم نمیتوان از عرصه فرهنگ و زندگی بشر کنار گذاشت. بر این اساس، همه پیشبینیها درباره آینده کتاب باید با توجه به همین نکته باشد. ضمن آنکه آنهایی که تصور میکنند با فراگیر شدن رسانههای جدید جایگاه کتاب در انتقال دانش تضعیف شده است، میان دو موضوع مجزا تمایز قائل نشدهاند. یکی «کتاب» است و دیگری «خواندن». این دو گرچه به هم وابستهاند، اما مترادف و یکسان نیستند. تاریخ معاصر نشان میدهد همراه با گسترش ابزارهای جدید نیاز ما به خواندن هر روز بیشتر شده است. مثلاً در چند سال اخیر فراگیری شبکههای اجتماعی مجازی مثل رخنامه (فیسبوک) و تلگرام باعث شده که بسیاری از مردم وقت بیشتری به خواندن اختصاص دهند. هر چند بر سر کیفیت و ارزش پیامهایی که در این شبکهها رد و بدل میشود بحث وجود دارد و من هم قبلاً در یادداشتی با عنوان «کمیابی آگاهی ناب در شبکههای اجتماعی» به آن پرداختهام، اما کاربران این شبکهها به هر حال مشغول «خواندن» هستند و همین به تنهایی سودمند است. چه بسا جملهای از یک کتاب که در این شبکهها منتشر می شود، برخی از کاربران را به تامل بیشتر درباره آن و یا حتی مطالعه متن اصلی ترغیب کند. حتی خواندن همان یک جمله هم به تنهایی ارزشمند است. نکته دیگر اینکه در چند دهه اخیر بسیاری از رقبای جدی کتاب چاپی مثل میکروفیلم، میکروفیش، دیسک لرزان و دیسکت از صحنه حذف شدند و کتاب به حیات خود ادامه داد. بیواسطه بودن متن کتاب با ذهن خواننده و بینیازی آن از ابزارهایی مشخص برای نمایش محتوا از امتیازهایی است که آثار دیگر در رقابت با کتاب ندارند.
ارتباط عاطفی ما با کتابها بحث مفصل دیگری است که در این متن میخوانیم. در حالی که ما کتابداران به آن چندان نپرداختهایم. اکو و کریر از عشق عمیقی که به همه وجوه مختلف کتاب دارند سخن میگویند که هر یک اقلیمی گسترده است. آنها – مثل بسیاری از شیفتگان کتاب – اعتراف میکنند که گاهی مینشینند و مشتاقانه قفسههای کتابخانه شخصی خود را تماشا میکنند. از ساعتها پرسه زدن در کتابفروشیها و کتابخانهها لذت میبرند و در تمام این سالها از خریدن و جمع کردن کتاب خسته نشدهاند. در نتیجه مثل اغلب کتابدوستان آثار بسیاری در خانه دارند که هرگز فرصتی برای خواندنشان نیافتهاند. اما از نخواندن آنها به چند دلیل شرمسار نیستند. نخست آنکه بدیهی است که در نهایت آنچه ما در طول عمرمان میتوانیم بخوانیم به مراتب کمتر از آن است که دوست داریم بخوانیم. دنیای انتشارات به مراتب بزرگتر از آن است که بتوانیم بیش از چند قطرهای از این اقیانوس را بچشیم. بنابراین، نخواندن بخشی از کتابهایی که میخریم اجتنابناپذیر است. دوم آنکه کم نیستند آثاری که امروز میخریم و سالها بعد به مناسبتی یا بهانهای میخوانیم. بنابراین همیشه این احتمال هست که کتابی که در قفسههای ما سالهاست انتظار میکشد، روزی با ما همصحبت شود.
اساساً نگاه این دو فرهیخته فروتن به دنیای کتاب بسیار جامع و وسیع است و به مباحثی میپردازند که دیگران کمتر به آنها توجهی دارند. مثلاً به گروههای ظاهراً در حاشیهای اشاره میکنند که کمتر در کانون توجه متولیان کتاب قرار دارند، اما هر یک سهمی در این عرصه ایفا میکنند. مثلاً علاوه بر نویسنده و خواننده گروه دیگری هم هستند که سخت در جستجوی کتابند و حاضرند برای یافتن یک نسخه به شهرها و کشورهای دیگر سفر کنند. اما این آثار را برای خواندن نمیخواهند. بلکه میخواهند فقط آنها را داشته باشند و در مجموعههای خود نگهداری کنند. آنان خواننده کتاب نیستند، «دارنده کتاب» هستند. کلکسیونرها و مجموعهدارانی که شکارچیان کتابند و مثل هر شکارچی دیگر بیشتر از جستجو و یافتن شکار لذت میبرند تا خوردن آن. این مجموعهداران که به شیوههای پنهان و آشکار بر فرایند تولید و توزیع کتاب اثر میگذراند، انگیزههای مختلفی دارند. برخی شیفته زیبایی جلد آثار هستند و به هنر صحافی و کتابآرایی علاقه دارند. برخی میخواهند چاپهای مختلف یک اثر مشخص را داشته باشند. مثلاً میکوشند تمام چاپهای بینوایان ویکتور هوگو را گردآوری کنند. گروهی به یک نویسنده یا موضوع خاص علاقه دارند. مثلاً آثار همینگوی و نقدها و بررسیهای آنها را جمع میکنند. مجموعهدارانی هم هستند که میخواهند کتب نایاب جمع کنند. آنان در جستجوی کوچکترینها، بزرگترینها یا قدیمیترین آثار به شهرها و کشورهای مختلف سفر میکنند. خلاصه اینکه هر یک انگیزهای دارند و مجموعهای می سازند که حول یک محور مشخص میچرخد. اما این مجموعهها به کار محققان خواهد آمد. بویژه آنکه بسیاری از آنان روزی مجموعههای خود را در اختیار کتابخانههای ملی یا تخصصی قرار میدهند.
«تاریخ کتاب» یکی دیگر از محورهای ارزشمند این اثر است. امبرتو اکو و ژان کلود کریر که هر دو دانشی عمیق از تاریخ کتاب دارند به مسائل بسیاری از این تاریخ پر تب و تاب اشاره میکنند. مثلاً بحث مفصلی درباره سانسور و کتابسوزی دارند و ما را با چند پرسش اساسی مواجه میکند. یکی آنکه چگونه میتوانیم مطمئن باشیم آنچه امروز به دست ما رسیده به راستی شاهکارهای تاریخ بشری هستند؟ چه بسا آثاری به مراتب باشکوهتر و ارزشمندتر از آنچه میشناسیم در تاخت و تازهای تاریخی نابود شدهاند و هرگز راهی برای شناخت آنها نخواهیم داشت. کتاب در طول تاریخ پرفراز و نشیبی که پشت سر گذاشته همیشه دوستان و دشمنان بسیار داشته است. دوستداران کتاب حافظ حیاتش بودهاند و دشمنانش از هر فرصتی برای انهدام کتاب بهره بردند. چه بسیارند کتابخانههایی که در خلال جنگهای خونبار بشری سوختهاند و به تلّی از خاکستر تبدیل شدهاند. بدیهی است که ما نمیدانیم دقیقا چه منابعی سوخته است. چون هیچ نشانی از آنها در اختیار نداریم. آیا آنچه نابود شده پر از منابع تکراری و بیارزش بوده؟ یا این خاکسترها بقایای شاهکارهایی بودند که جایگزینی ندارند؟
طنز ظریف و ملایمی که در گفتار این دو نفر وجود دارد بر جذابیت متن میافزاید. مثلاً در جایی میگویند از نشانههای افراد بیگانه با کتاب این است که وقتی به منزلشان میروند و قفسههای پر از منابع را می بییند، با شگفتی میپرسند آیا همه این کتابها را خواندهاند؟ یکی در پاسخ میگویند به مراتب بیش از اینها را خواندهام و این مجموعه را قرار است تا هفته دیگر بخوانم! آنچه قبلاً خواندهام در دانشگاه است! یا در پاسخ طنزآلود دیگری میگوید البته که نخواندهام، زیرا اگر خوانده بودم که نیازی به نگه داشتن آنها نداشتم!
«از کتاب رهایی نداریم» شامل پانزده فصل مستقل است که هر یک به وجهی از وجوه تاریخ کتاب اختصاص دارد. متنی سرشار از نکتههای ناب و سرنخهای ارزشمند برای پژوهش در حوزه مطالعات خواندن که میتواند برای کتابداران و کتابدوستان الهامبخش باشد. پرسشهایی که این دو شیفته و دلباخته کتاب مطرح میکنند هر یک میتواند زمینهای برای پژوهشهای مفصل باشند. پرسشهای عمیق آنان ریشه در سالها همنشینی با کتاب دارد. ریشه در دانش گستردهای که از جهان کلمات دارند. آنان عمری را صرف خواندن و نوشتن کردهاند و اکنون میتوانند راههایی را به ما نشان دهند که سرشار از شگفتی است.
به نظرم، دانشجویانی که در جستجوی موضوع پایاننامه هستند میتوانند ایدههای ارزشمندی در این اثر بیابند. مثلاً تاریخ طولانی دوستی و دشمنی با کتاب میتواند زمینهساز دهها مطالعه تاریخی باشد. پیوند عاطفی ما با کتاب مبحث شگفتآوری دیگری است که تا کنون به آن نپرداختهایم و جای کار بسیار دارد. ما از ارتباط عاشقانه هزاران شیفته و دلباخته کتاب با دنیای پر رمز و راز کلمات چیز زیادی نمی دانیم. همه چیز را بدیهی فرض کردهایم و به سادگی از کنارش گذشتهایم. ما متاسفانه خود را در یک فرمالیسم سخت و تنگ پوزیتویستی محدود کردهایم و به اعداد و ارقامی که از آزمونهای آماری به دست میآوریم دلخوشیم. بی آنکه به سرشت و ماهیت مباحث و مسائل این حوزه بپردازیم. در حالی که سپهر بزرگ کتاب و کتابخوانی سرشار از اقلیمهای بکر و ناشناخته است که از دسترس ما دور ماندهاند. «از کتاب رهایی نداریم» دریچهای به افقهای تازه در مطالعات تاریخ کتاب و خواندن است و امیدوارم برای خوانندگان مشتاق الهامبخش و آموزنده باشد. ایدون باد!
————————
*با اندک ویرایش و تلخیص