چگونه می‌توان دولتی را که ناتوان است از پیش پا برداشت؟

محمدجواد غلامرضا کاشی

من از دوره لیسانس تا پایان دوره دکتری دانشجوی دکتر بشیریه بوده ام. آن زمان دکتر جوان به تازگی عضو هیئت علمی دانشکده حقوق و علوم سیاسی شده بود. ایشان هم استاد راهنمای پایان نامه کارشناسی ارشد من بودند و هم پایان نامه دکتری. از همان نخست تحت تاثیر ایشان بودم و خیلی به او علاقه مند بودم. در دوران معلمی ام در دانشگاه نیز همیشه با تصویر ذهنی ایشان در کلاس ها حاضر شدم. برای من یک تیپ ایده­ آل آکادمیک بودند.

اگر شما کلاس­ ها و درس­ های دکتر بشیریه را در دوره های مختلف دنبال کنید می ­بینید یک بار دکتر بشیریه خیلی راست است، یک بار چپ است، یکبار مدرن است یکبار پست مدرن. چنانکه نمی توانید به درستی برای ایشان تعیین هویت کنید. و درک کنید مشرب فکری ایشان چیست. این خصوصیت البته فلسفه­ ای هم داشت. یک  موقع مثلا پارسونز یا راست درس می­داد یک زمانی نئومارکسیسم. تمام این جهت­گیری­ ها ربط داشت به این­که فضای عمومی و هژمونیک کشور چیست. دکتر بشیریه همیشه درست در مقابل آن­چه به عنوان یک گفتار هژمونیک شده جاری بود، می ­ایستاد. به همین دلیل بود که هر بار به شکل و صورتی ظاهر می­ شد.

کلاس­ های دکتر بشیریه با اینکه خیلی کلاس ­های پر هیجانی نبودند، ولی به شدت جذاب بودند. دقیقا به همین جهت که چیزی می شنیدید که بر خلاف آن چیزی بود که در فضا عمومیت پیدا کرده بود. در کلاس ­ها یک پنجره دیگر گشوده می ­شد و دکتر بشیریه کاملا از چیزهای دیگر سخن می­ گفت. این واقعیتی بود که ایشان را به یک امکان تبدیل کرده بود. به امکانی برای فراروی از آنچه جزم های زمانه بود.

دکتر  بشیریه نقش مهم و منحصر به فردی در تکوین گفتمان دوم خرداد دارد. اگر مبانی فلسفی و فکری دوم خرداد به دکتر سروش تعلق دارد، لایه سیاسی این گفتار به دکتر بشیریه تعلق دارد. مفاهیمی که دکتر بشیریه از اوایل دهه هفتاد وارد ادبیات روشنفکری ایران کرد، مقوم وجه سیاسی نظم گفتاری شد که تحت عنوان گفتمان اصلاحات شناخته می شود.

دکتر بشیریه بدون شک سرآغاز روایت جامعه ­شناسانه از  امر سیاسی در فضای دانشگاهی ایران است. یعنی شما کاملا می ­توانید علوم سیاسی ایران را از این حیث به قبل و بعد دکتر بشیریه تقسیم کنید. سرآغاز فهم جامعه ­شناسانه از امر سیاسی با دکتر بشیریه آغار شد. قبل از آن علوم سیاسی یا تابع حقوق بود یا تابع اقتصاد، یا تابع تاریخ. با دکتر بشیریه تابع جامعه­ شناسی شد. در آن دوره و در آن فضای تک صدایی ایدئولوژیک، فهم جامعه­ شناسانه از امر سیاسی برای خروج از آن فضا، قطعا صدای مهم، متفاوت و اثرگذاری بود. همین روایت دستمایه چرخشی نظری در فهم امور سیاسی در آن دوران بود. گفتار دوم خرداد نیز به شدت از این وجه بهره مند شده است.

اما امروز اگر دکتر بشیریه دست به قلم می­ برد و از زاویه دیگری سخن می­ گوید به خودش هم نقد می ­کند، حتما باز چیز دیگری است که هژمون شده است و دکتر بشیریه از همان چیزی که در تاسیس و بنانهادنش نقش محوری داشته است، فاصله می ­گیرد.

دکتر از چه چیز در کتاب احیای علوم سیاسی فاصله می گیرد؟ در حال حاضر یکی از درس­های مهم علوم سیاسی همین بحث ­های نظری و فلسفی است. همه دانشجویان خوب علوم سیاسی چه در پایان ­نامه ­هایشان، چه در یادداشت­ ها و مقاله ­هایشان مرتب از زوایای مختلف در حال تحلیل هستند، یکبار وبر در میان است، یکبار پارسونز، یکبار فوکو  و یکبار هابرماس یا دورکیم. از هر حادثه سیاسی در ایران ده ­ها و ده­ها تحلیل بیرون می ­آید. اما دانشجوی علوم سیاسی به هیچ سوال موجود کشور واقعا نمی ­تواند پاسخ بدهد. او برای بیان دردها زبان گویایی دارد اما برای درمان درد هیچ در کیسه ­اش نیست. جامعه دچار فوران کلام ­های بی­ مصرف است. خسته از مفاهیمی است که معلوم نیست به چه دردی می­ خورند، پر از درد و تلنباری از بحران ­ها و بن ­بست­ های حیرت­ انگیز است، ولی هیچ کس هیچ راهی نمی­ تواند نشان دهد.

حتما در جمع دوستان یا جمع ­های خانوادگی پیش آمده که شما از همه بهتر می­ توانید بگویید که چرا چنین شد، بعد می­ گویند خوب حالا چه کنیم؟  در این جاست که تو با آن بقال و قصاب هیچ فرقی نمی­ کنی حتی بعضی وقت­ ها به عکس است و آن بقال و قصاب از تو بهتر بلد است بگوید چه کار باید کرد. دکتر بشیریه احساس می کند این جامعه نیازمند اذهانی است که بتوانند قضاوت کنند، داوری کنند، به راه حل ها بیاندیشند، بتوانند مساله ای را در واقع حل کنند. کتاب احیای علوم سیاسی دکتر بشیریه منزلگاه نخستینی است که دکتر برای خروج از فهم پوزیتویستی و اثباتی از امر سیاسی تدارک دیده است. به نظر من دکتر بشیریه روی نکته بسیار مهمی انگشت گذاشته است. ما دانشجویان علوم سیاسی باید بتوانیم درباره آن­چه آن را بن بست می ­بینیم، سخن بگوییم و راهی باز کنیم، درمانی در کیسه داشته باشیم و مضمون کتاب دکتر بشیریه همین است. اما می­ خواهم نشان دهم این کتاب هنوز آغاز راه است و برای مقصودی که در پی آن است هنوز کفایت لازم را ندارد هنوز قادر نیست حفره ای که نشان می دهد را پر کند. ملزومات این که شما بتوانید از کسی که فقط توضیح می ­دهد، توصیف می­ کند و تبیین می ­کند در علوم سیاسی، خارج شوید و به کسی تبدیل شوید که راهی را باز می کند باید به چهار سلاح مسلح باشید:

یک: قدرت ارزش گذاری و داوری داشته باشید. علوم سیاسی اثباتی و پوزیتویستی قدرت داوری ندارد. یکی از بحران ­های عمومی همه ما این است که در عرصه خصوصی می­ توانیم داوری کنیم. می توانیم بفهمیم چه چیز بد و چه چیز خوب است اما در عرصه عمومی کاملا ناتوان از داوری هستیم. شما ببینید ما در کنش سیاسی به کسانی تبدیل شده ­ایم که کار چاق کنی می ­کنیم. کارمان این است که با یک نفر چانه بزنیم و مشکلی و حفره ای را یک جایی بپوشانیم. ما دیگر قادر نیستیم بگوییم که آیا نظام سیاسی خوب است یا بد است. اگر این نظام سیاسی بد است، نظام سیاسی خوب چیست؟ اصلا چرا دموکراسی خوب است؟ ما کاملا قدرت داوری را از دست داده ­ایم. جامعه ­شناسی، اقتصاد، تاریخ، روان­شناسی نمی­ توانند به ما قدرت داوری بدهند ما باید یک نظام اخلاقی را بازیابیم. می­ خواهم بگویم این کمبودی است که علی­ الاصول داشته­ ایم. ما قدرت داوری مان را از ماخذ دیگری می ­گرفته ایم و وارد سیاست می­ کردیم. این که با تکیه بر داشته های خود حیات سیاسی چگونه می ­شود داوری کرد، یک سوال مهم پیش روی ماست.

دو: فهمی از هستی شناسی امر سیاسی. اصلا سیاست چه سرشت متفاوتی دارد؟ اگر به تعبیر دکتر بشیریه در این کتاب قرار باشد علوم سیاسی دیگر لاشه مرده علوم دیگر نباشد، اگر به تعبیر دکتر بشیریه قرار باشد به شکل سیاسی به امر سیاسی بنگریم (خیلی تعبیر مهمی است)، هستی شناسی امر سیاسی چیست و حیات سیاسی چگونه از امر اقتصادی و اجتماعی متمایز می ­شود. اشمیتی بفهمیم یا جور دیگری بفهمیم. ما متافیزیک، هستی شناسی و اونتولوژی امر سیاسی را باید بدانیم. ما در روال آموزش­های دانشگاهی حقیقتا با این پرسش مواجه نیستیم که هستی امر سیاسی چیست. واقعا اگر بند ناف علوم سیاسی ایران را از جامعه­ شناسی و سایر علوم ببریم، چه از آن باقی می­ماند. شما بگویید اگر در آموزش­های دانشکده، هر چه جامعه ­شناسی، روانشناسی و تاریخ است را بردارند، چه می ماند؟ چیزی نمی­ ماند! چرا که ما درکی از هستی شناسی امر سیاسی نداریم.

سوم: اگر قرار باشد شما در نتیجه آموزش­های علوم سیاسی به کسی تبدیل شوید که راهی باز کنید و بن بستی بگشایید، باید فهمی تاریخی به اقتضای یک اقلیم خاص از امر سیاسی پیدا کنید. امر سیاسی اینجا و اکنون چیست. روایت­های پوزیتویستی عام و جهان شمولند. فارغ از زمان و مکان به شما راهی برای فهم متغیرهای سیاسی می­ دهند. اما فهم اینجا و اکنون ما چیست؟ این را هم باید یک آموزش سازمان یافته علوم سیاسی به شما بدهد. به گمان من به شدت در این زمینه آموزش­های علوم سیاسی ناتوان هستند.

چهارم: علوم سیاسی باید به همگان بیاموزد که اساسا سیاست از جنس مهارت و کنش است. پراکتیس است، دانش نیست. همه منظومه­ های آگاهی­ اش آنجایی به کار می­ آیند که نهایتا بتوانی آن را به کار بگیری، دردی را درمان کنی.

با توجه به این چهار محور، کتاب احیای علوم سیاسی دکتر بشیریه را چطور باید ارزیابی کنیم؟

احساس می­ کنم دکتر بشیریه خیلی در نقدی که به خودش می ­کند، و در این تغییر مسیری که آن را ضروری دیده، محتاط و آرام حرکت می­ کند. او اول کتاب به حکمت عملی یونانیان اشاره می کنند  حکمت عملی یونانیان همان است که دانش پوزیتویستی از آن فاصله گرفت. او به آن سرچشمه می ­خواهد رجوع کند تا امکان داوری اخلاقی پیدا کند. تا از علم سیاست به سمت حکمت سیاسی حرکت کنیم:

«آن­چه از نظریات افلاطون برای ما در اینجا اهمیت دارد، نه معنا، مفهوم و ماهیت سیاست و عدالت و مثل اعلا بلکه دیدگاه و تعریف او از سیاست و دانش سیاسی است که به طور کلی و صوری در کوششی عملی برای گریز از وضعی خاص و دستیابی به وضعی دیگر خلاصه می­شود، همین برداشت مبنای اساسی دانش سیاسی دیرین را تشکیل می­دهد، که در طی سده ­های بعد با پیدایش برداشت ­های کاملا متفاوت از دانش سیاسی افول کرد.»

ببینید او کلا رجوع می ­کند به حکمت یونانیان از دانش سیاسی، ولی فورا از متافیزیکی که یونانیان برای دانش سیاسی ساخته­ اند، فاصله می ­گیرد. قصد و نقد من هم این نیست که برویم و به متاقیزیک یونانی برگردیم و برای تکوین این دانش سیاسی به آن تکیه کنیم. ولی بحث من این است حکمت یونانیان وابسته به الگویی از ایده حقیقت بود و آن علوم سیاسی پوزیتویستی هم با انکار هر گونه ایده حقیقت شکل گرفت. همین امروز فیلسوفان قرن ۲۱ برای احیای ایده حقیقت در عرصه سیاسی مجددا به افلاطون رجوع می­ کنند. نو افلاطونیان قرن ۲۱ می­ فهمند که امر سیاسی نیازمند روایتی افلاطونی است. تنها به شرط آن قادر خواهی بود که توان ارزشیابی و داوری اخلاقی به آن بدهی.

دکتر بشیریه در این راه تازه­ که پیش پای ما می ­گذارد، باید شجاعانه­ بپذیرد که خروج تام از آن جهان متافیزیکال ما را حتما در چاله پوزیتیویسم رها می ­کند. چطور می­ توانیم داوری کنیم اگر هیچ ایده حقیقتی نیست تا در عرصه سیاسی به آن تکیه کنیم. باید بنیادی فلسفی بسازد تا حساب حیات سیاسی را از حیات اجتماعی جدا کنیم. اگر امروز ما نمی­ توانیم هیچ راهی را باز کنیم به خاطر این است که ذهنمان پر شده از آموزه ­های جامعه ­شناسانه که فقط فکت­ ها را به ما نشان می ­دهند فکت­ هایی که هیچ وقت راه به هیچ راه تازه­ای نمی­برند….

هستی ­شناسی امر سیاسی یعنی نگاه به امر سیاسی به منزله عرصه امکان­ ها، عرصه ناممکن ­ها، نگاه یک دانش آموخته سیاست معطوف به امر ناممکن ­هاست و امکان­ هاست و نه فکت­ها. امیدم این است که در آثار بعدی ایشان شاهد پر شدن این حفره بزرگ باشیم. دکتر در این کتاب، مبادی فلسفی فاصله گیری خود از روایت پوزیتویستی را روشن نمی کنند.

در فصل دوم این کتاب آن­جایی که حکمت یونانیان را توضیح می­ دهد، می­ گوید دو عامل حکمت یونانیان را از ما گرفت. یک عاملش دین بود که به سنت مسیحی و اسلامی اشاره می ­کند و یک عاملش هم پوزیتیویسم و دانش­ های عصر جدید. سوال من این است آیا می­ توان از اینجا و اکنون خاورمیانه و اینجا و اکنون ایران سخن گفت و بخواهی کنشگر سیاسی اینجا و اکنون جامعه ایران باشی و راهی باز کنی و نخواهی نقش سیاسی دین را ببینی؟ من اگر دین را از ساحت عمومی و زیست جهان این مردم حذف کنم، نه چیزی را اساسا می ­فهمم و نه امکانی برای عبور از آن پیدا می ­کنم. دین شاکله حیات عمومی این سرزمین است. نمی ­گویم همه چیز را می­ شود با دین توضیح داد. ولی هیچ نیروی اجتماعی در قیاس با آن وجود بالفعل ندارد. حکومت بر آموزه های دینی استوار است و جنبشی هم اگر علیه آن روی می نماید، سرانجام در عرصه عمومی سمبل­ های دینی را فراخوان­ می ­کند.

این کتاب به چهارمین محوری که گفتم نپرداخته است و آن مهارت تغییر است و البته این نکته ای است که در مضمون این اثر نمی گنجد.

در آخرین خطوط این کتاب در صفحه ۱۴۴ دکتر بشیریه چند سوال می ­کند: «اهداف و غایات مطلوب زندگی سیاسی چیست؟ چگونه و با چه ابزارهایی می­ توان به آن اهداف رسید؟ موانع موجود در سرراه رسیدن به اهداف مطلوب چیست و چگونه می ­توان آن­ها را برطرف کرد؟ چگونه می­ توان کارکردهای دولت را در جهت دست یابی به اهداف مطلوب تقویت کرد؟ چگونه می­ توان از اجرای سیاست ­های دولتی رفاه عمومی و بهزیستی همگانی را تامین کرد و چگونه می­ توان دولت­ هایی را که از دست یابی به غایات مطلوب عاجزند از پیش پا برداشت؟»

سوالات هم سطح هم نیستند. به نظرم می رسد دکتر بشیریه انگار به دو محصول متفاوت نظر دارد. یکی تولید یک تکنسین که می­ رود در سازمان برنامه و بودجه­ یا دفتر ریاست جمهوری می­ نشیند و می­ گوید فلان آیین­ نامه دولتی را چگونه می ­توان اجرا کرد؛ یک سیاست گذار (البته دکتر خود این معنا را انکار می کند). سیاست گذاری که تسلیم ارزش­های هژمون شده است و در همان چارچوب می­ گوید اگر خواستی پا از این جا برداری و جای دیگری بگذاری چگونه چنین کنی در همین حد.

اما سوال آخر در حد سیاست گذاری نیست و یک جور اکت انقلابی است که اساسا چگونه باید دولتی که ناتوان است را از پیش پا برداشت. دکتر بشیریه فعلا با گام­ هایی که در این کتاب به مبارکی برداشته ­اند، آخرش می ­توانند کار اول را تامین کنند. اما توقعات را که بیشینه کنید و رادیکال کنید این کتاب کاری نمی­ تواند پیش ببرد مگر آنکه آن ملزوماتی را که عرض کردم بتواند تامین کند.

*با ویرایش و تصحیح خطاهای تایپی

همرسانی کنید:

مطالب وابسته