محمد جعفری قنواتی
فصلنامه نقد کتاب ادبیات، شماره ۶
یکی از آثار ارزشمندی که طی سالهای اخیر زیر نظر استاد احسان یارشاطر تألیف شده دوره تاریخ ادبیات فارسی است. جلد هجدهم این کتاب که آخرین جلد آن نیز هست اختصاص به ادبیات شفاهی برخی از زبانهای ایرانی دارد. ویراستاران این جلد که در عین حال برخی از فصلهای آن را نوشتهاند دو تن از ایرانشناسان بنام، فیلیپ کرینبروک و اولریش مارزلف هستند که به سبب پژوهشهای ارزشمندشان برای آشنایان فرهنگ ایرانی شناخته شده و مورد احتراماند. اغلب نویسندگان کتاب نیز در حوزه کار خود پژوهشگرانی شناختهشده و پیشکسوت هستند مانند استادان روشن رحمانی، پیتر چلکوفسکی و خانم مارگارت میلز.
کتاب شامل دو مقدمه، یک مقاله و سیزده فصل است. مقدمه نخست به قلم سرویراستار، استاد احسان یارشاطر است. بر اساس این مقدمه موضوع این جلد از مجموعه تاریخ ادبیات فارسی، بررسی ادبیات برخی از زبانهای ایرانی (کردی، پشتو، بلوچی و آسی) است. چون ادبیات این زبانها دستکم تا سده ۲۰م. عمدتاً شفاهی بوده، این جلد ادبیات شفاهی زبانهای ایرانی نامیده شده و با هدف جامعتر کردن آن فصلهایی هم درباره ادبیات شفاهی فارسی و تاجیکی به آن افزوده شدهاست. (ص ۳۰) بهنظر نگارنده بهویژه جای ادبیات زبانهای رایج در بدخشان (بدخشان تاجیکستان و بدخشان افغانستان) در این مجموعه خالی است. هرچند استاد یارشاطر نوشتهاند چون سایر زبانها و لهجههای ایرانی «ادبیات شفاهی آنچنانی ندارند که قابل مقایسه با ادبیات زبانهای باشند که در این مجلد درباره آنها بحث شده» است آنها را بررسی نکردهاند. (ص ۳۱)
مقدمه دوم را دکتر فلیپ کرینبروک، یکی از دو ویراستار کتاب، نوشتهاست. وی بهدرستی در این مقدمه به وجود «شبکهای از روابط» میان ادبیات فارسی، اعم از کتبی و شفاهی، با ادبیات سایر زبانهای ایرانی اشاره کردهاست. در ادامه ضمن اشاراتی کلی به برخی از مشکلات تدوین کتاب و نیز علت تأخیر در انتشار آن با تواضعی علمی مینویسد که اثر حاضر آغاز کار در این زمینه است و نه پایان کار.
پس از این دو مقدمه، گفتاری از مارزلف، افسانهشناس مشهور، با عنوان «بررسی ادبیات عامیانه در چارچوبه زبان فارسی» آمده است. در این گفتار مطالبی نظری با نکتهسنجیهایی قابل تأمل درباره ادبیات عامه فارسی آمده است که از جمله میتوان به این موارد اشاره کرد: ویژگیهای ادبیات عامه، مؤلفههای فرهنگی ادبیات عامه فارسی، ارتباط ادبیات عامه و ادبیات خواص و تأثیر صنعت چاپ بر ادبیات عامه فارسی. یکی از نکات بسیار بااهمیتی که وی بر آن تأکید میکند تعامل ادبیات عامه و ادبیات خواص است. او یکی از مصادیق چنین تعاملی را مثنوی مولوی میداند که ضمن «اقتباسهای هنرمندانه» از مضامین فولکلوریک، از راههای مختلف بر ادبیات عامه پس از خود تأثیر گذاشتهاست. (ص ۵۰)
پس از این گفتار فصلهای سیزدهگانه کتاب، با عناوین زیر، آمدهاند: ادبیات نوشتاری کردی؛ ادبیات شفاهی کرد؛ ادبیات شفاهی و مذهب در کردستان؛ آیینهای یزیدی و اهل حق؛ ادبیات پشتو: دوره قدیم؛ ادبیات مکتوب جدید پشتو؛ ادبیات شفاهی و عامیانه پشتو؛ ادبیات بلوچی؛ ادبیات آسی؛ ادبیات عامیانه فارسی؛ نقالی: قصهخوانی حرفهای ایرانیان؛ روضهالشهدای کاشفی: داستان کربلا شالوده فرهنگ و ادبیات مذهبی عامیانه؛ ادبیات عامیانه تاجیک؛ ادبیات شفاهی و عامیانه در زبان فارسی دری افغانستان.[۱]
بهنظر نگارنده بهتر بود که ادبیات عامه فارسی در ایران، افغانستان و تاجیکستان باهم بررسی میشد زیرا از یکسو زبان فارسی، البته با تفاوتهایی، در هر سه کشور رایج است و از سوی دیگر شباهتهای ادبیات عامه در این کشورها بیش از تفاوتهای آنهاست. فارسیزبانان هر سه کشور احساس و تعلق خاطر یکسانی به میراث کهن فرهنگ ایرانی و زبان فارسی دارند. نمونه آن تعلق خاطر واحدی است که درباره اساطیر ایرانی و نیز شاعران و نویسندگانی مانند رودکی، فردوسی، بیهقی، سنایی، عطار، مولوی، سعدی و حافظ در هر سه کشور وجود دارد. بر اساس همین تعلق خاطر واحد حکایاتی، کم و بیش مشابه، درباره این شخصیتها در میان مردم هر سه کشور رایج است. بسیاری از دوبیتیها، افسانهها و لطیفههای رایج در هرسه کشور کم و بیش یکسانند. تفاوتهای آنها تفاوت در روایت است.
همچنین بهنظر نگارنده بهتر بود فصلی با عنوان تأثیر ادبیات فارسی، اعم از ادبیات رسمی و عامه، بر ادبیات سایر زبانهای ایرانی بر این کتاب افزوده میشد. برای نمونه بسیاری از روایتهای «شاهنامه کردی» کم و بیش شبیه به روایتهای طومارهای نقالی است. داستانهای غنایی مانند فرهاد و شیرین، خسرو و شیرین، ویس و رامین و بکتاش و رابعه نیز با روایتهای موجود در زبان فارسی یکسان است. رواج فراوان چنین روایتهایی در زبان کردی از یکسو نتیجه زمینههای فرهنگی، اجتماعی و تاریخی مشترک و از سوی دیگر نتیجه آشنایی راویان و داستانسرایان کرد با زبان فارسی است.
بسیاری از شاعران کرد دوزبانه بودهاند. آنها افزون بر شعر کردی، شعر فارسی نیز میسرودهاند که از جمله میتوان به ماهشرفخانم کردستانی متخلص به مستوره (د: ۱۲۶۴ق./۱۸۴۸م.)؛ محمد ملقب به محوی (د: ۱۳۲۷ق./۱۹۰۹م.)؛ شیخ رضا طالبانی (د: ۱۳۲۸ق./۱۹۱۰م.) اشاره کرد. افزون بر این برخی از شاعران کرد فقط به فارسی شعر میسرودهاند مانند حاجی بکرآغا حویزی متخلص به قاصد (د: ۱۲۷۰ق./۱۸۵۴م.). مهمتر از او شاعری به نام سلیمان متخلص به کاتب از شهر سلیمانیه است. این شاعر در ۱۲۶۶ق./۱۸۵۰م. در شهر استانبول دیوان شعرش را به زبان فارسی برای عارفحکمت سرودهاست. (شمس۷۲۲-۷۱۷) حدود ۲۰۰ سال پیش محمودپاشای بابان، والی سلیمانیه گفته است که وی افزون بر تاریخ پیامبران تنها کتابی که میخواند شاهنامه فردوسی است. حدود ۶۰ سال پیش نیز استاندار موصل به استاد محیط طباطبایی گفتهبود که هرروز چند بیت از شاهنامه را به فرزند خود تعلیم میداده است. (طباطبایی، ۳۲۴-۳۲۳) نکته بااهمیت دیگر در همین زمینه ایناست که در تعدادی از داستانهای غنایی و حماسی کردی مکتوب عنوان فصلها به زبان فارسی نوشته شدهاست. (همزهای و بهرامی) مصداق دیگری از نقش و تأثیر زبان فارسی را میتوان در بدخشان مثال آورد. در این منطقه اگرچه زبانهای متفاوتی مانند شغنانی، روشانی، اشکاشمی و جز آنها رایج است زبان فارسی زبان ارتباطی میان اقوام مختلف منطقه است. در بسیاری از مراسم و آیینهای مشترک زبان فارسی بهکار میرود که از جمله میتوان به دعاهایی اشاره کرد که در مراسم سوگ، ازدواج، ختنهسوران، عید قربان و عید فطر خوانده میشود. زبان فارسی در بدخشان تا حدود فراوانی جای زبان عربی را در آیینهای دینی گرفته و در نظر مردم مقدس است (کرمشاهیف، ۱۴۴) و در بسیاری از مناطق به زبان دینی مردم تبدیل شده است. ملای مکتبخانهای در بخارا در پاسخ سیاحی اروپایی میگوید: «مسلمانی گپ زنید» و منظور او از مسلمانی زبان فارسی است. (حسینپور و همدانی، ۹۲-۹۱)
کتاب با همه مزایا نکات قابل تأملی دارد که در دو بخش به آنها میپردازم. بخش نخست درباره متن کتاب و بخش دوم درباره ترجمه فارسی آن.
الف- درباره متن کتاب:
ابتدا ذکر این نکته ضروری است که اگرچه کتاب شامل چهارده مقاله در حوزه ادبیات زبانهای ایرانی است نگارنده تنها به مقالاتی میپردازد که در حوزه مطالعات و علایق اوست و امیدوار است دیگران درباره سایر مطالب کتاب اظهار نظر کنند.
۱. یکی از انواع مهم داستانی در ادبیات شفاهی کردی منظومههای حماسی و پهلوانی است و همانگونه که پیش از این اشاره شد از آنها بهعنوان شاهنامه کردی نیز یاد میشود. منابع این منظومهها متفاوت است؛ برخی از آنها ترجمه داستانهایی از شاهنامه اند، بعضی برگرفته از منظومههای پهلوانی فارسی مانند بهمننامه و برزونامه و برخی نیز روایتهایی خاص از داستانهای کهن ایرانی است مانند رستم و زنون، جواهرپوش و رستم و زردهنگ دیو. (← شریفی، ۹۴۷ ؛ لطفینیا، ۲۷؛ همزهای، ۱۵۶؛ بهرامی، ۲۵۱) ) متأسفانه در فصل اول: ادبیات نوشتاری کردی و فصل دوم: ادبیات شفاهی کردی، به این منظومهها که نسخههای خطی فراوانی از آنها در دست است هیچ اشارهای نشدهاست.
۲. در فصل دوم: ادبیات شفاهی کردی، نویسنده ضمن اشاره به وجود «سنتهای مشترک روایی میان کردها با برخی از اقوام منطقه» می نویسد: «مسلماً کردها چنین روایتهای همانندی را برای مقاصد خود بهکار میبرند و تفاوتهایی جالب توجه میان تعابیر کردها و سایر ملتها از این روایتها وجود دارد. مثلاً بخش بزرگی از روایتهای مربوط به رستم او را کرد معرفی میکند.» (صص ۱۰۴-۱۰۳)
این موضوع منحصر به کردها نیست و در همه مناطق بهچشم میخورد بهگونهای که میتوان آن را جزئی از مؤلفههای ادبیات فولکلوریک محسوب کرد. برای نمونه مردم کهگیلویه و بویراحمد معتقدند هنگامی که کیخسرو از نظرها غیب شد همراهان وی که سی نفر بودند در منطقهای نزدیک دنا زیر برف ماندند از اینرو این منطقه به سیسخت معروف شد. (انجوی، ۳/۱۷۶-۱۷۵)
این داستان را مردم جیرفت، خمین، گهوارهگوران اسلامآباد غرب در ارتباط با منطقه خود روایت میکنند. (همان: ۱۷۵-۱۶۸) درباره رستم و محل جنگهای او و نیز شکارگاههایش در مناطق مختلف ایران روایتهایی مشابه رایج است. (همان: ۱/۷۵) بر اساس روایت شفاهی که میان مردم بخارا رایج است ارگ بخارا را سیاوش ساختهاست. (عابدف، ۳۴) در نزدیکی کابل نیز تختهسنگ مسطحی وجود دارد که بر اساس روایتهای شفاهی حجلهگاه رستم و تهمینه را روی آن درست کردهبودهاند. نام خانوادگی تیرهای از مردم لرستان گودرزی است. آنها بر این باورند که نوادگان گودرز پهلوان هستند.
۳. فصل دهم درباره هنر نقالی است. نویسنده در مقاله خود به پیشینه نقالی، نقالان و جایگاه اجتماعی آنها، آموزش نقالی، طومارها، چگونگی نقل و اجرا و بعضی ویژگیهای نقل شفاهی پرداختهاست. در ابتدای مقاله آمدهاست: «نقالی یک سنت قصهخوانی یا قصهگویی ایرانی است برای نقل روایتهای پهلوانی و مذهبی به دو صورت شفاهی و کتبی.» (ص ۳۰۷) نقالی کتبی اصطلاح دقیقی نیست. اگر منظور نویسنده تحریر طومارهای نقالی است آن را نمیتوان نقالی نامید. تحریر طومار تولید یک اثر ادبی است.
در بخشی دیگر از مقاله با استناد به فتوتنامه سلطانی نوشتهاست: «در دوره تیموریان قصهخوانان به گروه معرکهگیران تعلق داشتهاند.» (ص ۳۱۳) قصهخوانان در همه دورهها بهطور کلی به دو دسته تقسیم میشدهاند: یکی آنها که برای خواص یعنی پادشاه و حاکمان محلی قصهخوانی میکردهاند و دوم آنهایی که در بازارها و قهوهخانهها معرکه میگرفتهاند و برای عامه مردم داستان میزدهاند. این گروه همیشه جزء معرکهگیران محسوب میشدهاند. برخی از معرکهگیران بهخاطر هنر خود به دربارها راه مییافتند. در تذکرههای نصرآبادی، عرفات العاشقین و تحفه سامی قصهخوانانی از هر دو گروه معرفی شدهاند. سام میرزا درباره مولانا زینالعابدین مشهور به تکلتوخان مینویسد: «اصلش از شیراز است و در اوایل حال سفر بسیار کرده و اوقات به معرکهگیری صرف میکرد. آخر به خدمت نواب صاحبقرانی مشرف شد.» (ص ۱۳۸؛ برای نمونههای دیگر ← نصرآبادی، ۱/۵۹۲؛ بلیانی، ۲/۱۳۲۵؛ واصفی،۴۸۰-۴۷۹) بهتر بود گفتهمیشد کاشفی قصهخوانان را جزء معرکهگیران آورده است.
نویسنده مقاله در جای دیگر نوشتهاست که حمزهنامه، ابومسلمنامه، خاورنامه، حسین کرد و مختارنامه درباره بزرگان مذهب شیعهاند. (ص ۳۱۷) از این کتابها فقط خاورنامه درباره حضرت علی(ع) و مختارنامه نیز شرح داستانی انتقام از قاتلان امام حسین (ع) است. از ابومسلمنامه نیز روایتهای متفاوتی با گرایشهای شیعی و سنی در دست است. (← اسماعیلی،صص ۱۱۰-۱۰۲)
یکی از منابع مهم درباره نقالی طرازالاخبار تألیف عبدالنبی فخرالزمانی، قصهخوان و شاعر ایرانی ساکن هند است. نویسنده این فصل احتمالاً به این منبع دسترسی نداشته و از آن استفاده نکردهاست.
۴. فصل یازده درباره کتاب روضهالشهدای واعظ کاشفی و تأثیر آن بر «فرهنگ و ادبیات مذهبی عامیانه» است. این فصل را یکی از پیشکسوتان حوزه تعزیهپژوهی یعنی پیتر چلکوفسکی نوشتهاست. در کنار دیدگاه چلکوفسکی درباره نقش روضهالشهدا بر تعزیهخوانی و بهویژه نقش آن بر تعزیهنامهها دیدگاههای دیگری نیز میان تعزیهپژوهان وجود دارد که از جمله میتوان به دیدگاه عنایتالله شهیدی اشاره کرد. شهیدی تأثیر روضهالشهدا را بر تعزیهنامهها تأثیری کلی و الهامبخش میداند و معتقد است «منابع عمده و مستقیم تعزیهنامهها را باید در میان جنگها و مجموعههای ادبی و داستانی که بیشتر آنها خطیاند جستجو کرد.» وی در ادامه این مطلب ضمن معرفی برخی از این منابع آنها را بعضی از مجالس تعزیه مقایسه میکند. (← شهیدی، ۵۱۳-۴۹۸)
۵. فصل سیزدهم «ادبیات شفاهی و عامیانه در زبان فارسی دری افغانستان» را مارگارت میلز نوشتهاست. میلز سالها در افغانستان و تاجیکستان کار میدانی کرده و با فولکلور این دو کشور آشنایی عمیق دارد هم از اینرو مقاله وی بسیار خواندنی است. دو نکته قابل طرح در مقاله وجود دارد: اول اینکه از برخی منابع مهم استفاده نشده مانند آوای دلها (مجموعه سرودههای فولکلوریک افغانستان) بهکوشش داداجان عابدوف و شمسالحق آریانفر؛ امثال و حکم مردم هزاره، گردآورده محمدجواد خاوری؛ پشت کوه قاف (مجموعهای از افسانههای مردم هزاره) از محمدجواد خاوری.
دوم: در بخشی از مقاله آمدهاست: «از آغاز دهه ۱۹۹۰ میلادی، روشن رحمانی مجله دوزبانهای به دری و تاجیکی، به نام مردمگیاه در موضوع فرهنگ عامه چاپ کردهاست.» (ص ۳۸۳) اگر سهوی در ترجمه صورت نگرفتهباشد باید گفت که دری و تاجیکی و فارسی هرسه یک زبان هستند و نمیتوان هریک از آنها را زبانی مستقل بهشمار آورد. همانگونه که پیش از این اشاره شد گویشوران دری، تاجیکی و فارسی در هرسه کشور ادبیات کلاسیک فارسی را ادبیات مشترک خود میدانند. اگر اینها را سه زبان مستقل بدانیم برای مثال میتوان پرسید تاریخ بیهقی و شاهنامه یا آثار متأخرتری مانند هفتاورنگ جامی به کدامیک از این سه زبان خلق شدهاند؟
در پایان بخش اول این بررسی ذکر این نکته ضروری است که آنچه درباره کاستیهای کتاب گفتهشد بههیچوجه نافی ارزشهای مهم و اساسی آن نیست ارزشهایی که برای پیشگیری از طولانیشدن این نوشته از ذکر آنها خودداری شدهاست.
ب- ترجمه:
به میزانی که ویراستاران اصلی کتاب کوشش کردهاند متنی علمی و پاکیزه تدوین کنند و در اختیار خواننده قرار دهند متأسفانه نتیجه کار ویراستاران ترجمه فارسی عملاً در مقابل این کوشش قرار میگیرد. برای ترجمه و ویرایش یک متن علمی، نخستین شرط، آشنایی ویراستار با آن حوزه علمی و اصطلاحات آناست. اگر مترجم و ویراستار در حوزه مورد نظر تخصص داشته باشند زمینه ترجمهای دقیق و علمی فراهم میشود. استاد ارجمند آقای دکتر قائممقامی متخصص زبانهای باستانی و استاد گرامی آقای دکتر کریمی دوستان، رئیس محترم دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، زبانشناس است. همین موضوع سبب شدهاست که تقریباً تمام اصطلاحات علمی کتاب غیردقیق ترجمه شوند یا معادلهای نامأنوسی برای آنها در نظر گرفته شود. افزون بر این متن ترجمه فارسی اشکالات دیگری نیز دارد. برای پیشگیری از کلیگویی، کاستیها و اشتباهات ترجمه این اشکالات را ذیل چهار عنوان مطرح میکنم:
۱. ترجمه غیردقیق اصطلاحات:
- در حوزه افسانهشناسی نوعی طبقهبندی رایج ست که به طبقهبندی آرنه/تامپسون معروف است. در این طبقهبندی هر افسانه با یک شماره معین میشود و برای مجموعه افسانهها از شماره ۱تا ۲۴۰۰ را در نظر میگیرند. هریک از این شمارهها معرف یک تیپ است. برخی تیپها دارای زیرمجموعه هستند که با حروف انگلیسی مشخص میشوند. افسانهشناسان همه کشورها تیپهای اصلی و فرعی را با همین شمارهها و حروف انگلیسی تعیین میکنند. مثلاً تیپ ۷۳۵ به چند تیپ فرعی شامل A 735، B 735، C 735، D 735، E 735، F 735 تقسیم میشود. مترجمان محترم تیپ، D 735های فرعی معرفیشده در مقاله مارزلف را به حروف فارسی برگرداندهاند. مثلاً ۱۲۸۸ و ۱۵۹۲ را بهصورت ۱۲۸۸ الف و ۱۵۹۲ ب ترجمه کردهاند. اگر قرار باشد تیپهای C 1360 یا H 1525 را ترجمه کنند قاعدتاً خواهند نوشت: ۱۳۶۰ج، ۱۵۲۵ک (ابجدی) یا ۱۳۶۰پ، ۱۵۲۵خ (الفبایی). پیداست که این حروف نباید ترجمه شوند وگرنه طبقهبندی و ترتیب بههم خواهدخورد.
- در صفحه ۲۸۱ اصطلاح «داستانهای در پس امثال» را که احتمالاً ترجمه تحتاللفظی است بهجای اصطلاح رایج و جاافتاده «داستانهای امثال» بهکار بردهاند. اصطلاح «داستانهای امثال» بیش از هفتاد سال است که در ایران بهکار میرود و چند کتاب با همین عنوان منتشر شده که قدیمترین آنها تألیف زندهیاد استاد امیرقلی امینی است.
- اصطلاح «Tales of Magic» را «قصه درباره جادوگری» ترجمه کردهاند. (ص ۲۹۱) اصطلاح درست و دقیق آن «افسانههای سحرآمیز» است که بعضی نیز آن را «افسانههای جادویی» ترجمه کردهاند.
- در بخشی از کتاب که به ادبیات شفاهی افغانستان اختصاص دارد نویسنده ضمن معرفی کتاب افسانههای دری به طبقهبندی افسانهها اشاره کرده است. این طبقهبندی در ترجمه فارسی به این صورت درآمده است: داستانهای جادویی، داستانهای تجربی، داستانهای فکاهی. (ص ۳۸۲) کتاب افسانههای دری را انتشارات سروش در ایران چاپ کردهاست و هیچیک از این اصطلاحات در آن دیده نمیشود و بهجای آنها اصطلاحات دقیق رایج آن دیده میشود: افسانههای سحرآمیز، افسانههای سرگذشتی، افسانههای هجوی.
- اوج ترجمه غیردقیق اصطلاحات در فصل یازده است. فصلی که درباره تعزیهخوانی و پردهخوانی است. پژوهشگران تعزیهخوانی برای متن مکتوب تعزیه اصطلاحات تعزیهنامه یا نسخه را بهکار میبرند. در متن فارسی اصطلاح نمایشنامه بهکار رفتهاست. (ص ۳۴۲) اصطلاحات «بازی» و «نقش بازیکردن» نیز که اصطلاحات ویژه تئاتر است بارها و بارها بهکار رفتهاست. بهسبب آنکه بازی مفهومی معادل خوشی و شادمانی و سرگرمی دارد مردم این واژه را برای تعزیه که آن را نمایشی قدسی میدانند بهکار نمیبردهاند. از اینرو ترکیباتی مثل «تعزیهبازی، بازیگر» و مانند آن در اصطلاحات ادبیات تعزیه معمول نبودهاست.
- اصطلاحات نامأنوس دیگری مانند افسانههای محلی (ص ۲۸۰)، قصه عامیانه محاورهای (ص ۳۸۲) و داستانهای محلی (صفحات مختلف) بی هیچگونه توضیحی در ترجمه فارسی بهکار رفتهاست.
- اصطلاح «قصهگویی» را معادل نقالی بهکار بردهاند. (صص ۳۲۳-۳۰۷) این اصطلاح چندان رایج نیست. البته در همین بخش در بسیاری موارد از اصطلاح درست «قصهخوانی» استفاده کردهاند.
- یک اصطلاح به چند صورت مختلف ترجمه شدهاست. همانگونه که پیش از این گفتهشد در مقاله مارزلف اصطلاح علمی «Tales of Magic» را «قصه درباره جادوگری» ترجمه کردهاند. همین اصطلاح را در مقالههای خانم میلز (ص ۳۸۲) و روشن رحمانی (ص ۳۶۲) به ترتیب به «داستانهای جادویی» و «افسانههای سحرآمیز» ترجمه کردهاند. در ترجمه fable نیز همین تشتت بهچشم میخورد (← صص ۴۵، ۲۹۱، ۳۶۳). دوبیتیهای باباطاهر و فایز دشتستانی را یک جا رباعی (ص ۳۰۱) و صفحه بعد دوبیتی نامیدهاند.
- در بیشتر موارد معادل انگلیسی اصطلاحات ترجمه شده را در پانوشت ذکر نکردهاند. امری که در ترجمه متون علمی الزامی است.
۲. ترجمههای نامفهوم:
- در بسیاری از مواضع جملهها بهقدری طولانی است که درک مطلب برای خواننده مشکل است مانند: «نقطه اتصال عمدهای که افراد مشغول در حاشیه جریان اصلی ادبیات فارسی را به هم پیوند میدهد این است که هم ماهیت مطالب مورد مطالعه آنها و هم دیدگاههای سایر رشتههایی که در مورد حوزه مورد مطالعه آنها بحث میکنند آنها را وادار میکند تا به دنبال تعاریف نو و رویکردهای روششناختی نو بگردند و مهمتر از همه به جستجوی شناختی تازه از آنچه اساساً به دنبال آن هستند برخیزند.» (ص ۳۴)
یا این نمونه: «اگر به کمک حوزههای مرتبطی چون تحلیل گفتمان و مردمشناسی بتوان یک حوزه پژوهشی بهوجود آورد که فرهنگ ادبی جوامع غیر غربی را هم در همه نمودهایش بهکارگیرد و بهوسیله آن مجموعهای از فرضها و تجربیات گذشته و باورها و دیدگاههای رایجی را که با هم درک عموم مردم را در یک محیط فرهنگی مشخص میسازند روشن کند، هم پژوهشهای شرقشناسی و هم علوم انسانی در کل دستاورد مهمی بهدست میآورند.» (ص ۳۷)
همانگونه که بر خواننده آگاه پوشیده نیست این عبارتها افزون بر نامفهومی، اشکالات دیگری نیز دارند مانند جمله پایان عبارت اخیر: «دستاورد … بهدست میآورند.»
- برخی جملات دقیق ترجمه نشدهاند مانند «بسیاری از امیران کرد تا اواسط سده نوزدهم میلادی مشوق هنر بودند و دربارشان میزبان خواندن مطالب ادبی و شفاهی بود.» (ص ۹۲) که باید مینوشتند: «…دربارشان محلی برای خواندن مطالب ادبی و شفاهی بود.»
- «از زمان استقرار جمهوری اسلامی کلیه فعالیتهای فرهنگی در کشور زیر نظر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است و او آثار را بررسی میکند.» (ص ۲۸۳) بهکاربردن ضمیر «او» برای وزارتخانه امروزه رایج نیست.
- در فهرست آرنه/تامپسون که پیش از این ذکرش رفت هریک از تیپها با یک جمله یا گاه با یک کلمه که مبین موضوع تیپ باشد معرفی میشوند مانند خیر و شر؛ مرغ سعادت و دو برادر؛ یا عروس بلندقد از در عبور نمیکند. عنوان تیپ شماره A 1288 چنین است: «کودن خرِ زیر پایش را نمیشمارد» این جمله را بدین صورت ترجمه کردهاند: «بیمخ نمیتواند الاغی را که سوار شده بشمارد» (ص ۲۹۹) این جمله ناظر بر لطیفهای است که موضوع آن در فرهنگ مردم ما به مثلِ سائر تبدیل شدهاست: خرِ زیرِ پایش را نمیشمارد.
- «بخش مردمشناسی سازمان میراث فرهنگی که چندسالی است به دست محمد میرشکرایی است…» (ص ۲۸۱) که صحیح آن چنین است: بخش مردمشناسی … که مسئولیتش چندسالی است به دست…» البته اکنون چندسالی است که دیگر جناب میرشکرایی مسئول یا مدیر پژوهشکده سازمان میراث فرهنگی نیست. با توجه به اینکه جمله کتاب به زمان حال است بهتر بود ویراستاران محترم در پانوشت این موضوع را توضیح میدادند.
- «این کتابچهها بهوسیله کتابفروشهای دورهگرد، کتابفروشهای کنار خیابان و تجار دورهگرد توزیع میشدند.» (ص ۳۰۰) تجار دورهگرد یعنی چه؟ شاید منظورشان پیلهوران باشد.
- «گاهی اوقات، مثلاً در افسانه اسب جادویی، شاهزاده خود را زیر پوشش کچل مخفی میکند.» (ص ۳۹۳) فکر میکنم باید به این صورت ترجمه میشد: «گاهی اوقات، مثلاً در اسب جادویی، شاهزاده برای ناشناس ماندن خود را به شکل کچل در میآورد.»
- ضمن شرح ویژگیهای دیو در افسانههای ایرانی آمدهاست: «[دیو] معمولاً روحی خارجی دارد که آن را در جاهای مخفی و مرموز پنهان میکند.» (ص ۲۹۳) آشنایان با افسانههای ایرانی میدانند که این جمله ناظر بر «شیشه عمر دیو» است که دیوها آن را در جاهای دور از دسترس پنهان میکنند. افزون بر این «مخفی و پنهان» نیز هم معنی هستند. بهتر بود جمله اینگونه میبود: «دیو شیشه عمری دارد که آن را در جاهای دور از دسترس و مرموز پنهان میکند.»
- «از آن زمان نقالی با خواندن شاهنامه فردوسی یکی شدهاست.» (ص ۳۱۳) این جمله این مفهوم را نیز دارد که اگر کسی برای خود شاهنامه بخواند نقالی کردهاست. احتمالاً منظور نویسنده این بودهاست: «از آن زمان نقالی مترادف نقل داستانهای شاهنامه شدهاست.»
- «این مراسم (روضهخوانی) مخصوصاً در چادرهای سیاهرنگ مخصوصی که در میادین عمومی شهر یا روستا برپا میشود یا در مساجد یا صحن حیاط خانهها و همینطور در ساختمانهای مخصوصی به نام حسینیه یا تکیه.» (ص ۳۳۲) همانگونه که ویراستاران متن اصلی نوشتهاند این کتاب برای مخاطبان غربی یا بهتر است بگوییم غیرایرانی تألیف شدهاست بنابراین در ترجمه فارسی آوردن «ساختمانهای مخصوصی» پیش از «حسینیه و تکیه» زائد است. افزون بر این وجود «که» در جمله نیز زائد است.
- «برجستهترین مشخصه دسته گروهی این است که به خود صدمه میزنند.» (ص ۳۷۷) جمله کاملاً نامفهوم است. فکر میکنم منظورشان این بودهاست که در دستهها اشخاصی وجود دارند که به خود صدمه میزنند.
چند نمونه دیگر بدون هیچ توضیحی:
- «چاپ عکسی جامعالتمثیل حبلهرودی در قرن سیزدهم همراه با تصویر شد و بعد ها هم مجدداً تجدید چاپ شد.» (ص ۲۹۶)
- «مجموعه گلدوین (حکایات لطیف در عبارات سلیس) که در ابتدا مطالبی برای آموزش بوده، بسیار در شبهقاره هند مشهور گشت و کمی بعد بهطور مستقل چاپ شد.»
- «طولی نکشید که تعدادی از حکایاتی آن را در تحقیقات میدانی در “سنت شفاهی زنده” هم پیدا کردند.» (ص ۲۹۸)
- «دیگر کتابچههای فکاهی که از دوره قاجار و حتی تا نیمه نخست قرن بعد متداول بودند عبارت بودند از محبوبالقلوب و لطایف و ظرایف یا ریاضالحکایات ملا حبیبالله کاشانی بودند.» (ص ۲۹۹)
- «بسیاری از اشعار مذهبی، خصوصاً روضه و مرثیه امام حسین(ع) را جمع آوردهاند و چون در ایام محرم مکرر خواندهاند، در صورت و معنا مشهور شدهاند. اینگونه ادبی که از قِبلِ روضهالشهدای کاشفی گونه ادبی شده مخصوصاً در دوره قاجار بسیار رواج داشتهاست.» (ص ۳۰۱)
۳. بیدقتی در ترجمه نقلقولها، ارجاعات، منابع و اعلام:
ضروری بود که مترجمان و ویراستاران محترم، دستکم در ترجمه و ویرایش مقاله اول مارزلف (صص ۵۴-۴۳) و نیز فصلهای ۹، ۱۰، ۱۱ و برخی از مواضع فصلهای ۱۲ و ۱۳ به منابع و مآخذ اصلی نویسندگان مراجعه کنند تا ترجمهای دقیق و خالی از اشتباه در اختیار خواننده قرار دهند. مراجعه نکردن به منابع و مآخذ اصلی هم باعث انتقال اشتباهات مؤلفان به متن فارسی شده و هم اشتباهات دیگری را ایجاد کرده است. نمونههایی از هر دو مورد نقل میشود:
- به پیروی از متن انگلیسی، منوچهر لمعه، مؤلف فرهنگ عامیانه بویراحمدی و کهگیلویه؛ محمد تقوی، مؤلف کتاب حکایات حیوانات در ادب فارسی و هوشنگ جاوید، پژوهشگر موسیقی نواحی را بهترتیب لامعی (ص ۳۰۰)، تقوا (ص ۲۹۱)، جواد (ص ۳۰۳) ثبت کردهاند. همچنین عبدالعلی لهساییزاده، یکی از نویسندگان کتاب تاریخ و فرهنگ مردم دوان را بهصورت لحساییزاده آوردهاند. (ص ۲۸۳)
- جامعالحکایات را جوامعالحکایات ثبت کردهاند. (ص ۲۸۴) یادآوری میشود که جامعالحکایات را نباید با کتاب جوامعالحکایات و لوامعالروایات سدیدالدین محمد عوفی که در سده هفتم ق. تألیف شده اشتباه کرد. جامعالحکایات نام عمومی تعدادی کتاب است مشتمل بر مجموعهای از افسانه و قصههای بلند و کوتاه که اغلب آنها طی سدههای ۱۳-۱۱ ق. تألیف شدهاند. (← جامعالحکایات، ص ۱۰) تا کنون دو نسخه از این کتابها منتشر شدهاست.
- افسانه مشهور بزک زنگولهپا، تیپ ۱۲۳ آرنه/تامپسون را بهصورت تحتاللفظی با عنوان گرگ و بزغالهها ترجمه کردهاند. (ص ۲۹۶-۲۹۴) بیش از ۲۰۰ روایت متفاوت از این افسانه در ایران، افغانستان و تاجیکستان ثبت شدهاست. در هیچیک از این روایتها عنوان گرگ و بزغالهها دیده نمیشود. (← جعفری قنواتی، ۱۶۴-۱۶۱)
- نقلقولهایی را که چلکوفسکی از کتاب روضهالشهدا در متن مقاله خویش آوردهاست مترجم محترم بهجای نقل از متن اصلی روضهالشهدا، آنها را از متن انگلیسی ترجمه کردهاست. (ص ۳۲۷)
- ظاهراً متن افسانه بزک زنگولهپا را نیز از متن آوانگاریشده مقاله مارزلف نقل کردهاند که بهتر بود به متن منتشرشده آن به زبان فارسی نیز مراجعه میکردند. (← الولساتن، ۷۵)
- برخی نامهای خاص به دو صورت ثبت شدهاند مانند لُرد (ص ۲۳۲) و لورد (ص ۳۰۸). مؤلف کتاب مشهور طوفانالبکاء را یک جا بهدرست جوهری (ص ۳۲۹) و جای دیگر بهاشتباه جواهری (ص ۳۰۱) ثبت کردهاند.
- در فصل دهم ضمن معرفی غلامحسین غولبچه، از نقالان مشهور دوران پهلوی اول، از قول زندهیاد استاد محجوب آمدهاست «قبل از اینکه در سن کمتر از چهل سالگی قصهگو شود، تاجر بود.» (صص ۳۱۵-۳۱۴) درصورتی که استاد محجوب نوشتهاست وی پیش از آن نجار بود. (محجوب، ۲/۱۰۹۹) مطمئناً اگر مترجمان به منابع و مآخذ فارسی مراجعه کردهبودند بخشی از این اشتباهات رفع میشد.
۴. برخی اشتباهات دیگر:
- بعضی از ارجاعات درون متن در منابع پایانی کتاب معرفی نشدهاند؛ مانند: رحمانف، ۲۰۰۶.
- ارجاع کتاب آرنه-تامپسون در متن تاریخ ۱۹۶۳ را دارد اما در منابع پایانی ۱۹۶۱ آمدهاست که البته مورد اخیر صحیح است.
- مصراع پایانی سرود مشهور «از ختلان آمذیه» بهصورت «خشنگ نزار آمذیه» ثبت شده (ص ۳۵۵) که صحیح آن «خشک نزار» است. (برای روایتهای متفاوت این سرود ← بهار، ۱/۱۰۲-۱۰۱؛ زرینکوب، ۱۲۷)
- کتاب ایجادیات دهنکی خلق تاجیک اثر مشترک اسراری و امانف به اسراری و رحمانف منسوب شدهاست. (ص ۳۴۹)
- در صفحه ۳۴۹-۳۴۸ آمدهاست: «در دانشکدههای فقهاللغه دانشگاههای تاجیکستان ایجادیات دهنکی خلق، یعنی آثار شفاهی عامیانه، تدریس نمیشود.» نخست اینکه «ایجادیات دهنکی خلق» در فارسی تاجیکی مترادف فولکلور یا ادبیات شفاهی است نه «آثار شفاهی عامیانه» و دیگر اینکه این رشته علمی در تاجیکستان تدریس میشود.
- بهنظر میرسد برخی اصطلاحات فارسیِ تاجیکی در فصل دوازدهم نیاز به توضیح و پانوشت دارند مانند بیت برک بهمعنی مشاعره (ص ۳۵۱)؛ مکتب بهمعنی مدرسه (همانجا)؛ سرودن بهمعنی خواندن (ص ۳۵۲) و شاه بهمعنی داماد. (ص ۳۵۹)
- در سراسر فصل سیزدهم، ادبیات شفاهی و عامیانه در زبان فارسی دری افغانستان، اصطلاح «افغان» بهجای «افغانستانی» بهکار رفتهاست. فارسیزبانان افغانستان «افغان» را بهمعنی پشتون میدانند نه افغانستانی. بهنظر من حتا اگر مؤلف اصطلاح «افغان» را بهکار بردهاست مترجم یا ویراستاران باید آن را تصحیح میکردند.
کتابنامه
- کرمشاهیف، خداداد. ۱۳۸۲، «دعاها و فاتحههای مردم بدخشان»، نامه پژوهشگاه، ش ۴ (تابستان)، دوشنبه.
- انجوی شیرازی، سیدابوالقاسم. ۱۳۶۹، مردم و فردوسی، تهران، ناشرعلمی
- عابدوف، داداجان و بهرام شیرمحمدیان. ۲۰۰۲، قصهها درباره فردوسی، دوشنبه، ناشر عرفان
- ساممیرزا صفوی. ۱۳۸۴، تذکره تحفه سامی، تصحیح رکنالدین همایونفرخ، تهران، اساطیر
- نصرآبادی، محمدطاهر. ۱۳۷۸، تذکره نصرآبادی، تصحیح محسن ناجی نصرآبادی، تهران، اساطیر
- بلیانی، تقیالدین محمد. ۱۳۸۹، عرفاتالعاشقین و عرصاتالعارفین، تصحیح محسن ناجی نصرآبادی، تهران، مجلس شورای اسلامی
- طرطوسی، ابوطاهر. ۱۳۸۰، ابومسلمنامه، با مقدمه حسین اسماعیلی، تهران، معین
- گلبن، محمد. ۱۳۵۵، بهار و ادب فارسی، تهران، علمی فرهنگی
- زرینکوب، عبدالحسین. ۱۳۴۵، دو قرن سکوت، تهران،امیرکبیر
- جامعالحکایات. ۱۳۹۰، بهکوشش پگاه خدیش و محمد جعفری قنواتی، تهران، مازیار
- جعفری قنواتی، محمد. ۱۳۹۳، «بزک زنگولهپا»، دانشنامه فرهنگ مردم ایران، ج ۲، تهران، مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی
- الولساتن، لارنس پل. ۱۳۸۶، توپوز قلی میرزا، بهکوشش احمد وکیلیان و زهره زنگنه، زیرنظر اولریش مارزلف، تهران، ؟؟؟
- محجوب، محمدجعفر. ۱۳۸۰، ادبیات عامیانه ایران، بهکوشش حسن ذوالفقاری، تهران، چشمه
- بلوکباشی، علی. ۱۳۹۴، تعزیهخوانی حدیث قدسی مصائب در نیایش آیینی، تهران، امیرکبیر
- بجنوردی، کاظم. (شمس، اسماعیل.) ۱۳۹۰، «حافظ در ادبیات کردی»، دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، ج ۱۹، تهران، مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی.
- حسینپور، مسعود و آزیتا همدانی. ۱۳۹۱، «اول خویش، دوم درویش»، بخارا، ش ۸۸-۸۷(خرداد و شهریور)
- شریفی، احمد. ۱۳۷۴، «شاهنامه کردی» ستوده غلامرضا، نمیرم از این پس که من زندهام، تهران، انتشارات دانشگاه تهران
- همزهای، فریبرز. ۱۳۹۳، رزم نامه: اسطورههای کهن زاگرس، کرمانشاه، انتشارات دانشگاه رازی
- بهرامی، ایرج. ۱۳۸۳، شاهنامه کردی، تهران،هیرمند
- طباطبایی، محیط. ۱۳۶۹، فردوسی و شاهنامه، تهران، امیرکبیر
[۱] عناوین فصلها عیناً از ترجمه فارسی نقل شدهاست.