مهدی جامی
دموکراسی انجمنی در ۲۲ بهمن ۱۴۰۰ منتشر شد. در این کتاب به طراحی نظام مطلوبی برای آینده ایران پرداخته ام که قدرت و حاکمیت در آن از مردم و خادمان محلی ایشان باشد. این آرزوی ما بود وقتی انقلاب می کردیم. در تحقق آن به آیت الله خمینی تکیه کردیم و تصور می کردیم نتیجه حکومت یک مرجع بلندمرتبه مذهبی قطعا حکومتی عادلانه و مردمی خواهد بود. تجربه نشان داد که ما بسیار خام بوده ایم و تصور آقای خمینی از حکومت همین بود که در طی چهار دهه بعد از انقلاب عینیت یافت. مایی که در انقلاب بودیم اما هرگز ایده حاکمیت مردم و «خلق» به تعبیر آن سالها را فراموش نکردیم. دموکراسی انجمنی گسترش ایده هایی است که در آن سالها در ذهن ما پراکنده مطرح می شد و بزرگانی چون آیت الله طالقانی از آن سخن می گفتند. طالقانی خود نماند که ایده را دنبال کند. اما میراث او باقی است با بسیار کسان که هنوز به تداوم راه او می اندیشند. دموکراسی انجمنی بر پایه ایده اساسی آیت الله طالقانی ترسیم شده است: چیدن قدرت از پایین. و آن ایده خود ناشی از قانون انجمن های ایالتی و ولایتی بود که در عصر مشروطه تصویب شد و سنت استواری از حاکمیت مردمی بنا کرد. مقدمه کتاب را در اینجا می آورم. کتاب از طریق نشر نبشت و سایت لولو در دسترس خواهد بود. از نظر منتقدان و هماندیشان استقبال می کنم.
دموکراسی انجمنی
یا نظام خادمان محلی
در تبیین ساختاری برای تحقق حاکمیت مردم ایران
لندن: نبشت، فوریه ۲۰۲۲/ بهمن ۱۴۰۰
سرسخن
اندیشه کانون های مردمی را نسل من در زبان و بیان دکتر شریعتی یافت. من نیز از شمار هزارانی بودم که سال ها به شریعتی اقتدا میکردند و فکر کانونی او که ایجاد هسته های خیرخواه در جامعه بود هرگز از نظرم دور نشد و هر چه گذشت به اهمیت آن بیشتر پی بردم. از سی سالگی به بعد دیگر مقتدایی نداشتم و بت های ذهنی ام یکی یکی شکسته میشد. بسیاری از آرای شریعتی نیز بتدریج در نظرم قابل بحث بود. اما از هر مراد و مقتدایی چیزی میراث باقی میماند. از شریعتی قدرت اش در برانگیختن عقول و جلب قلوب برایم ماند و وقتی در چهلمین سالگرد درگذشت او قرار شد مجموعه ای برای او نشر کنیم و کار دبیری بر عهده من افتاد آنچه درباره او نوشتم دقیقا همین بود و همانجا هم به این نکته اشاره کردم که اندیشه کهنه نشدنی شریعتی ایجاد کانون های مردمی است: «این شعار محوری شریعتی بود. هدف اش تربیت گروه های کوچک اما همبسته ای بود که در راه خیر عمومی ثابت قدم باشند. او این سنت تاریخی را خوب میشناخت که همه جریانهای بزرگ در تاریخ از خانه ای و محفلی و جمعی کوچک آغاز شده اند.»[۱]
در دوران جنبش سبز هم یکبار خیز برداشتم تا بلکه کانونی جمعی برای رهبری جنبش شکل گیرد از کسانی که نام شان با جنبش گره خورده بود. عمدتا زنان و مردان جوان آن جنبش.[۲] و بعدها باز هم از گروه و کانون های رشد فردی و اجتماعی نوشتم و این حقیقت ساده که «از هر گروه چیزی آموخته ام و میبینم که بدون گروه چیزی چندان نیاموخته بودم» و بتدریج درک میکردم که «چرا نظام برآمده از انقلاب هر نوع گروه و تشکیلاتی را به هم میریزد. حتی کافه کتابفروشی ها را هم تحمل نمیکند. هیچ پاتوقی باقی نمیگذارد. تا میتواند در کار گروه شدن مردمان اخلال میکند.»[۳]
هیچ نمیدانستم که روزی به نوشتن این رساله خواهم رسید که فکر مرکزی آن گسترش مفهوم کانون و همگانی ساختن انجمن هایی است که کار خیر عمومی را در اداره ایران آزاد برعهده داشته باشند. اما امروز نیک میدانم که اگر اندیشه شریعتی متکی به اصلی عتیق و قدیم است که قرآن آن را جاودانی ساخته است («و باید از میان شما گروهى باشند دعوتگر به خیر»)، در دوره معاصر ما که از مشروطه آغاز میشود یکی از اندیشه های اصلی در تدبیر مدینه بوده است. من همه کسانی را که به اندیشه انجمن های مردمی توجه کرده اند از پیشگامان فکر دموکراتیک در ایران میدانم و در این فرقی نیست که آنها سوسیال دموکرات بوده اند یا سوسیالیست خداپرست یا ملیون مسلمان و مشروطه خواه. اما اندیشه آنها از هر سو که بنگریم مردمی ترین سیاست ممکن را بر اساس تجربه زیسته ایرانیان ارائه میکند. این دفتر بسادگی ادامه اندیشه ایشان است و به راهنمایی چراغهایی که آنان برافروخته اند طی مسیر میکند و به اتکای تجربه ای که از به گروگان رفتن انقلاب ناکام بهمن از سر گذرانده ایم.
میان طرح گروه و کانون و این دفتر یک مدت نیز به ایده شاهی آرمانی اندیشیدم و ایده های اولیه را در مقالتی آوردم.[۴] خواننده ای که با نوشته های این قلم آشنا باشد نشانه های متعددی از آنچه در این دفتر آمده در آن مقاله و دیگر یادداشتهای پیشین من خواهد یافت. اما این دفتر قرار است به همه اندیشه ها و جستارها و تاملات سال های بعد از جنبش سبز انسجام بخشد و ایده انجمن های مردمی همچون پایه ساختار نظام سیاسی را مدلل سازد.
نطفه این دفتر در سوالی بوده است که من مدتها از گروه های مختلف اپوزیسیون پرسیدم و جوابی نشنیده ام: چرا در این چهل سال برنامه و فکر و ایده جانشینی نیاورده اید؟ چرا درباره آینده ایران جز کلیاتی مثل پایبندی به حقوق بشر چیزی نمیگویید؟ در واقع مشکل این است که اپوزیسیون زیادی روی اهداف خود تاکید دارد ولی به ما نمیگوید چگونه میخواهد به آن اهداف برسد. پروسه برایش مهم نیست. هدف مهم است -هر چند این هدف در ابری از ابهام باقی مانده باشد. اما اگر پروسه را نشناسیم چطور به هدف میرسیم؟ به عبارت دیگر، کم کاری تئوریک اپوزیسیون ایرانی درباره آینده ایران و طرحهای ممکن نقطه عزیمت من برای جبران این کم کاری بوده است. تئوری ها و دکترین های پیشین یعنی آنچه تا امروز درباره دولت میشناسیم به کار آینده ما نمیآید و هر کدام از سلطنت و جمهوری مسائل خاص خود را دارد و آلترناتیوهای دیگری هم که در باره محتوای نظام آینده گفته میشود از جمله لیبرال دموکراسی به اندازه کافی نه تناسب اش با جامعه و نیازهای ما بررسی شده است و نه اصولا جزئیات آن روشن است. من بر اساس شناختی که از چهل و اندی سال انقلاب و تحولات آن به دست آورده ام فکر میکنم برای تامین نیازهای امروز ما نگره تازه ای باید در میان آورد که تجربه های تلخ و شیرین ما را و طرحهای خوب و فراموش شده یا زمین مانده را و هر آنچه دربایست است در نظر گیرد و راهی خاص ما که با طبع مدنی و تاریخ ما در پیوند باشد و تنوع مردم ما را ساختار سیاسی بخشد پیش نهد.
حاصل اندیشه ها و خوانده ها و تجربه هایم را در این دفتر جمع آوردم تا مگر به یکی از صور ممکن طراحی آینده وطن دست یابم. اما آنچه پیش نهاده ام ادعایی بیش از این ندارد که یکی از بهترین مدل های سیاست دموکراتیک را که در وطن ما سنت و تاریخ دارد به میزان وسع خود پرورده است و امید میبرد که مایه بحث و گفتگوها و پیشنهادهای بهتر و جامع تر باشد یا با نقد و بررسی بتواند مایه ای برای چنان پیشنهادهایی فراهم سازد. این دفتر دعوتی است به بحث آزاد درباره آینده ایران. آینده ای که در آن از ستم تبعیض خبری نباشد و ایران برای همه ایرانیان باشد و به اتکای همت همه هموطنان راه آبادی و سعادت وطن را بپیماید.
پیشاپیش میدانم که آنچه نوشته ام در هر باب بسیار کوتاه و اشاره وار است. گرچه به نظرم هر بحث و نکته ای در این مقام فی نفسه آنقدر آشکار است که اشاره به آن کفایت میکند. وانگهی عمر کوتاه است و مجال تنگ و کشور در بحرانی گره بر گره گرفتار. نه اینکه شتابزده نوشته باشم که این نکات و اشارات ماحصل اندیشه سالیان است اما فرصت تفصیل هم نداشته ام. باید سخن را به گویاترین و کوتاهترین شیوه بیان میکرده ام. در هر باب مدارک و شواهد بسیار است و بزرگان بسیاری در هر باب قلم زده اند و داد سخن داده اند. قصد تکرار سخن های گفته شده را نداشته ام. هدف ام تذکر به منابع فرهنگی مان و تلفیق همه آنها برای رسیدن به یک ساختار مطلوب سیاسی بوده است. واقعیت این است که نخست فصل آخر را نوشته ام و سپس برای توضیح آن که نتیجه خوانده ها و اندیشیده های چندین ساله است فصل اول و دوم را نوشته ام تا خواننده بداند با چه مقدماتی به چنان نظام و نتیجه ای رسیده ام. پس دامن سخن را به شاخص ترین نکته ها فروکاسته و زواید را پیراسته ام و در طول کار مرتب فصل آخر را نیز ویراسته ام تا به بهترین صورت خود برسد.
بخش مقدمات و تمهیدات با اشاره ای به «شرم» شروع میشود. به نشانه تضاد فرهنگ مردمی با فرهنگی که دولت پهلوی تبلیغ میکرد. فرهنگ دولت همان فرهنگ ملت نبود. این شرم مردمی و آن پرده دری دولتی نهایت کار را به انقلاب کشاند. از اینجا این نکته به مساله تبدیل میشود: چگونه میتوان به سیاستی رسید که به زبان قوم باشد؟ چرا آن یک کلمه که قانون بود محقق نشد و ما گرفتار خودکامگی دولتی شدیم؟ کیمیای سیاست حاکمیت ملت است. اما چگونه؟ چه سیاستی ما را از چرخه باطل حذف و تبعیض نجات میدهد؟ اینها در این بخش مورد توجه قرار گرفته است و نشان داده ام که مشارکت معمول کافی نیست. یعنی رای دادن به معنای آن مشارکت رهایی بخش نیست. باید عرصه عمومی روشن و زنده و فعال باشد. این به گروه نیازمند است. به انجمن. و همین انجمن رشد فرد را هم همراه خواهد داشت. یعنی که گرهگاه رشد فرد و جمع و سیاست انجمن است. بحث این بخش به تمثیلی از چهارراه ختم میشود. جامعه شبیه چهارراهی است که باید چراغ قرمز و سبز آن کار کند تا هر کسی فارغ از جنسیت و قومیت و عقیده شخصی راه خود را پیدا کند. اما وقتی جامعه از سیاست عزل شده باشد چراغ ها خاموش اند. سردرگمی و آشفتگی حاکم است.
در فصل اول کوشیده ام اصول و ارزش های یک نظام مطلوب ایرانی را توصیف کنم. طبعا نخستین قدم آموختن از سنت های سیاسی ایران است. هیچ نظام سیاسی بدون اتکا به سنت ملی پایدار نخواهد بود. و پایدارترین نظام سیاست در کشور ما شاهی و شاهنشاهی بوده است. این نظام چند هزاره تاریخ دارد. این تاریخ را باید بازخوانی کرد. من این را در قالب شاهی آرمانی بازخوانده ام که کمال این نظام کهن در کشور ما ست و بنیاد آن بر دادگری و فضیلت و اخلاق والا استوار است. بنابرین اساسا برای استقرار نیکی است همان که امروز به آن خیر عمومی اطلاق میکنیم. بعد بر این نکته تامل کرده ام که آیا مساله ما سنت و نوگرایی است یا مهار قدرت مطلقه با مشروط ساختن قدرت به قانون و پیمان. خلاصه کردن بحث در سنت و تجدد ما را از این نکته غافل کرد که بدانیم مساله اصلی ما قدرت مطلقه است. باید این قدرت را مهار کرد. چه سنتی و قاجاری باشد چه مدرن مثل عصر پهلوی. مشکل سیاسی ما سنت نیست. گرایش قدرت به نادیده گرفتن ملت است و نظام را برابر با شاه/رهبر گرفتن. این را باید عوض کرد. نظام سیاسی یعنی مردم یعنی ملت یعنی حاکمیت ملی و تا این نکته به دست نیاید مدرن ترین دولت ها نیز بر ضد مردم کار خواهند کرد. نمونه اش در همسایگی ما کم نیست. چه در شمال چه در جنوب. اساس فکر مدرن و دولت مدرن حاکمیت اراده عمومی است. ما در بحث سنت و تجدد ره گم زده ایم. از اتفاق سنت به ما میگوید اصل سیاست در دوری از ستم به مردمان است نه پاسداری از ایمان مردم. یعنی که دولت کارش آبادی و شادی مردم است نه تجسس در عقاید ایشان. این است که میگوید نظام کفر با پرهیز از ستم میماند و نظام متکی به ایمان با ستمکاری ریشه خود را میسوزد و بدترین نوع خودویرانگری را نشان میدهد. سوی دیگر بحث گذار از جنگ سرد و جهان دوقطبی است. ما به تجربه چهل ساله بعد از انقلاب سوخته شعار ضدامپریالیسم هستیم که اصلا از تقابل دو قطب سیاسی روزگار انقلاب برآمده بود. جهان سی سال است از آن دوران بیرون آمده است. مشکل امروز ما آمریکا نیست. نظام تحمیل است. مساله روز خود را باید بشناسیم و برای آن چاره کنیم. آمریکا مدتها ست دیگر مساله نیست.
برای بیرون آمدن از نظام تحمیل نیازمند توزیع قدرت ایم. نظام سیاسی مطلوب آینده ایران باید مقید به توزیع قدرت و برآمده از توزیع قدرت باشد و ساختاری داشته باشد که در آن تجمیع قدرت ممکن نباشد. یعنی نظام نمایندگی باشد. نظام کثرت و تنوع مردم ایران باشد و دولت در آن حق دخل و تصرف در فرهنگ و عرف جامعه نداشته باشد. کار مردم باید به مردم سپرده شود. دولت همه کاره نیست. تجربه های صدساله ما پس از مشروطه به ما آموخته است که باید این نظام بر اساس سنت و عرف ایرانیان ساخته شود و لزوما با تقلید صرف یا با اندک دستکاری در نظام های سیاسی غربی نمیتوان از آن برای نظام سیاسی ایران الگو ساخت. این امر ما را به تامل در خویش دعوت میکند. هر قدر خود را بهتر بشناسیم نظام سیاسی خود را بهتر سازمان میدهیم. و این شناخت هم نه به معنای تقدیس خود و تاریخ خودی است و نه با تحقیر خود و تاریخ خودی ممکن است. شناختی است عالمانه و منصفانه و با دیدن ایران در جهان و روزگاران و یافتن محور بقا و پایداری آن.
بخشی از شناخت خود شناخت گروه و انجمن های ایرانی است و شناخت دولت چنان که ایرانی آن را تصویر کرده و خواستار بوده است. برای ما که چهل سال زیر سایه مدام جنگ زیسته ایم و از این مدت را نزدیک به یک دهه درگیر جنگ نظامی بوده ایم و باقی را درگیر جنگ اقتصادی و تحریم، مهمترین مساله سیاستی مبتنی بر صلح است. صلحی که نتیجه آن آزادی سفر باشد و حرمت ایرانیان هر جا که هستند و میروند. آزادی تجارت است. برچیدن نظام ارعاب است. و تکیه کردن به مذهب عتیق ایرانی که دین مهر است نه قهر. اگر برگزیدگان ملت به مهر ایران آراسته باشند طبعا راه آسودگی ملت را هموار میکنند و برای آبادی وطن میکوشند. و صلح بهار فرد و جامعه است. موجب رضایت عمومی است. پشتوانه دولت است در آنچه به نیابت از ملت میکند. و بازتاب چنین صلحی در میان خود ایرانیان نیز نظام همزیستی و رعایت و آزادی و برابری خواهد بود. و اینها با انجمن کردن و گفتگوی دایمی و به تفاهم رسیدن ممکن است.
برای انجمن کردن مردم قاعده اصلی عرف است. نه ایدئولوژی دولتی و نه شرع و قوانین عتیق و مطرود هیچ یک چاره گر نیست. باید به آنچه مردم به آن عمل میکنند نزدیک شد. قانون باید از عرف بیاغازد و در عرف بماند و از عرف و معرفت و معارف مردم دورتر نرود. اما اینجا هم بحث از عرف به معنای سکولاریسم یا عرفی گرایی رایج نیست. یافتن راهی ایرانی برای نظام سیاسی است. قرار نیست همه از راه غرب به رشد و توسعه و آبادی برسند. هر جامعه ای باید با طی مراحل طبیعی و ضروری خود به مقصد معین و مطلوب خویش برسد. راه حل از بیرون نمیآید. از درون پیدا میشود. و در این همگان باید شریک باشند. قید همگانی بودن به معنای تفاهم بر نظامی است که حداکثر رضایت عمومی را با خود دارد و بیشترین هماهنگی را با عرف و معارف مردم پیدا کرده است.
فصل دوم یکسره بحث از نظام انجمنی است و سیاست انجمنی و پیشینه آن در ایران معاصر. اینجا ست که با کمال شگفتی میبینیم صفی از بزرگان و نخبگان و پیشگامان در این عرصه کوشیده اند و نظام انجمنی هر بار که با سکوت یا سرکوب روبرو شده باز بعد از مدتی سر بر آورده است. در طول صدساله پس از مشروطه پیشنهادهای بسیاری برای نظام سیاسی مطرح شده است اما در فراگیر بودن و مردمی بودن هیچ یک به پای نظام انجمنی نمیرسد. این است که هر از چندی این بحث مطرح شده است و احیاگرانی پیدا کرده است. آیت الله طالقانی شاخص ترین ایشان است تا زمان انقلاب و پس از او داود فیرحی این ایده را ادامه داده است و در این میان امام موسی صدر توانسته مدلی از آن را در لبنان اجرا کند تا همه گروه های مردمی را در آن کشور در برگیرد. اما این ایده هنوز ظرفیت های بسیار دارد. اصل اساسی آن همان است که طالقانی به صراحت بیان کرده است: در نظام عادلانه باید از پایین به بالا الهام بشود. ایده ای که به نحوی در قانون اساسی بعد از انقلاب هم در قالب شوراها منعکس شد اما بیست سال مسکوت ماند تا در دوره اصلاحات به ظهور رسید اما بعد بتدریج نفس شورا گرفته شد و حتی مجلس شورا هم به زیردست ولایت تبدیل شد تا به مرکزی برای بحث نمایندگان مردم. اما در این دوران بیست و پنج ساله بعد از اصلاحات کارهای نظری متعددی انجام شده که جهتگیری اصلی نظام انجمنی را تایید میکند و تعمیق میبخشد جز اینکه به نام دموکراسی مشورتی یا گفتگویی ارائه میشود تا مشخصا نام انجمنی داشته باشد. اما اگر اصل دموکراسی های گفتگویی رسیدن به تفاهم باشد و بالندگی عرصه عمومی، انجمن ساختار چنین تفاهمی است. از برآمد بحث های انجمنی است که میتوان امیدوار بود سرانجام ایران به رشدی متوازن دست یابد زیرا هر انجمن ناچار به آبادی محیط زیست و زندگی اعضای خود توجه خواهد داشت و سهمی نیز در قدرت گرفتن انجمن های بالادستی دارد و از قدرتی برخوردار است که بتواند حقوق خود را پی گیرد و اجرایی کند.
انجمن ها درد ظاهرا بی درمان مهار قدرت را چاره گری میکنند. نظارت عمومی محقق میشود و رسانه ها پاره ای جدانشدنی از بدنه نظام انجمنی خواهند بود. انجمن ها بدون تکیه به دوگانه اقلیت-اکثریت و دموکراسی «نیم به علاوه یک» و بر اساس تفاهم و اجماع حرکت میکنند و بهترین صورت نظام مردمی و دموکراتیک اند و بالاترین تحرک اجتماعی را فراهم میکنند. کسی که در یک انجمن شهری انتخاب شده است بسادگی ممکن است به انجمن های بالادستی وارد شود و سرانجام به امیری و رهبری در ایالت خود یا در سطح ملی برسد. زن باشد یا مرد. در این نظام اقلیت وجود ندارد. همه اقلیت اند. و از طریق ائتلاف میتوانند اکثریت های موضعی بسازند. این نظام به حزب واحدی تعلق ندارد. حزب های ابدی ندارد. تقسیم قدرت میان دو حزب و چند حزب معدود انجام نمیشود. اما دموکراسی خودجوش و بومی ایران است برای همه ایرانیان بدون هیچ گونه تفاوت و تبعیضی. دموکراسی انجمنی مشکل عظیم اقتصاد دولتی را نیز چاره میکند. زیرا نظام اقتصادی اش شبیه نظام سیاسی آن متکی بر برنامه ریزی از پایین، مشارکت جمعی و حق انتخاب و اولویت مردم محلی است. نظامی نیست که اجازه انباشت ثروت بدهد و «یک درصد»ی بسازد که به اربابان مردم تبدیل شوند.
در دموکراسی انجمنی برادری و برابری ایرانیان اصل است که معنای دیگر عدالت است. قانون اساسی اش پیمان ملی است و حفظ این پیمان با مهر ایران و همزیستی همراه است. قانونی است که میتواند هر بیست و پنج سال یکبار ترمیم و تکمیل شود و تجربه های نسل های نو را برای مدیریت بهینه امور کشور به صورت پیمان درآورد. پیمان ملی در دموکراسی انجمنی سرتاپا برای آبادی ایران است نه برای ساختن امپراتوری. و اینجا هم ایده های امپریالیسم ولایی را دفن میکند. گسترش نفوذ و اقتصاد و فرهنگ ایران در دموکراسی انجمنی از راه ائتلاف های منطقه ای و جهانی صورت میگیرد نه از راه جنگ های نیابتی و هژمونی طلبی سیاسی و اعتقادی.
نهایتا فصل سوم طرحی میریزد از یک پیمان ملی. نه طرحی همه جانبه که طرحی برای شناسایی چارچوب قدرت و چگونگی شکل گیری نظام سیاسی انجمنی. بر اساس این طرح، یک انتخابات سراسری در شهرهای ایران اعضای انجمن های شهری را مشخص میکند. سپس از اعضای این انجمن ها نمایندگانی به انجمن های استانی فرستاده میشوند که بزرگترین انجمن های کشور خواهند بود. انجمن های استانی با ارسال نمایندگان خود مهستان ایالتی را تشکیل میدهند و این مهستان امیر ایالت را انتخاب میکند. پس از آن مهستان های ایالتی نمایندگان خود را برای تشکیل مهستان ملی معرفی میکنند و امیران ایالت های کشور امیر ایران را بر میگزینند. همه انجمن ها حقوق خدشه ناپذیر دارند و هر انجمنی میتواند نمایندگانی را که به انجمن های بالادستی فرستاده استیضاح یا عزل کند و نمایندگان دیگری به جای آنها تعیین کند. و روشهای مختلفی برای نظارت بر کار مقامات کشور پیشنهاد میشود تا کسی نتواند از قانونگذاری مهستانی و پیمان ملی سربپیچد. زیرا اصل فساد سیاسی از قدرت بی قانون و بی قاعده است. دموکراسی انجمنی قدرت را از همه جهت تابع قانون میسازد و تحت نظارت انجمن ها. شبکه قدرت انجمن ها نظام را حفظ میکند و مقامات را از خودکامگی باز میدارد و رضایت عمومی را که هدف مشروطه بود تحقق میبخشد و قدرت را سرانجام به مردم بر میگرداند و حضور همگان را -که نتیجه آن بهار آزادی سال ۵۷ بود- به شیوه ای ساختاری تایید و تضمین میکند.
سپاسگزاری و قدرشناسی
برخی دوستان و سروران به من منت نهاده و فصل هایی از این دفتر یا تمام آن را خوانده اند و هر یک با پرسشی و پیشنهادی به بهبود بیان و رفع ابهام و روان سازی استدلال ها و انگاره های آن یاری کرده اند. از استاد اصغر شیرازی که نقدشان متوجه چگونگی رابطه سنت سیاسی با نیازهای مدرن ما بود تا دکتر سهراب رزاقی که به توانمندسازی جامعه و ارائه راه کارهای عینی برای پرهیز از اتوپیانویسی تاکید داشتند و از دکتر بهمن ذکی پور که نقد و نظرشان متوجه مباحث تمهیدی این دفتر و عمدتا متمرکز بر سنت و سیاست و روشنفکران بود تا جناب حسن یوسفی اشکوری که در بسیاری از بندهای نسخه پیشنویس نقد و نظر خود را ثبت کردند و این دفتر را حاوی طرحی ملی دانستند. از میان دانشورانی که این دفتر را پیش از انتشار خوانده اند برخی خود نخواستند به مصالحی نام ایشان در اینجا یاد شود و برخی را نیز من بنا به این مصلحت که در ایران زندگی میکنند نمیتوانستم به نام یاد کنم. اما از همه آنان صمیمانه سپاسگزارم و از نقد و نظرهایشان کوتاه یا بلند و انتقادی یا پیشنهادی آموخته ام و کوشیده ام پرسش ها و ابهام هایی را که ایشان یاد کرده اند در بازنگری های مختلف متن مستقیم و غیرمستقیم پاسخ دهم چنان که ارجاعات بیشتری هم بتدریج وارد متن شده است تا برخی گزاره ها مستندتر شود.
مباحث این دفتر در طول سال های اخیر شکل گرفته است و در مسیر تکوین آن بسیار مدیون گفتگوهای مداوم خود با دوست دیرین مهدی خلجی عزیز هستم که دغدغه های او و مطالعاتش و نکته پردازی های هوشمندانه اش همزمان به من کمک میکرد سیاست را از منظر فلسفی او هم بهتر بشناسم و برخی مسائل جاودان آن را از زبان او باز بشنوم و مطمئن شوم که در هر طرح سیاسی آیندهدار باید جایی استوار و مرکزی برای این مسائل از دادگری تا اخلاق مدنی در نظر داشت. شاید نخستین بار که اندیشه این دفتر شکل گرفت در آمادگی برای گفتگویی بود که من با او در باره «سیاست و سعادت» داشتم.[۵]
این رساله زمانی نوشته شد که همسرم شهزاده سوگوار از دست دادن ناگهانی برادرش بود. یاد آن برادر عزیز، محمد نازنین، با این نوشته در آمیخته است. جایش جنت باشد که جوانمردی بود و دل صاف و جانی بی غش داشت. از دست رفتن او یکبار دیگر مرا به این نکته متوجه ساخت که بر عمر اعتمادی نیست. پس میباید تا فرصت هست آنچه در سینه و اندیشه دارم و داریم بازگوییم و ثبت کنیم. شاید گرهی گشود یا الهامی بخشید و دست کم نشانی از روزگار ما ماند برای آیندگان تا بدانند روزها را با کدام سوزها سر کرده ایم.
این دفتر در حکم گزاردن وام من به انقلاب است. انقلابی که در پدیدآمدن و گسترش یافتن و پیروزی اش مدیون حضور همگانی بود و سپس به دست اقلیتی افتاد که همگان را از صحنه راندند. هدف نهایی آنچه نوشته ام بازگشت به همان حضور همگانی است. و جز این نیست که از آنچه نوشته ام اصلاح امور و شادی و آبادی وطن و اهل وطن را خواسته ام. ما ارید الا الاصلاح ما استطعت. بادا که به بهترین توفیق ختم شود و دستیار انجمن های بسیار مردمی شود و راهی باز کند برای دموکراسی انجمنی در ایران عزیز و جاودان که مردم اش شایسته بهترین نظام سیاسی اند؛ تا بهترین ثمره کار و ابتکار ایشان از پراکندگی و دلسردی به شکوفایی و امید بی زوال رسد و سرانجام بعد از بیش از صد سال آرمان حاکمیت ملی را کما هو حقه تحقق بخشند.
فهرست کوتاه
سرسخن
مقدمات و تمهیدات
فصل یکم: اصول راهنما و ارزش ها
- آموختن از سنت های سیاسی ایرانی
- توزیع قدرت و دیگر اصل های پایه
- آیا مدل کشورهای راقیه جهانروا ست؟
- دولت و ماهیت آن
- قدرت و آدمیت
- عرف؛ منشا قانون و الگوی حکمرانی
فصل دوم: نظام انجمنی
تمهید: ابهام زدایی از دموکراسی انجمنی
- از انجمن تا دموکراسی انجمنی: از نائینی تا طالقانی و فیرحی
- سیاست انجمنی
- شباهت نظام مطلوب با نظام های موجود
- از پیمان مهر تا پیمان ملی (قانون اساسی)
- انجمن ها چگونه کار میکنند تا از کثرت آنها وحدت پدید آید؟
فصل سوم: طرحی برای پیمان ملی
تمهید: منطق الطیر سیاست انجمنی
آنچه از قانون انجمن های ایالتی و ولایتی همچنان زنده است
خطوط اصلی در ساز-و-کار نظام انجمنی
در تتمیم ساز-و-کار نظام انجمنی
مقررات دوره انتقال
مساله دولت موقت
موخره: موانع حضور همگانی
*فهرست تفصیلی، سرسخن و مقدمات و تمهیدات کتاب را از اینجا دریافت کنید
[۱] «آموختن از شریعتی در انگیزش اجتماعی»، در: جمعی از پژوهشگران، شریعتی، امروز و آینده ما، نگاهی به میراث فکری او پس از چهل سال، لندن: اچ اند اس، ۱۳۹۶، ص ۱۲۹.
[۲] «عیدمبارکی با ۲۲ نفر و چند نفر از خانواده جنبش سبز»، سیبستان، ۲۱ مارس ۲۰۱۱، http://sibestaan.malakut.org/4017.
[۳] «گروه ما را گرم می کند»، سیبستان، ۱۴ آوریل ۲۰۱۲، http://sibestaan.malakut.org/4050.
[۴] « شاهی آرمانی و ارزش نجات بخشی آن»، میهن، شماره ۲۴، دسامبر ۲۰۱۸، http://mihan.net/1397/09/11/1636.
[۵] بنگرید به: «سعادت و سیاست؛ از ارسطو تا آرنت، از غزالی تا شریعتی و حکیمی»، وبسایت راهک، ۲۶ مرداد ۱۳۹۶، .https://raahak.com/?p=13629