۲۰ سال پیش با دکتر عزتالله فولادوند به روزنامه همشهری آمده بود. هنگامی که دکتر فولادوند او را با نام”بزرگ نادرزاد” معرفی کرد، تصویری را که از نادرزاد در ذهنم داشتم، با او هماهنگ دیدم. سالها پیش از این دیدار که برگردانهای او را از فلسفه و فرهنگ* و آیین میترا* خواندهبودم، گمانم بر این بود که مترجم(بزرگ نادرزاد) باید فرد بلندبالا، خوشپوش، خوشخو و باشخصیتی باشد. بعدها که با او بیشتر نشست و برخاست کردم، این تصویر بیش از پیش بر ذهنم پرتو افکند. در همان دیدار نخست، شماره تلفن خانهاش را گرفتم. جالب اینجا بود که خانه دکتر درست روبروی روزنامه بود. این گونه بود که آشنایی من با بزرگ نادرزاد به یک دوستی ژرف بدل شد.
هر بار که با دکتر نادرزاد دیدار میکردم، سویههای تازهای از شخصیتاش بر من آشکار میشد. کمکم دریافتم که بزرگ نادرزاد درونی پیچیده و پرسشخیز دارد. شاید بسیاری او را تنها در قامت یک مترجم میدیدند، اما او فراتر از این بود. نادر زاد هدفمند و پرسشگرانه ترجمه میکرد. در اینجا مجال پرداختن به همه کارها و اندیشههای او نیست. شاید اگر فرصتی فراهم شود، مقالهای مفصل در این باره بنویسم.
نادرزاد به ایرانشناسی علاقه فراوانی داشت. این علاقه تا پایان عمر با او بود. او در جوانی با خواندن نوشتههای استاد پورداود با فرهنگ ایران باستان آشنا شد. از سویی دیگر، مطالعاتی پیگیر در نوشتهها و متنهای ایرانی پس از اسلام داشت. مجموعه همه اینها به پرسش از کیستی یا هویت ایرانی در ذهن او دامن زد. حتی پژوهشها و برگردانهای بعدی دکتر درباره اندیشه سیاسی، یا به گفته خودش فکر سیاسی، برآمده از همین موضوع بود. دکتر نادرزاد همیشه میگفت تا مفهوم وطن یا میهن در ذهن جامعه ایرانی درست شناسانده و تعریف نشود، فکر سیاسی در ایران استوار نمیشود. درواقع، او پیدایی اندیشه سیاسی به معنای مدرن آن را در ایران، بسته به بازتعریف مفهوم وطن میدانست.
بر این پایه نادرزاد فکر سیاسی خود را بر گونهای ملیگرایی بنیاد مینهاد که از دیگر اندیشههای رایج ناسیونالیستی ایرانی متفاوت بود. در چند سال اخیر، هر زمان که به دیدارش میرفتم، ساعتها در این باره گفتوگو میکردیم. نادرزاد فرصت نگارش اندیشههایش را در این باره پیدا نکرد، اما اگر به این کار میپرداخت، گمانی ندارم که افقهای نوینی در برابرش گشوده میشد که میتوانست به پرسشها و راهگشاییهایی تازهای در قلمرو اندیشه سیاسی ایرانی بیانجامد. تمرکز او بر اندیشههای توکویل و برگردان کار سترگ و مهم این اندیشمند سیاسی، یعنی “دمکراسی در آمریکا” نشان میدهد که او آگاهانه به پرسشهایی که ذهنش را درگیر کردهبودند، میاندیشید و در پی پاسخ آنها برآمدهبود.
نادرزاد به اندیشه سیاسی به سان یک فرهنگ مینگریست. او بر این باور بود که اندیشه سیاسی پیش از این که در ذهن نخبگان سیاسی باشد، باید در لایههای فرهنگ و جامعه روان باشد. در این صورت است که میتوان از شهروند آگاه سیاسی و در پی آن، دمکراسی سخن گفت. از دید نادرزاد، جامعه فاقد اندیشه سیاسی به “پلوی شفته” میماند؛ جامعهای تودهوار که فردیت افراد در کلیتی وهمانگیز به نام توده یا مردم گم شدهاست.
سخن درباره این دوست فرهیخته فروتن مهربان و در یک کلام، به گفته انگلیسیها “جنتلمن” فراوان است. نادرزاد بیحاشیه بود و از ظاهرشدن در محفلهای سخنرانی و گفت و گو با روزنامهها و مجلهها دوری میکرد. آخرین باری که صدای گرم و دوستداشتنی و صمیمیاش را شنیدم، یک ماه پیش بود. مانند همیشه مشتاقانه از قرار دیدار سخن گفتیم تا این که …. نادرزاد به معنای راستین، بزرگ بود. یادش گرامی.
*فلسفه و فرهنگ / نوشته ارنست کاسیرر، ترجمه بزرگ نادرزاد، تهران: بنیادفرهنگ و هنر ایران، مرکز ایرانی مطالعه فرهنگها، ۱۳۶۰، پانزده، ۳۶۵ ص.
*آئین میترا/ مارتین ورمازرن، ترجمه بزرگ نادرزاد، ویرایش ۲، تهران: نشر چشمه، ۱۳۷۲.