در دلایل دشوار نوشتن؛ من برای خدا کتاب نمی‌نویسم!

رسول جعفریان

مباحث مربوط به علم در فلسفه اسلامی، بیشتر جنبه معرفت شناسی و هستی شناسی دارد، و این هر دو البته مهم هستند. اما جنبه دیگر از آن مباحث، مسائل تربیتی مربوط به «علم» است. عنوان تربیتی، شامل بسیاری از مسائل می شود، و بخشی از آن همان است که امروزه در گرایش های علمی متعدد در باره روش آموزش و آموختن اهمیت دارد.
متاسفانه در تمدن اسلامی، سخت نویسی رایج بوده و بسیاری از افراد به دلایل مختلف دشوار نویس بوده اند، و برای خود استدلالهایی داشته اند. از جمله، این که علم نباید در اختیار هر کسی قرار گیرد، و هر دون پایه ای هوس آموختن کند. این نکته که افراد خاصی شایسته آموختن هستند، در دانش تربیتی رایج میان مسلمانان، بسیار فراگیر بوده و توان گفت که آسیب هایی هم زده است. شاید الان هم کسانی از آن دفاع کنند.
اشکال دشوار نویسی به طور عمده در کتابهای درسی بوده، و این سبب شده است تا دانشجو و طلبه، وقت زیادی را در فهمیدن آن تلف کند. حتی برخی از بزرگان با شرح نویسی برخی از متون درسی هم که به قصد آسان کردن آنها بوده، مخالف بوده و هستند. به نظر می رسد این سبب می شد و می شود که بسیاری از دانش رویگردان شوند.
این در حالی است که دردنیای جدید، نه فقط آموختن برای همه در نظر گرفته و جنبه طبقاتی آن با هر نوع تفسیری، حتی اخلاقی، کنار گذاشته شده، بلکه ساده نویسی مطالب علمی، و تلاش برای روان کردن متن ها، بسیار حائز اهمیت است. شاید بهترین نوع نگارش در دایره المعارف هاست که سعی می کنند گزارش از یک مفهوم را بسیار ساده ارائه دهند تا ضمن آن که علمی بودن آن حفظ می شود، سطح آن هم حفظ شود.
امروز که برای چندمین بار جلد اول کتاب الحیوان جاحظ را می دیدم، باز نگاهم به توصیه وی به ساده نویسی، روان نویسی، و سهم آن در ترویج علم افتاد. ای کاش، نویسندگان ما، این توصیه او را جدی گرفته بودند. مطالب او دقیق و جالب است. اما من گزارش وار چند سطری را نقل می کنم:
کسی که کتاب می نویسد باید همه مردم را دشمن آن بداند [ناقد آن]، و این که آنان عالم به امور هستند، و برای این کار وقت گذاشته اند. [کلهم متفرغ له].
دیگر آن که کتاب را به گونه ای بنویسد که معانی را دقیقا به مخاطب تفهیم کند، و مطالعه کننده را برای فهم آن به دردسر نیندازد. این که کتاب گونه ای نوشته شود که بدون دردسر قابل فهم باشد. سعی کند مطالب را خالص و بدون حشو و زوائد بیان کند، … اما از عبارات آن قدر حذف نکند که فهم عبارت را دشوار کند، و چنان آن را پیراسته و خلاصه نکند که با فشار به عقل فهمیده شود و نیاز به گفتن مکرر در مکرر باشد. [فانّه إن فعل ذکل، لم یفهم عنه إلا بأن یجدّد لهم إفهاما مراراً و تکرارا].
نمونه اش کتاب منطق اقلیدس است که به گفته وی بسیاری از خطبا هم نمی فهمند و حتی آنها که می خواهند تدریس کنند، درکش نمی کنند. جاحظ می گوید: ایجاز به معنای این نیست که کوتاه نوشته از عدد کلمات و حروف کم کند.
جاحظ در اینجا برای مثال، در باره دشوار نویسی اخفش می گوید: از ابوالحسن اخفش پرسیدم: تو عالم ترین مردم به دانش نحو هستی، چرا کتابهای خود را به گونه ای نمی نویسی که همه مطالب آن مفهوم باشد. چرا ما برخی را می فهمیم و اکثر آن را نمی فهمیم؟ اخفش گفت: من که کتاب برای خدا نمی نویسم، کتابهای من که کتاب دین نیست، اگر چنان که تو گویی بنویسم، دیگر به من احتیاج نخواهد بود. چنین می کنم تا شیرینی آن مطالبی را که می فهمند، آنان را تحریک به مطالعه بخشی کند که نمی فهمند و به هر روی هدف من «تکسّب» یا کاسبی است (۱/ ۶۲-۶۳).
@jafarian1964
همرسانی کنید:

مطالب وابسته