محسن آزموده
روزنامه اعتماد
دو هفته مانده به ماه رمضان، با زندهیاد دکتر محمدامین قانعیراد برای برگزاری میزگردی درباره آخرین کتابش «نخبگان دانش: مشارکت یا مهاجرت؟» تماس گرفتم و بنا شد جلسهای در این زمینه با حضور او و دکتر مقصود فراستخواه، جامعهشناس نامدار، در دفتر روزنامه برگزار شود. هر دو استاد، موافقت کردند، اما مشکل اصلی، مثل همیشه زمان برگزاری میزگرد بود. نکته شگفتانگیز آن بود که برنامه دکتر قانعیراد کاملا پر بود، یا کلاس داشت، یا جلسه یا نشست یا گفتوگو. این میزان فعالیت از جانب انسانی که سخت با بیماری مهلک دست و پنجه میکرد، نشان آشکاری از شتاب او برای پیشی گرفتن بر ناامیدی و یأس بود. دکتر قانعیراد، از فعالترین دانشگاهیان متعهد ایران بود که تا دم واپسین، از پای ننشست، خود را محدود به مصائب ناگزیر و دردناک زندگی شخصی نکرد، در کنج عافیت اتاق کارش در مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور بیتوته نکرد، سرگرم به «نظریهبازی» و وررفتن با مفاهیم انتزاعی نشد، تنزهطلبی پیشه نکرد و از ارتباط با نهادهای رسمی سر باز نزد و در عین حال از واگویه حقیقت به جامعه ابا نکرد و مهمتر از همه آنکه از نخبگان دانشی نبود که ناملایمتهای مسیر دلسردشان میکند و طریق مهاجرت پیشه میکنند.
دلواپس مهاجرت نخبگان
طرفه آنکه قانعیراد، دلنگران مهاجرت نخبگان دانش بود و امکان توسعه را از رهگذار مشارکت آنها میسر میدید. کتاب حاضر نیز گواه و شاهدی بر این مدعاست، کوششی برای نشان دادن اینکه علت یا علل مهاجرت نخبگان و به عبارت دیگر رواج و شیوع گسترده پدیده «فرار مغزها» (Brain drain) در ایران چیست؟ در ایران ٢۶۴٠ واحد دانشگاهی اعم از دولتی و آزاد و غیرانتفاعی و علمی- کاربردی و… مشغول به فعالیت است که این میزان رتبه دوم بعد از امریکا (٣٢٨٠ واحد) در سراسر جهان است. سالانه ٢٣٠ هزار نفر در رشتههای فنی-مهندسی فارغالتحصیل میشوند. در این میان گروه قابل توجهی از فارغالتحصیلان دانشگاهی ما، خواه آنها که از مراکز آموزش عالی داخلی فارغالتحصیل شدهاند و خواه کسانی که تحصیلاتشان را در خارج از کشور ادامه دادهاند، ترک یار و دیار میکنند و سرزمین مادری را وامینهند و طریق مهاجرت اختیار میکنند. این امر با توجه به شمار شگفتانگیز واحدهای دانشگاهی در ایران سخت نگرانکننده است. طبق گزارش سال ٢٠٠٩ صندوق بینالمللی پول، ایران در میان ٩١ کشور در حال توسعه و توسعهنیافته جهان از نظر فرار مغزها در رتبه اول است. «در سالهای اخیر بیش از ٨٠ درصد برگزیدگان المپیادهای علمی و اکثر رتبههای دو رقمی جذب دانشگاههای خارجی شدهاند که اکثرا قصد بازگشت به ایران ندارند و امید به بازگشت آنها سه درصد برآورد میشود.»
نخبگان دانش در برابر نخبگان سیاست
علت عمده این دلزدگی و «بیعلاقگی به ماندن در ایران» از سوی دانشآموختگان، با وجود ادعاهای تند و تیز ناسیونالیستی از سوی آنها، از نظر قانعیراد، آن است که نخبگان دانش ما طی تاریخ از نخبگان سیاسیمان جدا بودهاند. یعنی گروهی همواره به سیاست اشتغال داشتند و شمار بیشتری دل در گروی دانشورزی داشتهاند. به نظر قانعیراد، فراتر از جدایی میان نخبگان دانش و نخبگان سیاست، حتی در بیشتر مواقع این دو رویاروی یکدیگر قرار داشتند و یکدیگر را قبول نداشتند. «نخبگان دانش، مردان سیاست را غاصب میدانستند و سیاستمداران نخبگان را افرادی میدانستند که در عالم خیال سیر میکنند.» پیامد مستقیم این وضعیت، ماندن دانش در سطح و تبدیل نشدن آن به مهارت و دنیای واقعی است. حتی دانشگاهیانی که به هر طریق، به سیاست راه مییابند، امکان عملیاتی کردن دانش در جهان عینی را نمییابند و دچار سیاستزدگی از سویی و روزمرگی و دیوانسالاری ملالآور از سوی دیگر میشوند.
کتاب حاضر، در اصل گردآوری ٧ مقاله قانعیراد با این عنوانهاست:
«نهادینه شدن علم و نگهداری و استقرار مغزها»،
«فرار مغزها و کاهش سرمایه انسانی در ایران»،
«شکاف بین سرمایه انسانی و سایر شاخصهای توسعه اجتماعی- اقتصادی»،
«توسعه ناموزون آموزش عالی، بیکاری دانشآموختگان و مهاجرت نخبگان»،
«ویژگیها و آسیبشناسی مشارکت نخبگان در ایران»،
«مشارکت سیاسی و اجتماعی و جلوگیری از مهاجرت نخبگان» و
«مشارکت گفتوگویی در شبکه نخبگان دانش».
چنان که از این عناوین بر میآید، کوشش مولف در آنها نشان دادن ریشهها، علل و عوامل و پیامدهای پدیده فرار مغزها در ایران از سویی و ارایه و پیشنهاد راهکارهایی برای جلوگیری از آن است. فرار مغزها به بیان قانعیراد البته به ایران اختصاص ندارد. «مهاجرت نخبگان به ویژه از کشورهای جنوب به کشورهای شمال رخدادی فراگیر و جهانی است و در حال حاضر بیش از ٩٠ درصد از متخصصین مهاجر دنیا در ٣٠ کشور عضو سازمان همکاری و توسعه اقتصادی (OECD) زندگی میکنند و بیش از ٩٠ درصد از این گروه اخیر در شش کشور امریکا، انگلیس، کانادا، آلمان، استرالیا و فرانسه اقامت دارند.»
سرمایههای چندگانه
این حجم بالای مهاجرت، از کشورهای در حال توسعه به جوامع پیشرفته، سبب شده که پژوهشگران علوم اجتماعی، به شیوههای گوناگون به مفهومپردازی راجع به این پدیده بپردازند و رویکردهای نظری متنوعی در موضوع فرار مغزها پدید آید. چارچوب مفهومی مورد نظر قانعیراد در مقاله «فرار مغزها و کاهش سرمایه انسانی در ایران»، نظریه سرمایه چندگانه یا به عبارت دقیقتر، نظریه انباشتگی سرمایهها است. مطابق این نظریه انگیزه نخبگان دانش به مهاجرت را صرفا نمیتوان در علل اقتصادی (جستوجوی رفاه) بازجست، بلکه باید نقش سایر انواع سرمایه، اعم از سرمایه سیاسی (قدرت)، سرمایه فرهنگی (معنا) و سرمایه اجتماعی (رابطه) را نیز در نظر گرفت. بر این اساس دلایل مهاجرت نخبگان ایرانی را میتوان تأسی از عدم تناسب میان سرمایه انسانی با سرمایههای چهارگانه سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی توضیح داد.
در سطح اقتصادی «مهاجرت نخبگان با میزان بیکاری عمومی جوانان و دانشآموختگان آموزش عالی ارتباط دارد. نرخ بیکاری تحصیلکردگان در تیر ١٣٩٣ از سوی وزیر کار، تعاون و رفاه اجتماعی ۴٠ درصد اعلام شده است، در حالی که نرخ بیکاری جوانان ٢۶ درصد است». یعنی فارغالتحصیلان آموزش عالی مشکلات بیشتری در یافتن شغل مناسب دارند. همچنین باید از تاثیر عوامل سیاسی همچون «ضعف توسعه سیاسی، ثبات سیاسی، آزادی سیاسی، امنیت سیاسی، حقوق و نهادهای مدنی، برابری مقابل قانون، عدالت، ثبات قوانین و مقررات، برخوردهای مناسب با اصحاب اندیشه» در گسترش فرار مغزها یاد کرد. در ایران «نخبگان آزاد خود را در برابر نخبگان رانتی یا نخبگان بدلی مییابند و به یأس اجتماعی دچار میشوند». البته محدود کردن انگیزه مهاجرت به انگیزههای اقتصادی و سیاسی دقیق نیست و باید به انگیزههای اجتماعی و فرهنگی نیز اشاره کرد. «در ایران نخبگان علمی اغلب نهتنها در ارتباط با جامعه در وضعیت حاشیهنشینی اجتماعی قرار دارند بلکه در سازمانهای دانش نیز با توجه به شاخصهای عینی (همچون تشکیل گروههای دوستی، عضویت در انجمنهای علمی، انجام همکاریهای جمعی) و ذهنی (از قبیل احساس تعلق به گروه علمی، احساس صمیمیت و علاقه به همکاران) در وضعیت حاشیهنشینی قرار دارند». فقدان ارتباط میان فرهنگ رسمی و غیررسمی و میان فرهنگهای گوناگون نخبگان دانش و میان فرهنگ آنان و فرهنگ عمومی نیز به گسترش نارواداری فرهنگی و تعارض سرمایههای تکفرهنگی با یکدیگر و به خروج سرمایه انسانی منجر میشود.
ممانعت از مهاجرت دستوری نیست
نکته قابل توجه پژوهش قانعیراد آن است که صرفا بر علل و عوامل تکیه نمیکند و میکوشد راهکارهایی برای جلوگیری و کاهش روند مهاجرت ارایه کند. نویسنده راهبردهای لازم در جهت تقویت پیوند سرمایه انسانی را در ارتباط با چهار سرمایه مذکور، جداگانه بیان میکند:
در زمینه اقتصادی بر افزایش اشتغال، گسترش نظامهای حرفهای کار و اشتغال، جلوگیری از پرولتاریزه شدن کارکنان فکری و چالشبرانگیزنبودن مشاغل فکری و… تاکید میکند.
در حوزه سرمایه سیاسی بر عواملی چون رعایت حقوق مدنی، کاهش از خودبیگانگی سیاسی و توسعه فرآیندهای مشارکت سیاسی و… اشاره دارد.
و در زمینه سرمایه اجتماعی، بر کاهش تاکید بر فرآیندهای فردگرایانه نخبهپروری، توجه به آموزش، تقویت پیوند استاد و دانشجو و… تاکید میکند.
تقویت آموزش دوفرهنگی، پیوند فرهنگ دانشگاهیان و فرهنگ سیاستمداران، سیاستگذاران و مدیران، پیوند فرهنگ علوم انسانی و هنر با فرهنگ علمی و فنی، تقویت گفتوگوهای فرهنگی در کشورها و… برخی راهبردهای قانعیراد برای تقویت پیوند سرمایه انسان با سرمایه فرهنگی است. مخلص کلام قانعیراد در مقالات کتاب حاضر آن است که ممانعت و جلوگیری از مهاجرت نخبگان یا پدیده نگرانکننده فرار مغزها، امری دستوری نیست که با بخشنامه و آییننامه بتوان بدان دست یافت. نخبگان دانش در مقام بخش مهمی (اگر نگوییم مهمترین) از سرمایه انسانی کشور، نیازمند توجه و حمایت هستند، در غیر این صورت با سختی یا به آسانی، راهی برای ترک وطن مییابند و به جایی «بهتر» که در آن «قدرشان را بدانند» مهاجرت میکنند، اگرچه بدون تردید، بخش اعظم ایشان ترجیح میدهند در کشور خودشان زندگی کنند و به سرزمین مادری خود خدمت کنند، تا علاوه بر خوشی، احساس خوبی و ارزشمندی بیشتری نیز داشته باشند.
*عکس روی جلد از این مطلب رادیو فردا در باره فرار مغزها