این سمپوزیوم که قرار بود خردادماه به مناسبت چهلمین سالگرد درگذشت او برگزار شود به هشتاد و چهارمین سالروز تولدش (۲ آذر ۱۳۱۲) موکول شد. در این ۴۰ سال گفتمان حول محور متفکر جوانی که میانسالی را هم ندید، ادامه دارد. به گفته سوسن شریعتی، فرزندش «اندیشه شریعتی که از سالهای پایانی دهه ۴۰ آغاز شد، گرچه به حاشیه رانده، زیرزمینی شد، مورد تهمت قرار گرفت و… ولی هیچگاه قطع نشد.»
سوسن شریعتی: پدرم نمونه “شهروند” شدن است
سوسن شریعتی در روز اول سمپوزیوم گفت: «اندیشههای شریعتی در نقد سیاستهای متفاوت تداوم دارد و هنوز حب و بغض ایجاد میکند و این یعنی شریعتی در این ۴۰ سال اجتنابناپذیر باقی مانده و بدل به نوستالژی نشده است.»
فرزند شریعتی افزود: «شریعتی بین دو راه ملی و فراملی در نوسان بود. از چهره انقلابی به چهره آکادمیک تبدیل شد و از معلم شهادت به عارف عاشق مبدل گشت. هنوز هم در خیلی از موارد مواجهه غیرمترقبهای به مسائل دارد و همین باعث میشود اجماعی درباره میراث او شکل نگیرد؛ به عبارت دیگر شریعتی وقتی متهم است و زمانی بخشوده و در هر زمان حرفی برای گفتن دارد اما سوال اینجاست که چرا چنین تداومی به دست میآید؟ آیا این تداوم نشانی از پارادوکس جامعه است یا پارادوکسی در آرا و شخصیت خود شریعتی؟ خودش میگوید من دچار تناقض نیستم بلکه این تناقضات در موقعیتهایی که به آن دچار هستیم و در آن زندگی میکنیم، وجود دارد.»
به گفته او، «شریعتی متفکری است شورشی ولی بر اساس فهم اجتماعی و میدانی خود طرحواره ارائه میکند و همین است که موجب میشود او خوانندهاش را ۴۰ سال با خود بکشاند. در واقع خواننده شریعتی نگذاشته متن خاموش شود ولی از طرف دیگر در تمام این ۴۰ سال و او در دورههای متفاوت، خوانشهای خودش را از متون شریعتی یافته است.»
سوسن شریعتی به انتقادها و ایرادهای متناقض و متفاوتی که به پدرش وارد میکنند، اشاره کرد: «به عنوان مثال میگویند او از دین تقدسزدایی کرده و هم میگویند دین را فربه کرده است. میگویند او بنیادها را دگرگون کرده و از طرف دیگر به بنیادگرایی و بنیادسازی او اشاره میکنند. از نظام شاهنشاهی تاکنون برای پاسخ به این تناقضات هیچ اجماعی به دست نیامده و نه متفکر سکولار و نه اندیشمند دیندار نتوانستهاند این تردیدها را از بین ببرند و نمیدانند چه موضعی در قبال شریعتی بگیرند هرچند این مسئله تنها مختص ایران نیست و در تمام کشورهایی که آثار او ترجمه شده، کموبیش چنین موضوعی را شاهد هستیم.»
«شریعتی خود نیز میداند که متعصب و متکثر دیده میشود و خودش میگوید میدانم که مجهول باقی میمانم ولی شاد هستم و مفید. در این ۴۰ سال شریعتی نمودی از روشنفکری بوده و کمک کرده تا از خودمان عبور کنیم. پتانسیل متون او امکان مشارکت را به خواننده میدهد و با وجود خوانشهای متفاوت از آثارش او معلمگونه و پدرگونه با مخاطب برخورد میکند و آیینهای از تبدیل شدن به شهروند را برایش متبلور میکند. شریعتی هم دماسنج اجتماعی بوده و هست و هم دماسنج روشنفکری و وضعیت سیاسی. به عنوان مثال به واسطه برخورد با شریعتی و اجازه حضورش در حسینیه ارشاد مشخص میشد که وضعیت سیاسی چگونه است. برخی میگفتند شریعتی به پایان رسیده است ولی او با هر شبه آغازی مجدد بازگشته و جایگاه بیبدیلی در تاریخ اندیشه ما دارد. هدف این سمپوزیوم نیز یافتن پاسخ و ازسرگیری متون انتقادی شریعتی برای حل مسائل امروز است.»
سوسن شریعتی در روز دوم این سمپوزیوم علمی ابراز امیدواری کرد «بتوانیم امید شریعتی را هم احیا کنیم تا شریعتی بتواند همچنان تداوم یابد.» فرزند شریعتی با طرح این سوال که «چگونه پروژهای که به ۴۰ سال پیش برمیگردد و در دوران ما نیست، همچنان ادامه مییابد؟» گفت: «یکی از راههای پاسخ به این پرسش آن است که مدعی باشیم شریعتی فراتر از زمانه خود بوده است یا آنکه تعریف دیگری از دوران داشته باشیم، برای چنین ادعایی با این فرض شروع میکنم که دوران ما همچنان دوران شریعتی است و در نتیجه مسائل ما همچنان مسائلی است که شریعتی به آن پرداخته است. این بدان معنا نیست که ما درجا میزنیم و به این دلیل شریعتی همچنان معتبر است. تنها تفاوتی که بین ۴۰ سال پیش با امروز میبینیم آن است که در ۴۰ سال پیش فکر میکردیم میشود تغییر داد و هنوز امیدوار بودیم. زمانه شریعتی امیدوار بود و مبارزات ضد استعماری و انقلابی آن را نشان میداد. تفاوتهایی که در این فاصله کوتاه زمانی بین ما و شریعتی است هیچگونه خللی در پروژه کلان شریعتی ایجاد نمیکند. به این دلیل است که شریعتی همچنان روبهروی ما مینشیند و همچنان ما را درگیر خویشتن – نه ناسیونالیسم یا انترناسیونالیسم قلابی – میکند.»
خانیکی: منطق گفتگویی آثار شریعتی
هادی خانیکی، استاد علوم ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی نیز از همین زاویه به مسئله شریعتی پرداخت و با بیان اینکه «ما صرفا برای دفاع از شریعتی جمع نشدهایم و به تعبیری وکیل تسخیری او نیستیم»، گفت: «هدف این است که بگوییم ۴۰ سال پس از او چه مسائلی داریم و آیا میراث او برای ما اندوختهای داشته و دارد که با خوانش امروزی از آنها به حل مشکلات فکر کنیم؟»
به گزارش خبرگزاری ایلنا، این استاد دانشگاه در روز اول سمپوزیوم گفت: «او حتی مکانهای گفتوگوی خود را به درستی انتخاب کرده مثل حسینیه ارشاد، دانشگاه و … به تعبیری او با انتخاب مکانهای گفتوگویش در مرز میان حوزههای مختلف میایستد مثلا حسینیه ارشاد نه صرفا سالن سخنرانی است نه دانشگاه و نه خانه مبارزه و همه اینها هست. شریعتی مخاطبش را فرازمانی و فراطبقاتی انتخاب میکند. برای سرگرمی و دلخوشی گفتوگو نمیکند بلکه برای آگاهیبخشی و تمرکززدایی گفتوگو میکند. کسی که شریعتی میخواند و با او جلو میآید اگر چیزی درونش روال پیدا کند قطعا چیز دیگری به او منتقل شده و سرگردان نمیماند یعنی یکباره همه چیز برایش از بین نمیرود.»
به گفته خانیکی «در آثار شریعتی مقولهها و مفاهیمی هستند که قدرت فرازمانی و فرامکانی دارند که ناشی از منطق و کنش گفتوگویی آثار و اندیشههای شریعتی است.» این استاد دانشگاه افزود: «اندیشه و گفتمان شریعتی قدرت همنشینی با سنتهای فکری متفاوت را دارد و منطقهای فکری دیگر را مورد خطاب و گفتوگو قرار میدهد. به تعبیری، او سه مفهوم آزادی از لیبرالیسم، برابری از سوسیالیسم و عرفان از صوفیگری را به یکدیگر مرتبط میکند و میان آنها گفتوگو برقرار میسازد. امروز نیاز داریم به آفرینش چنین الگویی که رویکردی مبتنی بر گفتوگو داشته باشد تا بر سر مسائل مردم و رنجهای آنها با یکدیگر گفتوگو کنیم. شریعتی تلاش میکرد قدرت بیشتری به واسطه ارتباط برقرار کردن با جنبههای مختلف به گفتمان خود بدهد و ما میتوانیم امروز از این تجربه استفاده کنیم.»
غلامرضا کاشی: شریعتی رئالیست آرمانگرا
محمدجواد غلامرضا کاشی، استاد دانشگاه دیگر سخنران روز اول سمپوزیوم باور دارد: «بستر امروزی جامعه که شریعتی آن را فراخوان میکند با بستر جهان سابق فرق دارد. پیشتر اگر سنت بود امروزه ارزشهای جهان جدید است که دارد ما را فراخوان میکند.» او به همین دلیل میگوید: «امروزه به جای روایت انقباضی از شریعتی بستر یک روایت انبساطی برای شریعتی مهیاست.» او افزود: «امروز با دکتر شریعتی میتوانیم امکانی فراهم کنیم برای بازیابی جامعه به منزلگاه هویت فرهنگی تا قادر باشد ما را به منزله یک الگوی زنده برای وجدانهای عام انسانی عرضه کند.»
این استاد علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی، شریعتی را متفکری رئال و در عین حال آرمانگرا خواند و گفت: «اگر اندیشه شریعتی یک لایه مدرن و روشنگرانه داشت و یک لایه اسلامگرا و شیعیگری داشت عملا شریعتی دچار خوانش انبساطی شد. حتی لایه روشنگری او در خوانش شیعیگری او محبوس شد.» وی افزود: «تا اطلاع ثانوی نیازمند میراث شریعتی هستیم، چون ایران در دوران مدرن اگر روزی توانست به طور موقت تجربهای از احیای حیات اجتماعی در مخیله فردی و تولید یک سابجکتیوه خلاق سیاسی داشته باشد، میراث شریعتی است.»
مهدوی: در اندیشه شریعتی آنارشیسم وجود دارد
مجتبی مهدوی، استاد علوم سیاسی و مطالعات خاورمیانه در دانشگاه آلبرتا به وجود رگههایی از آنارشیسم در تفکر شریعتی اشاره کرد و گفت: «به ما باورانده شده بود که پس از فاشیسم بدیلی به جز لیبرالیسم نداریم و در غیر این صورت به بنیادگرایی دچار میشویم منتها واقعیت این است که بدیلهای مترقی بسیار خوبی جایگزین این لیبرالیسم موجود داریم و بازخوانی اندیشه و آرای شریعتی این جسارت و اعتمادبهنفس را به ما میدهد که به فکر تبیین دموکراسی درونزا بیفتیم. سنت فکری نزدیک به دموکراسی شورایی که سنخیتی با چپ توتالیتر شورویمحور ندارد و حتی رگههایی از ضددولت بودن و آنارشیسم در آن دیده میشود را میتوان در اندیشههای شریعتی جستوجو کرد. اندیشههای او بیشتر نزدیک به مدل سیاسی اسکاندیناوی است تا چپ ارتدوکس که شهروندان خود را زیر سلطه قرار میدهد. آرزوی شریعتی تلفیقی از سوسیالیسم – اگزیستانسیالیسم و عشق بود.»
وی افزود: «واضح است که نقد شریعتی به دیپلماسی لیبرال به معنی افتادن او در دام بومیگرایی نوستالژیک نیست. واقعیت این است که لیبرالیسم و نئولیبرالیسم امروز تودهها را حتی به واسطه دموکراسی و صندوق رای و خرید رایشان تحمیق میکند تا عنصر مطلوب موردنظر خودشان که نیرویی ضدمردمی است از طریق صندوق رای بیرون بیاید. روشنفکران امروز باید با آگاهی زمینه این مسائل را بررسی کنند و توده را نسبت به این موضوعات آگاه سازند. هرگاه افکار عمومی با منش روشنفکر متعهد متصل شد و زمینه لازم برای آگاهی جامعه فراهم گشت، میتوان به دموکراسی واقعی امیدوار بود.»
این استاد دانشگاه نیز در سخنان خود به میراث شریعتی اشاره کرد و گفت: «میراث شریعتی اندیشیدهها و نااندیشیدههای اوست. اندیشههای او را باید نقد کنیم و نا اندیشیدههایش را باید بیندیشیم ولی با نگاهی امروزی تا به تدوین ضرورت یک دموکراسی درونزا از تفکر او پی ببریم.»
عبدالکریمی: شریعتی نیاز آینده جامعه ماست
بخش پایانی روز نخست سمپوزیوم «اکنون، ما و شریعتی» با حضور رضا داوری اردکانی، احسان شریعتی و بیژن عبدالکریمی برگزار شد. بیژن عبدالکریمی، استاد فلسفه در سخنان خود با بیان اینکه تفکر شریعتی به هیچ یک از سیستمهای تئولوژیک تن نمیدهد و در عین حال تفکری سکولار هم نیست، گفت: «بین شریعتی و آینده ایرانیان رابطه عظیمی وجود دارد، شریعتی این درس بزرگ را به ما داد که ما میتوانیم با جهان مدرن ارتباطی فعال داشته باشیم و برخلاف سنتگرایان هیچگاه مواجهه او با غرب منفعلانه و عکسالعملی نبوده است بلکه مواجهه او با غرب نوعی کنش است تا واکنش.»
به گزارش خبرگزاری مهر، او با بیان اینکه دوران منطق شرقشناسی و شرقشناسی معکوس به پایان رسیده است، افزود: «منطق شریعتی خارج از اندیشههای شرقشناسانه و شرقشناسانه وارونه بود. یکی از مولفههای فکر شریعتی، گشودگی نسبت به تمام افقهای تاریخی بود. او وقتی بودا تدریس میکرد گویی یک بودیست است؛ وقتی مارکس تدریس میکرد، گویی یک مارکسیست است. او بر خلاف اصحاب تئولوژی به سهولت به ندای اندیشمندان و سنن گوناگون تاریخی گوش میسپرد و این یکی از ویژگیهای تفکر آینده است. در اندیشه شریعتی گویی در همه سنتها و مذاهب مولفههایی وجود دارد که با او سازگار است. شریعتی ندای هستی را هر جا که بود میشنید. او ندای هستی را از زبان تمام متفکران میشنید. شریعتی نسبت به همه سنتها گشوده بود. این گشودگی به هستی است که دین و مذهب آینده تاریخ بشر خواهد بود. گشودگی به تاریخ در شریعتی دیده میشود. او با همه سنتهای فکری نوعی برخورد پدیدارشناسانه است. به این اعتبار باید شریعتی به عنوان یکی از نیازهای آینده جامعه ما مورد توجه قرار گیرد.»
احسان شریعتی: زندگی در مبارزه با تزویر معنا دارد
احسان شریعتی، سخن خود را با «بسم ربالمستضعفین» آغاز کرد و گفت: «ما باید درکی از تفکر، آینده و نوشریعتی داشته باشیم. دکتر شریعتی یکی از بحثهایی که دارد، بحث تاریخ آینده است که میگوید از کتاب جهانی بین دین و امید الهام گرفته است. شریعتی میگوید همانطور که ما فکر میکنیم باید تاریخ گذشته را بنویسیم، باید تاریخ فردا را بنویسیم که این یک نوع تناقض به نظر میرسد.»
فرزند شریعتی افزود: «وقتی شریعتی میگوید تاریخ آینده را بنویسیم، یعنی ناممکن را ممکن کنیم و آینده را بسازیم. این تفاوت نگاه پیشرویی است که روشنفکری شریعتی دارد و تفاوت اوست با بنیادگرایان که زندگی امروز را در خدمت دیروز میخواهند و تاریخزده هستند. منظور از بازگشت شریعتی، بازگشت به سرچشمهها برای آغازی دیگر بود. از این روست که تفکر شریعتی با اقتضای زمان معاصر که ازسرگیری و نوبازسازی باشد، یک نسبتی خواهد داشت. این تا جایی است که ما به میراث شریعتی وفادار باشیم.»
«برای من میراث شریعتی در یک جمله خلاصه میشود که زندگی مبارزه با زر و زور و تزویر و به ویژه این آخری است که شریعتی آن را به استحمار ترجمان کرده بود و یک مفهومسازی بدیع ملی ـ مذهبی از شریعتی بود.»
وی با بیان اینکه موضوع سمپوزیوم، خود شریعتی نیست، گفت: «میراث شریعتی به عنوان نقطه عزیمت برای آینده است؛ از سوی ما به عنوان نوشریعتیها. شریعتی باور داشت چیزی به نام ایسم صحیح نیست و به همین دلیل شریعتیسم از نظر او بیمعناست. خود او هم شریعتیست نبود و نمیخواهد از ما که چنین باشیم. وقتی میگوییم نوشریعتی، میخواهیم ببینیم میراث شریعتی که چکیده آن مبارزه با زر و زور و تزویر است و بدیل آن ـ عرفان برابری آزادی ـ چه معنایی دارد. این نوشریعتی به معنای تکرار شریعتی در اکنون نیست. همچنان که نمیخواهیم از شریعتی عبور کنیم. یا اینکه بگوییم نوشریعتی مشابه نئوشریعتی است؛ چنانکه در مورد نومارکسیسم گفته میشود که گویی یک سنتی قبلا حاکم شده و اکنون نئو میخواهد در آن ارتدوکسی تجدیدنظری کند؛ اما در مورد شریعتی هیچگاه ارتدوکسی حاصل نشد که بشود در آن تجدیدنظر کرد.»
«منظور این است که اکنون و اینجا در مواجهه با شریعتی و میراث فکری او، خود باشیم و خود بیندیشیم و بنا به این تفکر پرسشگری و اعتراض کنیم و پاسخگوی اندیشه و کار خودمان باشیم.»
داوری اردکانی: شریعتی درد داشت
در ادامه رضا داوری اردکانی، استاد فلسفه، شریعتی را خطیب ماهری خواند که میتوانست با مقدماتی که در ظاهر با بحث ارتباطی نداشت فضا را آماده کند و گفت: «من و شریعتی با هم در یک وادی نبودیم، اما روابط بسیار صمیمانهای داشتیم. ایشان به من لطف داشتند و من هم به ایشان ارادت و احترام داشتم.»
داوری گفت: «تفکر شریعتی پایدار و زنده است چون عمق دارد. دکتر شریعتی درد داشت. علم مهم است. بدون علم، جامعه کنونی در جای خودش قرار نمیگیرد و پیشرفت نمیکند و دوام نمیآورد؛ اما آنچه حرکت ایجاد میکند، درد است. ما این را ندیده میگیریم. هر کس چند لحظه با شریعتی دمخور میشد این درد را حس میکرد. حتی در پشت شوخیها و طنزها و ظرافتها و شیرینزبانیها.»
حرفهایی که او در تاریخ زده است را باید یک بار دیگر مورد تفکر قرار داد. شریعتی تتبع کرده است؛ حرف بیمدرک نزده، ولی غرض او تتبع تاریخی نبوده است. بلکه او حرف و نگاه دیگری به اسلام و تاریخ اسلام داشته که عرضه کرده است. یکی از نشانههای تفکر این است که میماند. این را بدانید که هیچ چیز سطحی دوام ندارد. اگر چیزی ماندگار شد، بدانید که عمق و اهمیت داشت و در جایی رسوخ کرده است و تفکر شریعتی چنین است. شریعتی کسی است که در تاریخ و فکر معاصر ما پایدار و زنده است. امروز نام شریعتی هست، کتابهای او هست و خوانده میشود. اما قرار نیست شریعتی تکرار شود. (بند آخر نقل از روزنامه اعتماد، شنبه ۴ آذر)
فراستخواه: دین هم مساله و هم راه حل است
مقصود فراستخواه، استاد دانشگاه سخنران روز دوم سمپوزیوم بود که شریعتی را «بی در کجا» خواند و گفت: «او به مکانهای عمومی روی آورد البته زندان و خارج از کشور را نیز تجربه کرد اما فضاهای عمومی برای او مهم بود و تا آنجا که میتوانست جانب مکان عمومی را گرفت. حسینیه ارشاد نماد یک مکان عمومی است که شریعتی در آنجا مستاجر بود.»
به گزارش شفقنا، او تمایز دوم شریعتی را در سیاست اجتماعی وی خواند: «نخبگان معاصر ما سیاستهای اجتماعی مختلفی از جمله سیاست دولت سازی جدید، استقرار قانون و … را دنبال کردند اما شریعتی، سیاست بیداری اجتماعی را دنبال میکند. شریعتی متوجه میشود که این سبک زندگی، پاسخ همه مسائل ایران نیست. او جزو کسانی است که اولین حساسیتها نسبت به مسائلی از جمله آلودگیهای ذهنی، فرهنگی و اخلاقی جدید را در زندگی و کارنامه خود دارد. این باعث میشود تیپ روشنفکری شریعتی تقریبا قابل مقایسه با تیپ روشنفکری افرادی مثل سارتر میشود. از سویی نیز یک تنش وجودی است و نشان از تحلیلی دارد که ایشان از تاریخ ایران داشته است.»
به گفته فراستخواه، «شریعتی به این نتیجه میرسد که دین در جامعه ایران، مسئله و در عین حال راهحل است و به طور بسیار دقیق و تفصیلی این موضوع را باز و دنبال کرد. همچنین شریعتی به این نتیجه رسید که فرض نیازموده اجماع شده جامعهشناسی دین را زیر سوال ببرد که آشناییزدایی از این مسئله بود که دین یک امر خصوصی است. به اعتقاد او این موضوع در ایران نمیتواند دین را توضیح دهد و دین یک امر فرهنگی و اجتماعی در این کشور است.»
محدثی: معنای اسلام بدون آخوند
حسن محدثی، جامعهشناس دین نیز به روحانیت در نگاه شریعتی اشاره کرد: «من در نهایت به دنبال بازسازی اندیشه شریعتی برای امروز هستم. به نظرم در جامعه به دلیل برخی تجربه ناموفق برخی روحانیت و مدیریت نادرست برخی آنها مردم نسبت به روحانیون نوعی دیدگاه منفی دارند. تا جایی که بعضا برخوردهای فیزیکی هم گزارش شده است. در بحثهایی که شکل میگیرد، میبینیم که یک نوع نگاه منفی نسبت به روحانیت وجود دارد. جه بسا هر کس در مورد این دستگاه فکری صحبت کند برچسب آخوندیسم میخورد بدون اینکه به منطق بحث توجه شود.»
او با اشاره به تز دکتر شریعتی مبنی بر اسلام منهای روحانیت افزود: «این تز دکتر شریعتی بار منفی داشته که برخی فکر میکنند شریعتی خواهان حذف روحانیت است. گویا برخی این نگاه را حذف فیزیکی فهمیدند؛ گروهی به نام گروه فرقان میخواهند برخی از روحانیون را حذف کنند خودشان را هم به آرای شریعتی منتسب میکنند، من با این بخش مسئله کار ندارم اما همچنان این ایده در مقام مخالفت وجود دارد که گروه فرقان را به شریعتی منتسب میکنند.»
به باور محدثی «ما به قدر کافی راجع به این مسئله حرف نزدیم، این ابهام و پتانسیل مخرب همچنان در جای خودش باقی مانده است؛ به گمانم دغدغه اصلی شریعتی مسئله اسلام و خود اسلام نه نیروهای فرهنگی روشنفکر و روحانیت است. دکتر شریعتی معتقد است اسلام نباید در انحصار یک صنف باشد و حقیقت اسلام نباید در تفسیری زندانی باشد که یک صنف از اسلام دارند؛ بنابراین تمرکز شریعتی بر آزادی اسلام است. در جاهایی به این مسئله اشاره میکند تا زمانی که ما اسلام را آزاد نکنیم هر حرکتی به ارتجاع منجر میشود و نمیتوانیم حرکت تحولآفرینی داشته باشیم. جبهه اصلی که شریعتی با آنها سر دعوا دارد کل روحانیت نیست البته شریعتی با بسیاری از روحانیون رابطه حسنهای هم دارد. شریعتی به هیچ وجه خواهان حذف نهاد تعلیمی سنتی نیست چون در جایی میگوید امید به طلبهها دارد تا آنها پیشقراول تحول شوند.»
این استاد دانشگاه میگوید «هیچ وقت از اندیشه شریعتی حذف فیزیکی و حذف سیاسی روحانیت بیرون نمیآید» و پیشنهاد میدهد: «ما میتوانیم به جای تعبیر خشونتبار اسلام منهای روحانیت از تعبیر اسلام ورای روحانیت استفاده کنیم چون خشونت لفظی میتواند به خشونت فیزیکی هم بینجامد.»
اباذری: شریعتی و آل احمد، کرین و نصر و طباطبایی
یوسف اباذری، استاد جامعهشناسی دانشگاه تهران در سخنان خود در روز دوم سمپوزیوم با بیان اینکه اصطلاح سنت و مدرنیته امروزه و در دوران ما مد شده است اما در زمان دکتر شریعتی چیز دیگری با عنوان جامعه سرمایهداری باب بود، پیشنهاد میدهد: «ما به واژگان دکتر شریعتی یعنی اصطلاح جامعه سرمایهداری و غیر سرمایهداری برگردیم.»
وی افزود: «در این ۴۰ سال وضعیت جهان به مراتب بدتر شده است. فاشیسم دم در ایستاده است. حالا دولتهای به اصطلاح ملی خودشان دستبهکار شدهاند و دست به استعمار میزنند. شریعتی راهنمای ماست تا بفهمیم در طول این مدت چه گذشته است.»
اباذری ادامه داد: «در دوران شاه دو جریان رسمی وجود داشت. جریان نخست شریعتی و آل احمد بودند که از بازگشت به خویشتن حرف میزدند. گروه دوم امثال هانری کربن، احسان نراقی و سید حسین نصر بودند که واژگان آل احمد و شریعتی را دزدیدند. بدبختانه بعد از انقلاب واژگان امسال هانری کربن و نراقی بود که حاکم شد.»
او با مقایسه جریان شریعتی و کربن گفت: «از نظر شریعتی شیعه به قوم خاصی اطلاق نمیشود. شیعه یعنی گروهی که به دنبال آزادی و عدالت هستند. سید حسین نصر تهمت میزند که شریعتی به دنبال چهگوارا است؛ اما خود نصر و امثال او نیز بر این نکته واقفاند که چنین چیزی واقعیت ندارد؛ ولی مغلطه میکنند. در نظر شریعتی شیعه یعنی آزادیخواهی حسینی و عدالتخواهی علوی؛ بنابراین شریعتی از آزادیخواهی و عدالتخواهی استقبال میکرد. پرولتاریا در کلام مارکس همان شیعه در کلام شریعتی است. او میخواست این آزادی به همه تعمیم پیدا کند نه فقط خود شیعه.»
اباذری با تشریح دیدگاه کربن گفت: «هانری کربن اعتقاد داشت که یک مکتب خاص شیعی وجود دارد و امامان نیز آن را به گروه خاصی از مردم منتقل میکنند. بنای کربن بر این بود که برای شاه یک وضعیتی را مهیا کند؛ از آن دست که در زمان ساسانیان وجود داشت؛ یعنی شاه هم رهبر مملکت و هم رهبر دین باشد. در واقع یک جور فره ایزدی به شاه منسوب میکرد. فاشیسم جدید ایرانی از نحله سید جواد طباطبایی ادامهدهنده همین راه است. این همان چیزی بود که شریعتی در مقابل آن ایستاد.»
وی گفت: «برخلاف اعتقاد امثال کربن، تاریخ همان جایی است که ما ایستادهایم و به دور از چشم ما نبوده و نیست. تاریخ به روی تودهها و مردم باز است برای اینکه مردم میدانند عدالت چیست و آزادی چیست. در واقع این گفتمان فره ایزدی شاهنشاهی را قصد داشت به امامت گره بزند. به قول کنفوسیوس عدالت این است که هر چیزی را به اسم خودش بنامیم. شریعتی به دنبال مفهوم شیعه در معنای آزادی و عدالتخواهی در سطح جهان بود. در نظر شریعتی اولیای الله هر آن چیزی را که دارند با مردم در میان میگذارند.»
این استاد دانشگاه با تحلیل وضعیت فعلی منطقه و جهان گفت: «مسئله فقط یک چیز ذهنی نیست که ما با تبلیغات عدهای را به راه بیاوریم و راضی کنیم. زمانی که سیاست نئولیبرال امثال کسانی چون قوچانی و نئولیبرالهای داخلی که به شریعتی حمله میکنند حاکم میشود اقوام فکر میکنند که با جداییطلبی و پیوستن به سیاست جهانی وضعیتشان بهبود پیدا میکند. در حالی که چنین نیست و یکی از دلایلی که سوریه امروزه به این روز افتاده همین است. شرایط حکم میکند که شریعتی را بسط دهیم. ما امروزه با جهانی به مراتب پیچیدهتر از جهان دوران شریعتی مواجهیم. البته همه این کارها را فقط با دکتر شریعتی نمیتوانیم انجام دهیم و باید دید انتقادیمان را نیز نسبت به شریعتی داشته باشیم؛ اما آن چیزی که شریعتی میگفت همچنان سر جای خود باقی است و آن اینکه مردم باید خودشان کارها را به دست بگیرند.»
وی گفت: «من طرفدار تئوری توطئه نیستم اما باید اذعان کنم که مهمترین چیزی که در دهههای اخیر زاده شد جنگ بین شیعه و سنی بود؛ چیزی که غربیها به دنبال آن هستند. شریعتی همانقدر که به محرومان شیعه اهمیت میدهد توصیه میکند که به محرومان دیگر اقوام نیز کمک صورت بگیرد. ما نباید خاورمیانه به خاک و خون کشیده امروز را به عنوان منبع سرمایهگذاری نگاه کنیم. به همین خاطر نیازمند دیدگاه شریعتی هستیم. شریعتی در دوران جدید مظلومتر شد و کسانی امثال نصر و کربن، دیدگاه حاکم شدند. فاشیسم دم در ایستاده است. این فاشیسم در آمریکا به نام ترامپ بیرون میزند و در اروپای شرقی و در دیگر جاهای دنیا نیز همینطور. اینجاست که شریعتی به کار ما میآید.»
محمد امین قانعی راد: نگاه ترکیبی شریعتی
شریعتی برای بسیاری از ما نقش پدر فکری دارد. به این دلیل که پیش او تلمذ کردیم و خواندیم و از او اندیشیدن و نگاه نقادانه و عمق فکری را برحسب ظرفیت زمانی سعی کردیم بیاموزیم. شریعتی شاید جزو نخستین روشنفکرانی باشد که اندیشید. او با یک نگاه ترکیبی و نوآورانه به میراث فکری ایران و اسلام و جریانهای فکری جهان پرداخت و توانست سنتزهای بسیار قابل توجهی در زمینههای مختلف عرضه کند.
با این حال در رابطه پدر و پسر همیشه میزانی از عصیان هست و شریعتی هم این انتظار را از فرزندان خود نه فقط فرزندان بیولوژیک، بلکه فرزاندان فکری نیز دارد که گفتوگوی نقادانهای را با او پیش ببرند. بحث من امر اجتماعی است؛ شریعتی در الگویی که ارایه داد تا نصف کار به امر اجتماعی توجه کرد و البته تاحدی نیز از امر اجتماعی غفلت ورزید. اگر نوشریعتی بخواهد تحولی رقم زند باید بیشتر به امر اجتماعی توجه کند.
منظور از امر اجتماعی روابط و مناسبات اجتماعی بالفعلی است که زندگی دستهجمعی ما را شکل میدهد. شرایط کنونی ما هم تا حدود زیادی استقرار در امر اجتماعی را میطلبد. نظر من این است که هم انقلابیون (طرفداران انقلاب اسلامی) و هم اپوزیسیون، امر اجتماعی را معلق کردند و به عبارتی خود این دو گروه معلق هستند و روی امر اجتماعی مستقر نشدند. از نظر من شریعتی در مرحلهای که میخواهد آسیبشناسی انقلابی کند و توضیح دهد چرا انقلاب لازم است به امر اجتماعی توجه میکند. اما در مرحلهای که میخواهد استراتژی تغییر را برای جامعه بگوید، به امر اجتماعی توجه ندارد و استراتژی تغییر را در حوزه انسانشناختی جستوجو میکند؛ به عبارتی شریعتی مساله را جامعهشناختی میبیند، اما هنگام راهحل به انسانها توجه دارد. جامعهشناسی به انسان کمک میکند ازخودبیگانگی را بشناسد؛ زندانهای انسان را به انسان نشان میدهد و حتی میگوید کجاها مقابل این زندانها مقاومت میشود. جامعهشناسی اما نمیتواند راه آزادی را به شما نشان دهد.
از نظر شریعتی جامعهشناسی بیان راهحل نیست؛ بلکه فقط به شما میگوید که مساله چیست. این نگاه ۵۰ درصدی شریعتی به امر اجتماعی است. زمانی شریعتی به امر اجتماعی توجه میکند که میخواهد بگوید امر اجتماعی بد است و شما را از خود بیگانه میکند. اما موقع راهحل از انقلاب فکری و جوهری در جان ما سخن میگوید؛ راهحلها بیش از آنکه جامعهشناختی باشد، انسانشناختی، عرفانی، وجودی و… است؛ بازگشت به انسان و مفاهیمی مثل این را مطرح میکند. این تعارض، تعارض بین مشکلات و راهحلها، مسائلی است که ما باید در نوشریعتی از آن احتراز کنیم. باید بتوانیم نسبت به امر اجتماعی یک حس مراقبت پیدا کنیم؛ به این معنا که بگوییم چیزی داریم، باید مواظب آن باشیم و آن را بهبود ببخشیم. نسبت ما با امر اجتماعی باید نسبت مسوولیت باشد. در حالی که آن نگرش انقلاب ذهنی، مرادف فروپاشی است و از صفر شروع کردن و این تجربهای است که جامعه ما اغلب داشته است. (بخش آخر به نقل از روزنامه اعتماد)
علیرضا رجایی (وسط) در سمپوزیوم «اکنون ما و شریعتی»