درک سیستمها، مدیریت آشفتگى و پیچیدگى

جمشید قراجه داغی

ترجمه فارسى کتاب –Systems Thinking ,Managing Chaos and Complexity-بعد از دهسال که به زبانهاى انگلیسى، روسى. ژاپونى، چینى، کوریشى و اسپانیولى موجود بود به همت دوست عزیزم استاد سهراب خلیلى در ایران تهیه و آماده چاپ شده است تا در دسترس عزیزانى که اصرار داشتند آن را به زبان مادرى داشته باشند قرار بگیرد. زبانى که بستر اولیه پیدایش و رشد این تفکر بوده است براى من داراى ان ارزش عاطفى است که مرا براى همیشه مدیون سهراب خلیلى و دوست دیگرم سعید محمدى می سازد، که استاد را به کار ترجمه این کتاب تشویق کرده است.

نطفه هاى اولیه این دیدگاه خاص از تفکر سیستمها، که این روزها در دهها دانشگاه معتبر جهان تدریس می شود، ابتدا در دوران اشتغال من در اى بى ام (۱۹۶۷-۱۹۶۳) بسته شد ولى در اصل این حمایت بیدریغ غول مدیریت ایران رضا نیازمند بود که به من اجازه داد که برداشت هاى اولیه این دیوانگى را در سازمان مدیریت صنعتى (۱۹۷۹-۱۹۶۷) که خود آن را با خون دل به وجود آورده بود پیاده کنم. جناب نیازمند و دیگر یاران قدیم من در سازمان مدیریت که با حمایت و همکارى و دوستى بیدریغ خود در پرورش این فکر مرا یارى دادند خود از شرکاى این جرم اند و در خوب بد آن با من و سهراب شریک.

آنچه خواندن این کتاب را براى خواننده اى که هنوز لذت تفکر را می شناسد ضرورى میکند این واقعیت است که دیدگاه تحلیلى باهمه موفقیت بى نظیرى که در شناخت و توجیه پدیده هاى دنیاى فیزیکى داشته است دیگر به تنهائى جوابگوى چراهائى نیست که دنیاى اشفته ما با ان روبروست. و در مقابله با پدیده هائى که محصول تاثیرپذیرى متقابل یا همکنشى (INTERACTION) عوامل همبسته است بسیار بى رنگ و ناتوان می نماید. متاسفانه مقابله بااین سطح از اشفتکى و پیچیدگى نیازمند یافتن دیدگاه و شیوه دانستنى متفاوت است که بتواند مارا با چالش دست و پنجه نرم کردن با مجموعه اى از متغیر هاى همبسته (interdependent) وغیر خطى (non-linear) و بالاخره پدیده هایى که بنام پیدایشى (EMERGENT) شناخته می شوند یارى دهد.

میدانیم که همکنشى (interaction) عوامل همبسته پدیده اى بوجود میاورد که خواص آن با خواص اجزای سازنده آن متفاوت است؛ براى مثال از ترکیب دو سم کشنده به نامهاى کلر و سدیم پدیده جدیدى بنام نمک طعام پیدایش می یابد که خواص ان فقط با شناخت خواص کلر و سدیم به دست نمی اید بلکه خصوصیات آن را باید مستقلا و از نو شناخت .البته تا زمانى که این پدیده ها به حواس پنجگانه ما جوابگوست و این ترکیبات مستقل از محیط، (context independent) همان پدیده شناخته شده را به وجود می آورند، براى روش تحلیلى مشگل چندانى ایجاد نمیکند. ولى رفتار عنصرى به نام کربن ما را با پیدایش پدیده هائى مواجه میسازد که براى دیدگاه تحلیلى مسئله ساز است.

کربن پدیده ى نادریست که می تواند با خودش ترکیب شود و در شرایط محیطى مختلف ترکیبات ان با هیدروژن هزاران پدیده مختلف –هیدروکربور ها– را به وجود اورد. البته خصوصیات پدیده هاى ارگانیک نیز کاملا متفاوت از هم و از اجزاى سازنده ان است ولى برخلاف پدیده ها در دنیاى فیزیک، مستقل از محیط خود نیست بلکه همبسته ى محیط خویش است (context dependent) و به همین دلیل، یک درمان خاص براى یک بیمارى معین در افراد مختلف لزوما به یک نتیجه مشابه نمی رسد.

این همبستگى با محیط رابطه بسیار مهم، پر قدرت و زیباى علت و معلول را که دنیاى ما را اشنا و قابل پیش بینى کرده بود گرفتار بازى احتمالات می سازد که چندان دلخواه روش تحلیلى نیست چون ضریب اطمینان را در باره یافته هاى علمى متزلزل و مسئله دار می کند.

متاسفانه سطح ابهام و آشفتگى به همین جا ختم نمی شود و پدیده هاى پیدایشى نوع دیگرى وجود دارند که بعد جدیدى از پیچیدگى را به پروسه شناخت می افزایند به طوری که در گیرى با انها را بکلى از حوزه توانائى دیدگاه تحلیلى خارج می سازد؛ پدیده هائى از قبیل: حیات، عشق، موفقیت، خوشبختى، نواورى، شکوفائى، استبداد، آزادى، . . . نه تنها از همکنشى و تاثیر پذیرى متقابل عوامل همبسته باهم در بسترهاى فرهنگى متفاوت با ماهیت هاى متفاوتى به وجود می ایند بلکه به هیچ یک از حواس پنجگانه ما نیز جوابگو نیستند. براى مثال هیچ یک از این پدیده ها –مانند عشق–قابل لمس نیستند و نه بوئى دارند، نه رنگى، نه طعمى، نه صدائى و نه وزنى و در نتیجه قابل اندازه گیرى مستقیم نیستند. شاید این واقعیت نیما را بر ان داشته است که عشق را -خمار مى ناب- بیش نداند
آنچه من دیده ام خواب بوده / نقشه اى بررخ آب بوده
عشق هذیان بیمارى بود / یا خمار مى ناب بوده

این همان معجونى است که مولانا جز ان چیز دگرى نمى شناسد!
دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت / آمدم نعره نزن، جامه ندر هیچ مگوى
گفتم اى عشق من از چیز دگر می ترسم /گفت ان چیز دگر نیست دگر هیچ مگوى

به هر حال، دیدگاه تحلیلى براى مدتها هیچ علاقه اى به درگیرى و شناخت این نوع پدیده ها نداشت ولى اندک اندک در۵۰ سال گذشته به این مهم رسیده است که لااقل نمی توان فرایند دانائى (cognitive process) را در پیدایش پدیده حیات نادیده گرفت و از چگونگى تاثیر فرهنگ در شکوفائى نظامهاى اجتماعى بیش از این بى اطلاع ماند. خواسته و نخواسته هر روز توجه به این پدیده ها و چراها در زمینه هاى زیستى و اجتماعى-فرهنکى بیشتر و نیاز ما به شناخت و درگیرى با این پدیده ها اشکارتر می شود. وانگهى همه ما در زندگی عادى خود، دانسته و ندانسته با این پدیده ها درگیر هستیم. براى مثال، هرچند معیارى براى اندازه گیرى مستقیم براى پدیده عشق وجود ندارد ولى ما در عمل نشانه هاى رفتارى (manifestation) آن را اندازه می گیریم که اگر مرا دوست دارى پس چرا تلفن نمیکنى؟ یا چرا براى من گل نمی آورى؟ و هرچند نشانه هاى عشق می تواند براى افراد مختلف متفاوت باشد، ولى حتى اگر فقط یکى از این نشانه ها معیار اندازه گیرى عشق باشد براحتى می توان به کمک ان اداى عشق را درآورد. می توان به طرف تلفنى کرد و دسته گلى فرستاد بدون اینکه لزوما او را دوست داشت. و این مهم مشروعیت بسیارى از دریافت هاى تحقیقات امارى و پرسشنامه اى را زیر سوال می برد.

خوشبختانه مثل اینکه کم کمک متوجه این واقعیت می شویم که هریک از این نوع پدیده ها محصول یک فرایند پویاست که دائما در لحظه ها به وجود می ایند و خود را در خود تکرار می کنند. به همین دلیل است که نمی توان قسمتى از خوشحالى امروز را، لاى دستمال، براى روزهاى بارانى آینده نگهداشت. حیف و صد حیف که شادى قابل ذخیره شدن نیست و باید در فرداها نیز همچنان به طور پویا تولید شود و اگر فرایند ایجاد شادى به دلایلى کم سو و یا متوقف شود شادى هم متوقف می شود، مثل عشق، مثل موفقیت، مثل خوشبختى، مثل خواستن، مثل صلح، مثل آزادى.

درد اینجاست که دیدگاه تحلیلى توانائى لازم براى شناخت و درگیرى با این پدیده هاى پویا را ندارد و درگیرى با این پدیده ها فقط با نوع تفکرى میسر است که بتواند جوابگوى تاثیرپذیرى متقابل عوامل همبسته و همکنش در نظامهاى پویا باشد. ولى به هر حال انچه در کتاب تفکر سیستمها خواهید یافت ادعائى براى جایگزینى دیدگاه تحلیلى نیست بلکه فقط مکمل آن است.

——-

با اندک ویرایش

همرسانی کنید:

مطالب وابسته