چرا می گویند “مطالعات ادبی” علم نیست

محمود فتوحی
کاروند پارسی

برخی از اهل جامعه‌شناسی علم که با نگاهی اثباتگرا و عینیت‌مدار به نظامهای دانشگاهی می‌نگرند و شناخت را منحصر به تجربۀ ‏عینی و حسی می‌پندارند چنان می‌انگارند که مطالعات ادبی، بویژه مطالعات ادبیات‌شناسان در ادبیات امری است تفننی ‏و ذوقی که نمی‌توان آنها را در زُمرۀ پژوهشهای علمی دانشگاهی به شمار آورد. برخی نیز پاره‌ای از پژوهشهای ادبی را از ‏نوع خدماتِ پژوهشی برای پژوهشگران دیگر می‌شمارند.‏

تلقی عمومی ادبیات‌خوانان از ادبیات محدود به آثار ادبی بویژه شاهکارهای شعری است. دانش ادبی اغلب ‏دانش‌آموختگان علوم انسانی ایران از سطح درس ادبیات عمومی در دبیرستان و دانشگاه فراتر نمی‌رود. ‏ادبیات در نگاه ایشان به شعر بزرگان ادب محدود‏ است و گمان می‌برند که در کلاسهای رشتۀ ادبیات، فقط شعر می‌خوانند برای ‏حظ و لذّ‏ شخصی؛ و سخن همه بر سر تفضیل و ترجیح شاعران بزرگ است. متأسفانه این ناشناخت آفتی است که در ‏ذهن بسیاری از بزرگان علوم انسانی و برنامه‌ریزان فرهنگی و علمی کشور فرونشسته و بر ساختار برنامه‌ریزی فرهنگی کشور نیز تأثیر گذاشته است. این ناشناخت ناشی از قصور نظام ادبیات دانشگاهی است که بر خود نظام ادبی ‏دانشگاهی نیز اثر گذاشته است.

از سوی دیگر ما ادیبات‌شناسان دانشگاهی در هشت دهۀ عمر این رشته کاربایسته‌ای ‏برای معرفی مبانی، کارویژه و نقش اجتماعی و فرهنگی علم خود انجام نداده‌ایم. ‏ما به این گمان‏ خوشیم که پایگاه نیرومند و پایدار شاهکارهای ادبی در فرهنگ عمومی و پشتوانۀ ملی، فرهنگی و ‏تاریخی ادبیات فارسی بسنده است تا مطالعات ادبی در دانشگاه موجه و ضروری به شمار آید. اما غلبۀ ‏پرسش از کارآمدی علوم، پیش روی مطالعات ادبی در دانشگاه هم ایستاده است. آگاهان به علم و نظامهای ‏علمی‏ می‌پرسند که آیا رشتۀ ادبیات یک نظام علمی‏ و دانشگاهی می‌تواند محسوب شود؟ مبانی نظری، اصول روش‌شناختی، ‏نقش فرهنگی، اجتماعی، کارویژۀ علمی این رشته چیست؟ با توجه به این که هشتاد سال از عمر مطالعات ادبی ‏در دانشگاه‏ می‌گذرد آیا رشتۀ ادبیات فارسی در ایران چونان یک «گفتمان دانشگاهی» به ساختار معرفتی ‏نظام‌مند و اصول روش‌شناختی خاص خود دست یافته است؟ آیا مطالعات و پژوهشهای رشتۀ ادبیات ‏فارسی در بستار یک گفتمانِ معین دانشگاهی توانسته است به شکلی از «معرفت منسجم» و «دانشِ ‏هدفمند» که مشخصۀ یک نظام علمی دانشگاهی است، دست یابد؟ اگر «ادبیات‌شناسی» به مثابه یک نظام ‏دانش وجود دارد، چه وظایفی را بر عهده دارد؟ چه خدمتی به دیگر نظامهای همجوار خود در علوم انسانی از جمله زبانشناسی، ‏جامعه‌شناسی، روانشناسی، تاریخ، فلسفه و … می‌تواند بکند؟

ما برای بازنگری در رشتۀ تخصصی خود (زبان و ادبیات فارسی) نیاز به تأملات روش‌شناختی و ‏معرفت‌شناختی داریم. گویی تا امروز برای این کار ضرورتی احساس نشده است. شاید به این دلیل که علمُ ‏الادب یا مطالعات ادبی از دیرباز وجود داشته و دانش سنتی دیرپایی ‏بوده که در شمار نخستین رشته‌های دانشگاهی حضور داشته است. مانند بسیاری از زبانها و فرهنگهای بزرگ، در زبان فارسی چندان ‏ضرورتی برای تأمل در مبانی رشتۀ ادبیات و بازنگری در بنیادهای نظری و ساختار آن احساس نشده ‏است. اما اکنون که شالودۀ نظامهای علمی و نقش اجتماعی آنها با شتاب در حال دگردیسی است و به ‏تبع آن ساختارهای اجتماعی و نظام ارزشها هم دستخوش دگرگونی می‌شود پرسش از دانشهای ادبی و ‏نسبت آنها با واقعیات اجتماعی با جدیت بیشتری مطرح شده است.

این روزها بایسته است تا اهل ادبیات دانشگاهی ابعاد مختلف آموزش و پژوهش ادبیات، ماهیت نظام ادبی دانشگاهی و ‏روشهای آن را در تناسب با دیگر نظامهای علمی و فرهنگ عمومی به بحث گذارند و ادبیات دانشگاهی را به مثابه یک نظام دانشگاهی منسجم و هدفمند بشناسند و بشناسانند. ‏

همرسانی کنید:

مطالب وابسته