تخیلات جنسیت زده از زنان خبرنگار

رویا کریمی مجد
ایران وایر

زنان خبرنگار، آینه‌ای در کیف دارند که مدام، حتی در اتاق انتظارملاقات با قاضی پرونده به سر و رویشان ور بروند.

زنان خبرنگار، حتی اگر مردی بالای سرشان نباشد که به آنها امر و نهی کند، عادتی، د‌‌‌ل‌مشغولی‌ای، نقطه ضعفی دارند که آنها را وابسته می‌کند و نمی‌گذارد کارشان را درست انجام دهند.

زنان خبرنگار، برای جبران ضعف‌های حرفه‌ای شان مثل آب خوردن دروغ می‌گویند.

زنان خبرنگار، پیش از آن که کسی قصد کنترل و سانسورشان را داشته باشد، خود پیشنهاد می‌دهند تا کارشان توسط مردان کنترل و سانسور شود.

زنان خبرنگار، تاب کار حرفه‌ای شان را ندارند و مدام غر می‌زنند و ابراز خستگی می‌کنند.

زنان خبرنگار و طرز حرف زدنشان چنان متفاوت با بافت اصلی جامعه است که مردم کوچه و خیابان آرزو دارند مانند قربانیان سعید حنایی به قتل برسند.

و زنان خبرنگار چنان در برابر هویتشان نامطمین و ترسیده هستند که در برابر ساده‌ترین سوال‌ها «شوهر» داشتنشان را اعلام می‌کنند.

این تصویری است که «مانا نیستانی» کاریکاتوریست بنام ایرانی از زنان خبرنگاری ارایه کرده که مهم‌ترین موضوعات اجتماعی و سیاسی در ایران از جمله خبرهای جنایی را پوشش می‌دهند. بهانه این تصویر، خبرنگاری است که مصاحبه یک ساعته او با سعید حنایی، قاتل زنجیره‌ای زنان ایرانی، عنوان کتاب مانا نیستانی را به خود اختصاص داده است، «ملاقات با عنکبوت». مانا نیستانی اما این کتاب را با عنوان برداشتی از فیلم مازیار بهاری «عنکبوت آمد» به تصویر کشیده اما دانسته یا نادانسته با تغییر نام کتاب از عنوان اصلی فیلم، مسیری دیگر را پیش گرفته است.

من رویا کریمی مجد، یکی از خبرنگارانی هستم که پرونده قتل‌های زنجیره‌ای مشهد را پیگیری کردم و در کنار کار مطبوعاتی‌ام، تجربه‌ای خوشآیند از تحقیق (برای) فیلم مستند «عنکبوت آمد» ساخته مازیار بهاری را برعهده داشتم؛ اما کتاب ملاقات با عنکبوت:

ما تا به حال همدیگر را ندیده‌ایم، منظورم من و مانا نیستانی است. ما هیچ وقت هم در هیچ روزنامه یا مجله‌ای همکار نبودیم. برای من همین دو دلیل کافی است که تصویر ارایه شده از زن خبرنگار کتاب ملاقات با عنکبوت را دیدگاه کلی مانا نیستانی در مورد زنان خبرنگار و نه یک مساله شخصی با منِ رویا کریمی مجد تلقی کنم.

فکر می‌کنم همه کسانی که من را می‌شناسند می‌دانند که سیگاری نیستم. مانا نیستانی در یکی از معدود ای‌میل‌هایی که رد و بدل کردیم خبر داد که  من را سیگاری به تصویر کشیده که اتفاقا بسیار هم «خوش استیل» است. اعتراض کردم که من سیگاری نیستم. او پاسخ داد: «امیدوارم ناراحت نشوی». اما «سیگار» برای قهرمان کتاب مانا نیستانی، یک دلبستگی خوش ژست نیست. سیگاری بودن او باعث می‌شود در میانه مهم‌ترین بخش کتاب، مصاحبه با سعید حنایی، قاتل زنجیره‌ای، کار را رها کند، به حیاط زندان برود و سیگاری بگیراند و در مواجهه با مراقب زندان، دروغ بگوید. در واقعیت اما این اتفاق نیفتاد، زن خبرنگار نه در «اتاقی خالی» بلکه در اتاق تشریفات رسمی زندان مشهد، با حضور چهار محافظ و همکار فیلم‌سازش، مازیار بهاری، چشم در چشم قاتل زنجیره‌ای دوخت و مصاحبه کرد، نه فرار کرد و نه کم آورد و نه نیازمند کمک، در حد یک کشیدن یک سیگار، بود.

اما این همه ماجرا نیست، اولین مواجهه خواننده کتاب با خبرنگار زن، پس از روی جلد که او را مقابل «عنکبوت» نشانده‌اند، در اتاق انتظار قاضی پرونده است، جایی که او روزنامه را در کیفش می‌گذارد و آینه‌اش را در می‌آورد. فکر می‌کنم حتی مخاطبان فرانسوی کتاب هم باور نکنند که زنان ایرانی که حجاب اجباری تا عمق روحشان نفوذ کرده، برای کنترل دو تار مو به آینه احتیاج داشته باشند، آن هم زنانی که عمده کارشان سر و کله زدن با مراجع دولتی و حکومتی است و خوب می‌دانند رعایت نکردن حجاب چه لطمه‌ای به هویت حرفه‌ای شان می‌زند.

مواجهه زن خبرنگار با قاضی هم جالب است، او به سادگی از قاضی پرونده می‌ترسد و «توصیه‌اش» را به اطلاع کارگردان فیلم می‌رساند که «علیه دین» حرفی زده نشود. مانا نیستانی در حالی برداشتش از «فیلم مستند» را تصویر کرده که هیچ کدام از اطلاعاتی که خارج از تصاویر اصلی فیلم ارایه می‌کند واقعیت ندارد. نه خبرنگار آن حرف‌ها را زده و نه قاضی پرونده آن سخنان را مطرح کرده است. سیستم سانسور در جمهوری اسلامی سال‌هاست که از این حد رودررویی گذر کرده و بسیار زیرکانه تر عمل می‌کند. آنقدر زیرکانه که لازم نیست خبرگار زن خود پیشنهاد« بازبینی فیلم‌ها» را به قاضی پرونده بدهد. هیچ خبرنگاری با دست خود مهم‌ترین مدارکش را به دست سانسورچی و ممیز نمی‌سپرد، حالا چرا مانا نیستانی چنین تصویری از زنان خبرنگار دارد؟ حتما جوابی برای آن دارد.

به اعتقاد من مانا نیستانی  با کتاب ملاقات با عنکبوت خود را در ورطه مقایسه از پیش باخته‌ای قرار داده است. او فیلم مستندسازی را به تصویر کشیده که در فیلم‌های خود نگاهی پیشرو و حساس به مسایل زنان ارایه داده است. مازیار بهاری در «فوتبال به سبک ایرانی»، زمانی که حرف زدن از ورزش زنان تابو بود، تصویری شجاعانه از همکار مرحوممان «مهین گرجی» ارایه داد؛ زنی که برای حضور در ورزشگاه‌ها از هر سدی می‌گذشت. فیلم «عنکبوت آمد»‌ نیز با رویارویی یک زن با قاتل زنجیره‌ای زنان آغاز می‌شود، تصویری که باز هم نشان می‌داد حتی قتل‌های زنجیره‌ای به نام دین هم نمی‌تواند زنان – زنان خبرنگار- را از میدان به در کند. اما تصویری که کتاب از زنان ایرانی نشان داده، هیچ شباهتی با تصویر آنان در فیلم‌های مازیار بهاری ندارد.

کتاب ملاقات با عنکبوت، با تصویری از من بر روی جلد، بعد از چاپ، در دو نسخه فرانسوی و فارسی به دستم رسید. با دیدن روی جلد فکر کردم که اصلا آن خبرنگار زن من نیستم. نزدیک ۴۰ سال است که عینک می‌زنم و دیدن تصویر خودم بدون عینک، برایم آشنا نبود. کتاب را که ورق زدم، باور کردم زنی که مانا نیستانی با هویت رویا کریمی مجد در کتاب روایتش از یک فیلم مستند به تصویر کشیده، من نیستم. البته او در مقدمه کتاب هم توضیح داده که این کتاب «ترکیب فیلم مستند مازیار بهاری است با تخیلات من». برای همین توصیه می‌کنم کتاب را که گویا به ایران هم رسیده بخوانید تا ببیند، مانا نیستانی و تخیلاتش چه تصویری از خبرنگاران زن ایرانی به مخاطبان ایرانی و  فرانسوی‌اش ارایه می‌دهد.

راستی داستان کتاب با تصویر خبرنگار زنی به پایان می‌رسد که دارد آینه‌اش را توی کیفش می‌گذارد و دختربچه‌ای که منتظر است تا برادری بزرگتر بند کفشش را ببندد!

همرسانی کنید:

مطالب وابسته