رنگین کمان نوروز؛ چل تکه فرهنگ ما

مقصود فراستخواه
به نقل از کانال تلگرام نویسنده
چندین معنا در نوروز هست. از آن جمله من در اینجا چند یک را بر خیال خویش به یاد می آورم: معنای خیامی نوروز، معنای تقویمی نوروز، معنای گذار نوروزی، معنای معنوی نوروز ، معنای آیینی، معنای اجتماعی، معنای هویتی، ومعانی دیگر.

معنای خیامی نوروز
«برچهره گل نسیم نوروز خوش است
در صحن چمن روی دل افروز خوش است
از دی که گذشت هرچه گویی خوش نیست
خوش باش و ز دی مگو که امروز خوش است»
در این معنا نوروز برای آن نوروز است و سرشار از مسرت وجنب و جوش وچالاکی است که انسان ایرانی موقتا و نوبتی هم که شده، خود را از اسارت گذشته و دریوزۀ آینده می رهاند و نقد لحظۀ حال خویش درمی یابد. هستم و زندگی می کنم و بعد از این است که می توانم درباب گذشته و آیندۀ خویش نیز بیندیشم و تدبیری در پیش گیرم. بله درست است که گذشته وآینده هر دو ارزش تحلیلی دارد اما اگر گذشته بیش از حد عبوس وآینده بیش از اندازه کابوس شد، چه؟ گذشته می تواند در شکل یک خاطره یا مرده ریگ تاریخی یا سنت و عقیده یا ایدئولوژی یا یک حادثه و بدبیاری (و هرنوع فراخود نهادینه شده) مانع تجربه های تر و تازۀ لحظۀ حال خود من بشود. همان طور که آینده می تواند مجموعه خیالات یا برساخته های ذهنی وانتزاعیات من یا القا شده از بیرون و از نوع شیشه های کبود و انواع ترس و تابوها و نگرانی های مبهم باشد. اما آنچه اکنون بروشنی در اختیار دارم همین لحظه حال من وموقعیت وجودی (واگزیستانسِ) من است که می توانم آن را زیست کنم و با او تماس داشته باشم.

نوروز روی آوردی است پدیداری به خود زندگی، با تعویق احکام ذهنی. ما این تعلق و «اپوخه» را گاهی لازم داریم. گاهی باید پرانتزی برای ادامه زیستن خود بگشاییم. هر کس گاهی نیاز دارد در بحبوحه حوادث ونگرانی ها، پرانتز زندگی خویش را بازکند و نوروز او همان است. نوروز ملی ما یک پرانتز جمعی است که در زندگی دشوار و پرتشویش ایرانی خود باز می کنیم وسپس می بندیم. سالی یک روز هم که شده و چند روز هم که شده به این پرانتز و به نوروز نیاز داریم. در نوروز جریان زمان را تعطیل می کنیم و به لحظۀ حال خویش پناه می آوریم تا بار دیگر با انرژی های تازه ای برآمده از نقد حال خویش، دوباره از زمان بیاوزیم و با او درآمیزیم و در او راهی شویم وشاید هم توانستیم و نقشی از خود بر او زدیم.

 معنای تقویمی
در اینجا نیز خیام را همچنان می بینیم که با سایر فیزیک دانان ومنجمان هم عصر خویش در عهد جلال الدین ملکشاه سلجوقی، کاری علمی می کنند و نوروز را که برساختی اجتماعی بود به مدلی تقویمی تبدیل می کنند. در اینجا نوروز یعنی تکرار یک ریتم. یعنی اعتبار بخشیدن به نظمی در این بی نظمی های بزرگ بی گوشه و کنار. یعنی دوباره روز از نو و روزی از نو. نوروز در اینجا مفهوم کلیدی و فنی از یک مدل سازی دربارۀ زمان است که روزها و ماه های خود را در او بشماریم و رسم زیستن به جای آوریم. شاید فریب زندگی است در کسوتی از دانش. مدلی از تقویم که بر معضل کبیسه فائق می آید و یک گاهشماری ایرانی در این سیاره به دست می دهد. آن معنای خیامی نوروز، روح این معنای کالبدی و تقویمی نوروز است. اگر آن روح نوروزی نباشد تقویم زندگی ملال آور و طاقت فرسا می شود. سیصد وشصت چند روز دیگر مانده است؛ یکان یکان خواهیم شمرد تا نوروز بعدی از راه برسد وسال های سال همینطور. یعنی بازهم امید، بازهم پاسخ گفتن به زندگی و نشستن وبرخاستن در انتظار چیزی. دویدن در پی آوازی.

معنای گذار نوروزی
این معنا از نوروز تدبیری برای برون رفتن از ثنویت تاریخی ما بود: اهریمن و اهورامزدا، مرگ وزندگی، تاریکی و روشنایی، غم و شادی، زمستان و بهار. در پی یک وضعیت مرزی، یک لحظه اعتدال و یک دورۀ گذار بودیم. اسطوره های ایرانی نوروز بازتابی از این تقلاهای خاکستری ما بود. از سوگ سیاوش خسته می شدیم؛ نماد رنج کشیدن و مظلومیت قهرمان و نماد شکست و نماد مرگ و زوال و خشکی گل و گیاه. دوباره نسیمی می وزید، باران می بارید، خاک به اهتزاز می آمد، سبزه می دمید و گیاه و دانه می رویید. زندگی همچنان جاری بود و ما را به خود می خواند وبا خود می بُرد اما در یک وضع دوگانه، و این همان نوروز بود یک سویش به سرما و بی حاصلی و سوی دیگر به گرمی و طراوت و نور و باروری. شادی های نوروزی نیز مثل حاجی فیروز در پیرنگی از سیاهی و مرگ و سرخی خون به سراغ ما می آیند. با نوروز ودر نوروز کیخسرو پس از سوگ سیاوشان به دولت می رسید وداد می گسترانید و جمشید بر دیوان چیره می شد و بار نوروزی می داد؛ «به جمشید بر گوهر افشاندند / مر آن روز را روز نو خواندند».

نشانه شناسی گذارِ مرگ وزندگی نوروزی را در به هم رسیدن مردگان و زندگان، در بازگشت روان ها به سوی ما و رفتن ما به سراغ آنها در گورستانها وبردن گل وسبزه بر سر مزارها، در گردگیری اثاثیه ها، در خانه تکانی، در کاشتن گندم و جو و عدس و آراستن سفره، بزرگ داشتن امر تغذیه، تازه کردن ظروف، برافروختن آتش برای تدارک نوری در مقابل تاریکی ها و تجربۀ گرم شدن در فصل سرد. نوروز مثل هوای نامتعین بهاری اش، تعبیری از تاریخ پرحادثه و موقعیت پرمخاطرۀ ماست؛ آب وهوای چندگانۀ ما، جغرافیای چندگون ما و عسرت تاریخی یک جامعه کوتاه مدت که در عین حال اصرار داشت همچنان بماند و خود را ادامه بدهد با گذار های نوروزی.

معنای معنوی نوروز
از «دمْ غنیمت» خیامی تا ارزش آنات و اوقات واحوال و مواجید ومکاشفات صوفیانه وعرفانی ما چندان فاصله نیست. یکی، اسباب شادی از مطلوبیت های بیرون می جوید ودیگری در ابتهاج و آرامش درون. هر دو در پی راهی برای گذر از پوچی اند و برای فائق آمدن بر هیچ و تهی. یکی در آفاق و دیگری در انفس. هر دو از یار و از چشم و ابرو و موی و میان می گویند. «ز کوی یار می‌آید نسیم باد نوروزی / از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی».

عارفان ما می کوشند تجربۀ شکوفایی را از درخت و خاک استعاره بکنند و در وجود خود شکفتن را و اهتزاز وجودی را زیست کنند. از نسیم نوروزی در طبیعت الهام می گیرند تا نفحات انس معنوی را در وجود خویش احساس بکنند. مولانا در نشانه های نوروز، دلالتی می بیند تا همچون عید نو، قفل زندان بشکند و خود را از محدویت های شرطی شدۀ بدنی و عادتواره ها رها بکند و اوج بگیرد. برای عارف، نوروز گواهی است بر امکان های بسط و گشودگی در این عالم، و فائق آمدن بر خشکی و دلگرفتگی و قبض و فروبستگیِ وجودی: «آمد بهار خرم و آمد رسول یار / مستیم و عاشقیم و خماریم و بی‌قرار».

شادی های نوروزی که از روزمره ترین تجربه های فراموش شدۀ ما دست و پا می شود، اهل معنا را به رغبت وا می دارد تا به سراغ تجربه های مسرّت بخش و طربناک در اعماق وجود خویش بروند و شادی های پایدار تر و بلوغ یافته تری برای خود ترتیب بدهند. اگر کودکان و مردم کوی و برزن چنین قادرند که بهانه ای برای شادی خود فراهم کنند چرا ما نتوانیم تا انتهای این شادی ها در لایه های پنهان و ژرفای نهصد توی هستی خودمان، آنها را کشف و پیدا کنیم.

نوروز و هویت فرامذهبی
معانی دیگر نوروزی را نیز می بینیم. معنای ملی و هویتی نوروز است که هیچ دینی نه زرتشتی و نه اسلامی نتوانسته روح فرامذهبی آن را از او بستاند. نوروز هر دو را به خود کشیده و با خود برده و کم و بیش همراه ساخته است. هیچ موجودیت بیرونی مهاجم چه سلوکی و چه عرب و چه مغول و چه جهانی سازی غربی نتوانسته است جاری تاریخی نوروز را متوقف سازد. نوروز بر فراز این سرزمین و پیرامونش و در میان اقوام متنوع ایرانی ما باقی مانده است و هویت گرم و شاد و صلح آمیزی از ایران و ایرانی به دست داده است.

در معنای اجتماعی نوروز نسل به نسل در طی سده های دراز با نوروز ودر نوروز باهم بودگی را تجربه کردیم، دید وبازدید کردیم. آشتی کردیم. جمع شدیم، آشنا شدیم، در کوچه و بازار روان شدیم، دیوارهای طبقاتی فروریختیم و کارناوال راه انداختیم. در معنای آیینی نوروز نیز از آتش پریدیم، قاشق زدیم، نوروزخوانی کردیم، پهلوان های مان را به تماشا ایستادیم، به دشت و صحراها زدیم آب افشاندیم، شال و دستمال انداختیم، گره های فروبسته هرکس به دست رهگذران ناشناس کوچه و بازار گشوده می شد، دیگری تهدیدی برای ما نبود، تدبیر شهر هرچند موقتا هم بود به میرنوروزی واگذار شد و شهر به دست مردم افتاد…..

نتیجه
نوروز یک چیز نبود و نیست. زیبایی نوروز در کثرت معانی و نشانه ها و نمادها و استعاره ها در اوست. نوروز رنگین کمان فرهنگ متنوع این سرزمین و حاوی انواع تجربه ها و ترکیبات دوره های گوناگون و رویدادهای متفاوت در تاریخ ماست. توضیحی ذات باور و ناب از نوروز رضایتبخش نیست. نوروز ترکیب چهل تکۀ حافظه تاریخی ماست.

نوروز از ابتدا سرشتی ارتباطی داشت و از ربط وتبادلِ خلاق عناصر این فلات (حتی پیش از ورود آریایی ها و پس از ورود آنها) با دیگر سرزمین ها (از سومر تا بابل و ایلام) برآمده است و برجای مانده است. از ابوعثمان جاحظ معتزلی یا ابوالفضل بیهقی وآثاری چون «المحاسن والاضداد» و «التاج فی اخلاق الملوک» تا «آثار الباقیۀ» بیرونی و نوروزنامۀ منسوب به خیام، از نوروز گفتند و نوشتند ولی نوروز «یکسره رمزگشایی» نشد. هنوز در او «پرسش هایی ناگشوده» هست و برای همین نیز هنوز تر و تازه است. چون در نوروز، تنوع هست، راز هست، سایه روشن هست و چیزهایی «ندانسته» و سر به مُهر نیز هست. با این حال، نوروز همچنان از گذشته های دور تا به امروز باقی مانده است و گرسنۀ معناست؛ پس هست.

همرسانی کنید:

مطالب وابسته