ادبیات دیاسپورا همان ادبیات مهاجرت یا ادب تبعید نیست

سایه اقتصادی نیا

در سال‌های اخیر دربارۀ «ادبیات مهاجرت» بسیار گفته و نوشته‌اند. اصطلاح «ادبیات تبعید» و این اواخر «ادبیات دیاسپورا» هم در کنار همین «ادبیات مهاجرت» پیدا شده و منتقدان را با سردرگمی بیشتر در جریان‌شناسی ادبیات معاصر روبه‌رو ساخته است. در مورد «ادبیات تبعید» تشخیص تا حدی آسان‌تر است زیرا خود لغت «تبعید» راه را برای ورود به «ادبیات سیاسی» باز می‌کند، اما ادبیات مهاجرت همچنان اصطلاحی گنگ و گرگ‌ومیشی است. ادبیات دیاسپورا حتی کار را سخت‌تر می‌کند چون ابعاد مهاجرت را وسیع‌تر می‌گیرد: آن را «ادبیات دورافتادگی» یا «ادبیات پراکندگی» یا «ادبیات آوارگی» هم می‌نامند و شامل متونی می‌شود که به قلم مهاجران پدید می‌آید و دارای اشتراکاتی است میان نوشته‌های همۀ اقوام از همۀ ملل مهاجر.

دربارۀ عناصر و شاخصه‌های ادبیات مهاجرت صدها صفحه نوشته وجود دارد که جمع‌ آنها ما را با دریایی از پرسش‌ها و تناقضات روبه‌رو می‌سازد: آیا هرآنچه به قلم مهاجران نوشته می‌شود، فارغ از درونمایۀ آن، در زمرۀ ادبیات مهاجرت است؟ آیا آنچه به قلم مهاجران نوشته می‌شود، فارغ از زبان آن، ادبیات مهاجرت است؟ یعنی آنچه یک فارسی‌زبان به زبان کشور میزبان می‌نویسد هم جزو ادبیات مهاجرت است؟ آیا اگر نویسندۀ غیرمهاجر، داخل کشور خود و به زبان کشور خود بنویسد اما تم اثرش «مهاجرت» باشد، این هم ادبیات مهاجرت است؟

آرای متفاوت و گاه متضادی در پاسخ به این پرسش‌ها ابراز شده است که جمع آنها بعضاً غیرممکن است. من در این مجال کوتاه نظر خودم را می‌نویسم و صدالبته که آن را قابل بازبینی و قابل بحث می‌دانم:

موضوع بسیار بسیار مهمی که در اغلب دسته‌بندی‌ها مغفول واقع شده، مسئلۀ «زبان» است. اثر به چه زبانی نوشته شده است؟ دسته‌بندی اثری که به زبانی غیر از فارسی نگاشته شده، زیرِ دستۀ ادبیات مهاجرت درست نیست. شعرها و داستان‌هایی که نویسندگان ایرانی به انگلیسی و فرانسه و آلمانی و … نوشته‌اند، از دستۀ ادبیات مهاجرت بیرون گذاشته می‌شوند و باید زیر ژانرهای ادبی همان زبان طبقه‌بندی شوند. چرا؟ چون با اقتضائات زبانی و فرمی زبان دیگر، برای مخاطبانی دیگر(غیرفارسی زبان) ، مطابق با اهداف بازارهای نشر دیگر نوشته شده‌اند. آیا این آثار را می‌شود برد زیر دستۀ «ادبیات دیاسپورا»؟ بله. در ادبیات دیاسپورا، نوشته‌های نویسندگان و شاعران ژاپنی و هندی و افغان و ایرانی و … که به زبان انگلیسی خلق شده‌اند هم می‌گنجد. اما اگر فارسی‌زبانی بخواهد این آثار را بخواند، باید ترجمۀ آن را بخواند و این دیگر نوشته نیست، ترجمه است.

پس ادبیات به زبان ربط دارد و ادبیات مهاجرت هم به زبان ربط دارد. اگر فارسی است و برای مخاطب فارسی‌زبان نوشته شده، حالا می‌توان در همین زمینۀ ادبیات فارسی دسته‌بندی‌، نقد و بررسی‌اش کرد. اما اگر فارسی نیست، اساساً متعلق به ادبیات فارسی نیست. متعلق به زبان دیگر است و باید در نسبت با آثار مشابه همان زبان قرار گیرد.

اینجا باید میان ملیّت و زبان تفاوت قائل شد. میان تعلق فرهنگی و تعلق ادبی هم باید تفاوت قائل شد. ملیّت آن نویسنده ایرانی است ولی اثرش در بستر “ادبیات فارسی” نیست. ادبیات انگلیسی است یا ادبیات آلمانی است یا…. بادبادک‌باز خالد حسینی مثل اعلای این دسته است. این اثر به قلم یک افغانستانی و دربارۀ افغانستان نوشته شده است، پس در تعلق فرهنگی افغان‌ها به این اثر شک روا نیست. اما کتاب به زبان انگلیسی آفریده شده است نه به زبان فارسی، پس متعلق به دنیای ادبیات فارسی نیست. متعلق به جهان ادبیات انگلیسی است.

بعد از موضوع زبان، می‌رسیم به «درونمایه». آیا هرآنچه مهاجر بنویسد، با هر درونمایه‌ای، ادبیات مهاجرت است؟ به زعم من، نه. ادبیات مهاجرت باید نسبتی بین کشور مبدا و کشور میزبان برقرار کند. باید چیزی از کشور مبدأ (اینجا ایران)، ببرد و چیزی از کشور میزبان بیاورد. باید با هر دو کشور مادر و میزبان پیوند فرهنگی داشته باشد. آنچه به نام ادبیات تولید می‌شود، صرفاً به دلیل اینکه پاهای نویسنده فرای مرز ایران است، ادبیات مهاجرت نیست. باید دید مهاجرت در آن نوشته چه اثری کرده است؟ چه نقشی داشته است؟ آن چیزی ادبیات مهاجرت است که اگر مهاجرتی روی نداده بود، هرگز به این شکل آفریده نمی‌شد. تجربۀ مهاجرت، حالا به هر شکلی که نویسنده آن را درونی کرده و زیسته، باید در نوشته حاضر باشد و نمود داشته باشد.

بعد از موضوع زبان و درونمایه، می‌رسیم به موضوع «مخاطب» و «بازار». نوشته‌ای که از ابتدا مخاطب غیرفارسی‌زبان را مد نظر دارد، با مقتضیاتی نوشته می‌شود که محال است با هدف گرفتن مخاطب فارسی زبان به آن شکل پدید آید. این گفته، گذشته از آثار خلاقه، دربارۀ آثار تحقیقی هم صدق می‌کند. مخاطب است که سطح نوشته را تنظیم می‌کند. و در خیلی از کشورها، اساساً بازار است که سطح و حدود و ثغور نوشته را از ابتدا تعیین می‌کند. قلمی که روی کاغذ می‌رود برای فارسی‌زبان یکجور می‌چرخد و برای مخاطب غیرفارسی‌زبان جور دیگر.

ضمن جستجو برای یافتن منابع دربارۀ ادبیات مهاجرت، به اظهارنظری از هوشنگ گلشیری برخوردم. آن را عیناً نقل می‌کنم:
«در دیداری که با روانشاد “هوشنگ گلشیری” در دهۀ دوم انقلاب داشتیم، او داستان‌های مهاجرت را تنها “چس ناله”‌هائی از سوی مهاجرین نامید. گلشیری در بازگشت به ایران در مقاله‌ای با عنوان “ادبیات مهاجرت راه به جائی نمی‌برد”، خط بطلان بر همه کوشش‌های ادیبانه در این سوی آب‌ها کشید. کوتاه مدتی اما پس از این مقاله، او خود اقدام به درج داستان‌های مهاجرت در مجله کارنامه کرد.» (نقل از سایت دویچه‌وله).

همرسانی کنید:

مطالب وابسته