شراره شریعت زاده
(بخش آغازین کتاب را می توانید در لینک بالا بخوانید)
۱- بسیاری از مشکلات انسان امروز، نسبت مستقیمی با طرز نگرش او دارد، چرا که اگر نگاه او منطبق بر حقیقت نباشد و او در ناآگاهی از خود و پیرامون به قضاوت دربارهی وقایع بپردازد، به تضادهای درونی و بیرونی میرسد و نه تنها به لحاظ اعتقادی سست میشود و خود را سرگردان و بیپناه میبیند، بلکه در اثر فشارهای روانی حاصل از آن به بیماریهای ذهنی و نهایت جسمی دچار خواهدشد. در این صورت او زندگی خود را در حال کشمکش با این عوارض سپری میکند و از فرصت گرانبهای عمر بهرهی کمتری خواهد برد.
یکی از علل ایجاد بیماری در جسم انسان یا شاد نبودن، افسردگی و مانند آن ناشی از “بینش” اوست که عبارت است از طرز تلقی او از پیرامون خود و تمام وقایعی که او با آنها مواجه میشود. شاید کمتر پزشک متخصصی توانسته باشد با نسخه یا عمل جراحی، قرصهای شیمیایی و ساعتها جلسهی مشاوره بینشهای غلط را درمان کند. چه بسا که بسیاری از راههای ارائه شده درست شبیه کشیدن آسفالت روی ترکها و چالههای خیابانی باشد که بعد از مدتی دوباره آن شکافها و فرورفتگیها سربرمیدارند.
“بازنویسیِ ذهن” فلسفی نیست
۲- برای من که سالها کارم برنامه نویسی کامپیوتر بوده همیشه یک سوال مطرح بوده است: چگونه میشود همهی دیتاهای از پیش نوشتهشدهی مغزم را فرمتکنم و برنامهای جدید بنویسم تا اطلاعات درست جایگزین اطلاعات غلطی شود که ریشه در ناکجاآباد من دارد؟ بر اثر این سوال ذهنی مطالعاتی در زمینهی عرفان و فلسفه داشتم ولی نه کامل و جامع. زیرا زبان عرفان و فهم فلسفه سخت بود و راهکارها برای من عملی نبودند. این اواخر به پیشنهاد دوستی کتاب “بازنویسی ذهن” را مطالعه کردم.
“ذکر درمانی، برنامه نویسیِ کامپیوتر مغز نیمه خودکار ماست.” نویسنده فقط بنا به نیاز به اهمیت تغییر انسان، با سالها مطالعه به راهکاری یا بهتر بگویم قانونی دست یافته که آن را به زبان ساده با مثالهایی از آدمهایی شبیه من و تو به رشته تحریر در آورده است. قانونی مشابه قانون تولد و مرگ با این تفاوت که قانون تولد و مرگ در طولانی مدت و قانون تغییر در لحظه بر انسان اثرگذار است. به قول مولانا، “هیچ چیزی ثابت و برجای نیست. جمله در تغییر است”.
“بازنویسی ذهن” و تجربه های مخملباف
۳- محسن مخملباف نویسنده، بازیگر و کارگردان که در دههی ۶۰ و ۷۰ با فیلمها و کتابهایش بر روی من و هم نسلانم که جوانیمان در سالهای نبودها، نداشتنها و نشدهای بعد از انقلاب و جنگ کلید خورده بود، تاثیر زیادی گذاشته است، حالا سالها تجربه، تحقیق و مطالعه را در قالب کتابی به نام “بازنویسی ذهن” نوشته تا کمک کند انسان با روش ذکر درمانی، دکمهی “شیفت-دیلیت” را در خود پیدا کند و همزمان فشار دهد و ذهناش را دوباره بازنویسی کند.
در مقدمهی کتاب میخوانیم:
شاید نام «ذکر درمانى» شما را به یاد کسانى میاندازد که تسبیح به دست گرفتهاند و زیر لب مدام نام خدا را میگویند تا گره از کارشان باز شود اما ذکر درمانى در واقع نام یک نوع روانشناسى است. این روش درمانى با بررسى نحوه عملکرد ذهن انسان به ما میآموزد که چگونه بخش نیمه خودکار مغز که توسط باورها، عادات، یا نظام تربیتىمان، به شکل ناصحیحى برنامهریزى شده و اکنون منجر به افسردگى، اضطراب، وسواس و خشم میشود را از نو برنامهریزى کنیم، تا از شدت رنجهاى روحى روانى و حتى جسمى خود بکاهیم. برنامههاى غلطى که اگر از مغزمان پاک نشوند، تا ابد موجب رنج ما خواهند شد. شما میتوانید این نحوه از درمان را بازنویسى ذهن نیز بنامید. شاید ابتدا نام ذکر درمانى به خاطر معنى عمومى آن، شما را پس بزند، اما بعد از مدتى خواهید دید که براى این روش، مناسبترین نام ذکر درمانى است، چرا که این روش مبتنى بر تکرار افکار صحیحى است که میبایست در مغز میانى ما تثبیت شود.
محسن مخملباف که این روش را در ۱۷ سالگی زیر شکنجههای ساواک دریافته است، به تجربه دیده که ذکرها توانستند او را در مقابل بازجوها قوی نگهدارند و روح اصلی کتاب را همان دوران میداند، سالها بعد کنجکاو میشود و مشغول مطالعه کتابهایی در مورد روان انسان میشود. در صفحه ۱۷۱ اینگونه میگوید:
روانشناسی برای من یک رشته تحصیلی نبود که برای نمره بخوانم. یک نیـاز رهایی بخـش بـود. مـن انسـان بـودم، امـا انسـان را آن گونـه کـه میخواسـتم نمیشـناختم. امـا بـا ایـن انسـانی کـه نمیشـناختم، بایـد بـرای حقـوق انسـانهای دیگـر مبـارزه میکـردم. در ایـن هنـگام روانشناسـی از نـان شـب برایـم واجـب تـر شـده بـود.
در سالهای زندان مطالعاتش را ادامه دادهاست:
همـان دوران مـن بـا نظریـات فرویـد، یونـگ، پیـاژه، پاولـوف، کارل هورنـای، و ویکتـور فرانــکل آشــنا شــدم. همــه آن تئوریهــا جــذاب بودنــد. امــا از همــه کاربردی تـر، کتابـی بـود از کارل هورنـای، به نـام تضادهـای درونـی مـا در مـورد «مهـر طلبـی، انزواطلبـی، و برتـری طلبـی». مـن ایـن کتاب را دههـا بـار خوانـدم و هربـار بیشـتر جـذب آن شـدم. کتـاب دیگـری کـه مـورد اسـتفاده درمانـی مـا بـود، کتـاب انسـان در جسـتجوی معنـی از ویکتـور فرانـکل بـود کـه زیـاد دسـت بـه دسـت میشـد و انگیـزه زندانیـان را بـرای تحمـل مشـکلات زنـدان از طریـق معنـی درمانـی بالا می برد.
بعد از آن در کنار مطالعات روانشناسی مشغول مطالعات عرفان میشود تا نسـبتی بین روانشناسـی و عرفـان بیابـد. آنها دو راه کامـلا متفـاوت بودنـد، امـا گاه اثرگذاریهـای مشـابهی داشـتند و از نظـر او می توانسـتند یکدیگـر را یـاری رسـانند. بـه ویـژه در حـوزه معنـی درمانـی و معنویـت درمانـی.
بعد از انقلاب وقتی مخملباف از زندان آزاد میشود فرصتی مییابد تا مطالعات خود را دنبال کند و عطشی را که یافته بود سیراب کند. نتیجه آن مطالعات و مقایسه مطالب در خلق آثار هنری سینمایی او بی اثر نبوده. سالها بعد دوباره مطالعاتش را در زمینه رفتاردرمانی شناختی ادامه میدهد و به قول خودش این پاسخ گمشده سالیان درازش بوده است. این روش که بیشتر به افکار و رفتار آدمی پرداخته است می کوشد از طریق تغییر موقعیت، افکار و آسیب های رفتاری را درمان کند.
همه این مطالعات و سالها تجربه ذکردرمانی زیر شکنجه و مطالعات در زمینه عرفان اسلامی، هندی، بودایی او را بر آن داشته تا متد “ذکردرمانی” خود را تا حدی پرورش دهد که بتواند به دیگران نیز بیاموزد.
“بازنویسیِ ذهن” و انسان خسته
۴- اگر به ما بگویند به مشکلاتت فکر نکن، ذهن ما کلمه “نکن” را نمیفهمد و بیش از قبل به مشکلات فکر میکند. آنچه ما در اثر تمرین قادر به انجام آن هستیم، فکر نکردن نیست، کاستن از شدت افکار و یا تبدیل افکار منفی به افکار مثبت است. در این مورد هدف رسیدن به بهشت بی فکری نیست، تقلیل جهنم افکار منفی است.
ما همنسلان گاو مش حسن بودیم که با دستفروش ،بایسیکلران و عروسی خوبان به سینما سلام گفتیم و در شبهای زاینده رود عاشقی کردیم و مثل مورچهها فریاد زدیم تا بایکوتمان کردند و در آخر هم محکوم به سکوت شدیم. همزمان، باورهای غلط که ریشه در نظام آموزشی، تقلید، عادت و خانواده داشتند بیکار ننشستند و در ما ریشه دواندند و حالا در دهه چهل سالگی انقلاب خسته، گوشهگیر، درگیر باگذشته، منفی و مضطرب از آینده نیازمند ابزاری هستیم که دوباره از نو ما را بازنویسی کند.
به قول نویسنده همانطور که یک پیچ چهارسو را با پیچگوشتی نمیشود باز کرد و نیازمند چهارسو است باورهای غلط ما که شکل ایمانی به خود گرفتهاند را هم باید با ابزار مخصوص باز کرد که “ذکر” یکی از این ابزار است در دستهای من.
—————
*با ویرایش
*با ویرایش