حسن میرعابدینی می گوید گرچه توجه به اقلیم میتواند آثار ادبی متفاوتی بسازد، اما آنچه مهمتر از اقلیم و جغرافیاست سنت فرهنگیادبی مناطق است و مناطقی که سنت فرهنگیادبیشان قویتر بوده، صاحب آثار قدرتمندتری بودهاند.
نویسنده کتاب «صد سال داستاننویسی در ایران» در نشست روابط عمومی مجتمع مس سرچشمه سخن می گفت نقش برخی از شهرهای جنوبی کشور مثل کرمان، شیراز و بوشهر در تجدد نادیده گرفته شده در حالی که این شهرها دروازههای جنوبی ما رو به تجدد بودهاند.
«کرمان یکی از دروازههای جنوبیِ ارتباط ایران با فرهنگ جدید و از گذرگاههای پانهادنِ ما به دنیای نو بوده است. فریدون آدمیت معتقد است که میرزا آقاخان کرمانی از مهمترین نوآوران تاریخنگاری جدید در قرن گذشته بوده است. ناظمالاسلام کرمانی مهمترین تاریخ دوره مشروطه، تاریخ بیداری ایرانیان را نوشت و در دوره جدید هم زندهیاد باستانی پاریزی، تاریخنگار خوشقلمی بود که شیواییِ تاریخهایی که نوشت، کمتر از رمانهای بسیار خواندنی نیست. به گمان من، یک سنت فرهنگیادبی در کرمان پایهگذاری شده که بیشتر معطوف به تاریخنگاری و توجه به تاریخ و جامعه است.»
پدر رمان تاریخی ایران
میرعابدینی با اشاره به اینکه رمان ریشه در تاریخ و سفرنامهنگاری دارد، گفت:
«در این سنتی که در کرمان پایه گذاشته شد کسان دیگری هم مثل سعید نفیسی بودند که کارشان مابین تاریخ و ادبیات بود و از طرفی، یکی از اولین رماننویسهای جدید که در زمینه رمان تاریخی پرکار بود عبدالحسین صنعتیزاده کرمانی است و مستشرقان غربی به او لقب “پدر رمان تاریخی ایران” را دادهاند که کار رماننویسی را با نوشتن رمان تاریخی آغاز میکند و ادامهای بر سنت تاریخنگاری کرمان است.»
«من به این نکته اشاره کردم تا -بهویژه به دوستان جوان- این نکته را گوشزد کنم که هر نوآوریای برای اینکه پایه و اساس و ریشهای داشته باشد باید سنت را بشناسد؛ منتها در محدوده سنت درجا نزند؛ یعنی سنت را بشناسد و اگر توانست از آن فراتر برود آنوقت نوآوریاش نوآوری اساسیای میشود.»
ادبیات معاصر ادامه منطقی ادبیات کلاسیک
به نظر میرعابدینی، باید به سنتهای ادبیای که زمینهساز ادبیات معاصر بودهاند توجه داشته باشیم: «برخلاف برخی از نظرها که در بعضی از دانشگاهها مطرح میشد که ادبیات معاصر، یک ادبیات بیریشه صرفاً ترجمهای است، اما ادبیات معاصر ادامه منطقی و موجّه ادبیات کلاسیک ماست.»
«در زمینه سنت فرهنگیادبی در کرمان، چهرههای ادبی متعددی ماندگارند؛ در دهههای ۴۰ و ۵۰ در حوزهی شعر، منوچهر نیستانی، احمدرضا احمدی و طاهره صفارزاده، و در سالهای بعد، به ویژه از دهه ۷۰ به بعد، در زمینه داستاننویسی چهرههای خوبی در میان نویسندگان این منطقه پیدا شده است که هوشنگ عاشورزاده، هوشنگ مرادی کرمانی، محمدعلی علومی، فرخنده حاجیزاده، محمد شریفی نعمتآباد و بلقیس سلیمانی از مهمترینِ آنها هستند.»
«در ادامه همین روند، رضا زنگیآبادی نویسندهای از همین سرزمین است که نشان میدهد نوشتن را بهعنوان سرنوشت خودش انتخاب کرده و این هنر، برایش تفنن و باری به هر جهت نیست. زنگیآبادی در سال ۷۷ که اولین مجموعهاش سفر به سمتی دیگر را چاپ کرد و مجموعه موفقی در آن دوره بود، توانسته بود تصویر تازهای از اقلیم ارایه دهد.»
اقلیم اصیل و اقلیم تزئینی
نویسنده کتاب «هشتاد سال داستان کوتاه ایرانی» با اشاره به اینکه خیلی از داستانهایی که به اقلیم پرداختهاند، آن را بهعنوان یک چیز زینتی بهکار گرفتهاند که در حد ظواهر داستان حضور دارد، گفت: «کاربرد عناصر اقلیمی، زمانی در داستان جایز است که نقش کارکردی در داستان ایفا کند و مثل دیگر عناصر داستان، اگر حذف شود دیگر داستانی وجود نداشته باشد. یکی از ویژگیهای آثار زنگیآبادی این است که مکانهای داستانهایش هویت خاص خودشان را دارند و زینتی نیستد؛ بلکه در ساخت داستان بهکار آمدهاند؛ در مجموعهداستان «یک روز مناسب برای شنای قورباغه» هم همین طور است؛ به این معنی که داستان نمیتوانست در مکانی دیگر اتفاق بیفتد. کمی جلوتر از زنگیآبادی، در داستانهای «باغ اناریِ» محمد شریفی نعمتآباد، ما با این هویت مکانی آشنا میشویم.»
«بیاغراق میگویم که «باغ اناری» یکی از بهترین مجموعههای دههی ۷۰ بود که هنوز بعد از ۲۰ سال، همه داستانهایش در ذهن من زنده است؛ شریفی در آنجا اقلیم را بهکار گرفته و از فضای روستاهای پرتافتاده و از فضاهای منطقه خودش استفاده کرده، اما نه برای اینکه داستانهای اقلیمی بنویسد؛ داستانهای او از نوع داستانهای شگرف است و خیلیخوب هم، از زمینه، فضا و مکان استفاده کرده تا موضوع شگرف خودش را بپروراند و پیش ببرد.»
«داستانهای زنگیآبادی در رده رئالیسم مدرن قرار دارد؛ این بدین معناست که او به جهت مضمونها یا درونمایههایی که انتخاب میکند، یک نویسنده رئالیست است؛ رئالیست به این معنا که شهادت میدهد بر روزگار خودش و به مضامینی میپردازد که اگر آیندگان بخواهند بدانند که در زمانه ما چه گذشت و بر ما چه رفت، این داستانها هم میتوانند بهنوعی فضای زمان ما را نشان بدهند. مضمونهایی که زنگیآبادی انتخاب میکند، هوشیارانه است؛ مثلا مضمون خشونت که در «شکار کبک» او دیده میشود، یکی از معضلات جامعه ماست که در آن رمان بهخوبی روی آن کار میشود.»
رئالیسم پایه روایت است
«بعضی از منتقدان معتقدند که رئالیسم مرده و دورانِ مدرنیسم و پستمدرنیسم است؛ اما رئالیسم پایه و اساس روایت است و من فکر میکنم کسانی که از مرگ رئالیسم صحبت میکنند نگاهی جزمی به این قضیه دارند؛ درحالیکه هر قضیهای را در ادبیات باید نسبی و تاریخی ببینیم؛ چون قطعی و جزمی دیدن باعث حکم صادرکردن میشود.»
«مدرنیسم و پستمدرنیسم هم شیوههایی برای بیان جهان هستند، ولی اینگونه نیست که بگوییم چون دورهی پستمدرنیسم است پس رئالیسم مرده است؛ به گمان من، رئالیسم تنوع پیدا میکند و در هر دورهای خودش را بازمیآفریند. ما رئالیستهایی هم داریم که مدرن مینویسند و رضا زنگیآبادی هم در مجموعهداستان تازهاش یکی از آنهاست.»
پژوهشگر کتاب «صدسال داستاننویسی در ایران» با اشاره به اینکه داستانهایی از این کتاب را پسندیده که در همین فضا هستند، گفت:
«یکیدو داستان که فضاهای وهمناک و مقداری بازیهای فرمی هم دارند خوب درنیامدهاند و بهخوبیِ بقیه داستانهای کتاب یک روز مناسب... نیستند؛ مثل داستان “میومیوهای غمانگیز پیشی برای نوشین” یا “مرگ موقت مادربزرگ”؛ و توفیق داستانهای کتاب در آن داستانهایی است که پرداخت جدیدی از رئالیسم دارد. نو بودنِ رئالیسمِ زنگیآبادی در چند وجه است؛ یکی اینکه داستانهایش خیلی موجزند؛ پرگویی و مقدمهچینی ندارد و مخاطب مستقیم وارد میانههای داستان میشود و داستان به لحظهای بحرانی از زندگی شخصیتهای خودش میپردازد.
وی با بیان اینکه نکته دیگری که داستانها را به سمت رئالیسم مدرن میبرد، استفاده از روش بینامتنی است، نتیجه گیری کرد:
«وقتی داستان موجز باشد نویسنده گزارشدهی و پرگویی نمیکند؛ داستان موجز باید بیان تلویحی داشته باشد و بیان تلویحی یعنی گفتن و نگفتن؛ چیزهایی را بگویید و چیزهای بیشتری را از خوانندهاش بخواهد که درک بکند؛ و برای رسیدن به این بیان تلویحی، اشارههایی لازم است که نویسنده آنها را از طریق استفادهی بینامتنی از دیگر انواع ادبی بهکار میگیرد.»
————-
*با ویرایش و اندک تلخیص و حذف جملات کلیشه ای خبرگزار