اگر نسبی‌انگار بودی نمی‌توانی با نظریه زورمدار بجنگی

یاسر میردامادی
رادیو زمانه

کتاب «هراس از معرفت: در نقد نسبی‌انگاری»، نوشته‌ی پل بوغوسیان را انتشارات آکسفورد در سال ۲۰۰۶ میلادی چاپ کرد و ترجمه‌ی فارسی آن را نشر کرگدن به سال ۱۳۹۵ خورشیدی در تهران منتشر کرده است. من، در مقام مترجم فارسی این کتاب، می‌خواهم انگیزه‌ی خودم از ترجمه‌ی این کتاب را به اختصار برشمرم. برشمردن این انگیزه‌ها چه بسا به مخاطب کمک کند که جایگاه این کتاب را در فضای فکری-فرهنگی کشورمان بهتر دریابد.

پل بوغوسیان

انگیزه‌ی نخست من از ترجمه‌ی این کتاب، انگیزه‌ای جهانی است. مسئله‌ی نسبی‌انگاری از مسئله‌های جاودانه و سخت‌جان تاریخ فلسفه‌ی جهان است و ردّپای این مسئله را می‌توان تا یونان باستان پی گرفت. از یونان باستان تا به امروز، دیدگاه‌های نسبی‌انگارانه و یا دست‌کم رگه‌هایی از آن را می‌توان در آرای فیلسوفان بزرگی در شرق و غرب سراغ گرفت. فرهنگ عمومی معاصر نیز از ایده‌های نسبی‌انگارانه مالامال است به طوری که بی اغراق اگر کسی نسبی‌انگار نباشد، دیدگاه او در نظر بسیاری از افراد تحصیل‌کرده ممکن است عجیب به نظر برسد. این از آن رو است که به ویژه در فضای عمومی، نسبی‌انگاری لازمه‌ی مداراجویی و چندفرهنگ‌گرایی به حساب می‌آید. من اما در مقاله‌ی کوتاهی که در انتهای ترجمه‌ی فارسی کتاب نوشته‌ام، کوشیده‌ام نشان دهم که فضیلت مدارا اساسا فضیلتی است که ضد نسبی‌انگاری را مفروض می‌گیرد. به تعبیر دیگر، برای باور منسجم و سازوار به فضیلت مدارا، به نظرم می‌رسد که فرد باید غیر نسبی‌انگار باشد.

انگیزه‌ی دوم‌ من از ترجمه‌ی این اثر اما انگیزه‌ای محلّی‌ است و به مسائل ویژه‌ی ایران امروز ربط دارد. ‌تک‌چهره‌هایی در فضای فکری-فرهنگی ایران امروز ظهور کرده‌اند که می‌کوشند با استفاده از جهاز نسبی‌انگار و برساخت‌انگار فلسفه‌ی غرب، دست به توجیه فلسفیِ اسلامی‌کردن علوم (به ویژه اسلام کردن علوم انسانی) و نیز اسلامی‌سازی حقوق بشر بزنند. این عده، از جمله، به تامس کون، فایرابند، ویتگنشتاین متأخر و یا به مکتب ادینبورا در جامعه‌شناسی معرفت ارجاع همدلانه می‌دهند. نمونه‌ای از این امر را می‌توان در کتاب اخیر سعید زیباکلام، مدرس فلسفه دانشگاه تهران، سراغ گرفت. کتاب او عنوان‌اش «علم و عقلانیت و فلسفه» (تهران: نشر اسم، ۱۳۹۵) است. امیرمحمد گمینی، پژوهشگر تاریخ علم در دانشگاه تهران، در یادداشت کوتاهی مضمون اصلی کتاب سعید زیباکلام را ترکیبی از «نسبی‌گرایی علمی و مطلق‌گرایی مذهبی» می‌داند. سعید زیبا کلام کتاب خود را «تمهیداتی جهت تقویم عقلانیتی اسلامی» می‌داند (ص ۱۲). او این عقلانیت اسلامی نسبی‌انگار را ‌چنین پایه‌ریزی می‌کند:

ویتگنشتاین قائل است که: «اگر روانکاوی باعث شود که بگویید شما واقعا برفلان اندیشه‌اید یا اینکه واقعا انگیزه شما فلان و بهمان بوده است، این نه به معنای اکتشاف، که امری ترغیبی است. شما می‌توانستید به نحو دیگری به امر دیگری ترغیب شوید». به همین ترتیب، آیا نمی‌توان قائل شد که اگر علوم طبیعی باعث شود بگویید فلان چهره یا جنبه طبیعت واقعا چنین است و واقعا چنان رفتار می‌کند، این نه به آن معنا است که اکتشافی صورت گرفته و واقع امر در واقع همین طور است! که خیلی ساده در اینجا ترغیبی صورت گرفته است؟ شما می‌توانستید به نحو کاملا اتفاقی به امر کاملا متفاوت دیگری ترغیب شوید» (ص ۳۶).

اما استفاده از جهاز نسبی‌انگار در توجیه فلسفی اسلامی‌سازی علوم و حقوق بشر، محدود به برخی چهره‌های دانشگاهی نمی‌شود. صادق لاریجانی، رییس قوه‪‌ی قضائیه، در اردیبهشت ۱۳۹۱ خورشیدی در مراسمی با عنوان «کنگره‪‌ی بین‪‌المللی علوم انسانیِ اسلامی» با اشاره به آرای ویتگنشتاین متأخر، در توجیه «اسلامی‪‌سازی علوم انسانی» چنین می‌گوید:

«این فیلسوف در کتاب‪‌‬هایش به این موضوع اشاره می‪‌‬کند که کل فهم‪‌‬های ما در بازی‪‌‬های زبانی شکل می‪‌‬گیرند. او در نهایت به این نتیجه می‪‌‬رسد که نحوه حیات بشر در تفکر و فهم او موثرند. با استناد به آرای این فلاسفه غربی می‪‌‬توان دریافت که علوم انسانی غربی که ما با آن سر و کار داریم متاثر از این مجراها هستند. بدیهی است اگر نگاه دینی را وارد علوم انسانی کنیم، علوم انسانی متفاوتی خواهیم داشت.» ‬‬‬‬‬

روی جلد کتاب «هراس از معرفت»

ممکن است اشکال کنید که کتاب «هراس از معرفت» اثری سراسر آکادمیک و فلسفی است، اما انگیزه‌های دست‌کم محلی مترجم، چنان‌که خودش اذعان دارد، سیاسی است و این ربطی به کار و بار فلسفی ندارد. شما حتی ممکن است به من توصیه کنید که: لطفا انگیزه‌های سیاسی خودتان را به کتابی فلسفی حقنه نکنید! در پاسخ می‌توانم بگویم که نه نسبی‌انگاران سراسر از دغدغه‌ی اجتماعی-سیاسی برکنارند و نه منتقدان نسبی‌انگاری صرفا انگیزه‌های انتزاعی دارند و نه فلسفه همیشه کار و باری برکنار از دغدغه‌های اجتماعی و سیاسی بوده است و یا باید باشد. فراموش نکنیم که سقراط، سرنمون فیلسوفی، به اتهام سیاسی فاسد کردن جوانان، محکوم به نوشیدن جام زهر شد.

بوغوسیان در پس‌گفتار کتاب خود پای دغدغه‌های سیاسی-اجتماعی نسبی‌انگاران را به میان می‌آورد. بوغوسیان می‌گوید نسبی‌انگاران معرفتی در امریکای کنونی با جنبش‌های پیشرویی مانند پسااستعمارگرایی و چندفرهنگ‌گرایی پیوند دارند. پیروان این جنبش‌های پیشرو برای دفاع از فرهنگ‌های سرکوب‌شده در مقابل فرهنگ‌های سلطه‌گر، به نسبی‌انگاری پناه می‌برند. ضدسلطه‌گرایان می‌خواهند با توسل به نسبی‌انگاری مانع از آن شوند که فرهنگ‌های سلطه‌گر با توسل به اتهاماتی مانند «عقب‌ماندگی»، «توحش» و «تروریست‌پروری»، فرهنگ‌های تحت سلطه را به زیر استیلای خود در آورند. اما بوغوسیان، به درستی گرچه بسیار گذرا، به این نکته اشاره می‌کند که حتی با انگیزه‌ی رهایی از سلطه‌طلبی نیز نمی‌توان به نسبی‌انگاری توسل جست، زیرا گرچه مطابق دیدگاه نسبی‌انگار، زورمندان و سلطه‌طلبان نمی‌توانند سرکوب‌شدگان و امت مستضعف را نقد کنند اما: «این نتیجه نیز حاصل است که گروه‌های سرکوب شده هم نمی‌توانند زورمداران را نقد کنند.» (ص ۱۷۱ ترجمه‌ی فارسی). نتیجه این می‌شود که برای نقد سلطه‌طلبی نیز باید ضد نسبی‌انگار بود.

همرسانی کنید:

مطالب وابسته