بدون کمترین تردید، زبانِ پیوستگی فرهنگی ایران، از هر قلمرو هنری دیگری، در شعر فارسی بیشتر تجلی پیدا کرده است. قرنها شعر فارسی اصلیترین عامل پیوستگی اجتماعی ایران بوده و تا دوران معاصر مسئولیت این قسم از هنر همچنان بر عهده شعر فارسی گذاشته شده و کمابیش هنوز هم چنین نقشی را عهده دار است؛ هر چند در چند دهه گذشته جز تنی چند – که شوربختانه خیلی زود بار سفر بستند- شاعر بزرگی در ایران ظهور نکرده از این رو میتوان گفت شعر فارسی قابلیت رسانگی اجتماعی خود را تا حد زیادی از دست داده است.
در میان دیگر ملتها نیز هر یک از هنرها، نقشی در ایجاد روح جمعی داشته اند و در آینه این هنرها میتوان فراز و فرودهای اجتماعی و آرمانها و ارزشهای ملت ها را دید. در روسیه این نقش را “رمان نویسان” به عهده گرفته اند، در هند “رقص”، و در امریکا “رویای امریکایی” را باید درسینمای امریکا جست وجو کرد. اما در ایران این نقش تا آغاز جنبش مشروطیت، تقریبا به تمامی بر عهده شعر بوده است.
پرده خوانان و نقالان و مناقب خوانان و راویان و…نقش واسطه را داشتند تا با واسطه شعر، پیام جمعی را به جامعه منتقل کنند. این داوری به حوزه شعر ملی و حماسی محدود نماند، حتی در قلمرو عرفان و تصوف، تنها زبان شعر میتوانست انبوه مشتاقان را از شرق تا غرب ِ این حوزه تمدنی گرد هم بیاورد. حلقه های صوفیه اغلب با شعر، رنگی از پیوستگی جمعی می یافت و حلقه ای از صوفیان شکل میگرفت. حتی آنجا که کلام در قالب نثر بود با آنچنان موسیقی و فخامتی همراه میشد تا همسایه شعر شود و قابلیت روایی و فراگیری اجتماعی را داشته باشد.
در آغاز شکل گیری جنبش مشروطیت در ایران، شعر فارسی هنوز این قابلیت را داشت که این رویداد عظیم و تحول اجتماعی را نمایندگی کند، اما بتدریج با همراه و رفیقی انس پیدا کرد که چه بسا بخشی از این مسئولیت به آن وانهاده شود و آن همانا “موسیقی” بود.
با ظهور چهره های برجسته ای مانند درویش خان و عارف قزوینی، موسیقی به مثابه رسانه ای فراگیر اجتماعی پا به منصه ظهور گذاشت. نقش عارف قزوینی در این میان بسیار برجسته است. از آن رو که او اعتباری دو سویه و دست توانایی در پیوند ِ شعر و موسیقی داشت، تصنیفات عارف توانست تبدیل به رسانه شود. جان پرشور و صدای رسای او به موسیقی این قابلیت را داد که بتواند در عرصه مناسبات اجتماعی ایرانیان وظیفه ای فراتر از ایجاد شادی و طرب ِ صِرف، برای جمعی محدود، عهده دار شود.
بهار در این میان شخصیتی استثنایی است. هم شعر او در این دوران در اوج پختگی است، چندان که این قابلیت را داراست که نقش رسانگی اجتماعی داشته باشد، و هم تصنیفات او، موسیقی نو ظهور ایرانی را -که از بند دربارها گریخته بود- تقویت نماید تا از این رهگذر به صدای جمعی ایرانیان بدل شود.
در انقلاب بهمن ۵۷ نیز این نقش تکرار شد. موسیقی ِ اعتراضی توانست در تلفیق با شعارهایی که در قالب شعر تجسم پیدا میکرد، نقشی در تحولات اجتماعی به عهده بگیرد. بتدریج در سالهای پس از انقلاب با پیدا شدن مرزبندیها، گروهی از اصحاب موسیقی بناگزیر مسیری تازه را برگزیدند تا نقش رسانگی موسیقی در عرصه مناسبات اجتماعی ایرانیان بتواند ادامه پیدا کند.
این حلقه که پیش از انقلاب شکل گرفته بود با آن مایه از خوشوقتی همراه بود که هم شاعرانی پاکیزه گوی و ادب شناس چون سایه و مشیری در جمع آنان باشد و هم از وجود استادان موسیقی دان و خوانندگان برجسته، بهره بگیرد.
ریشه های این بنیاد، چندان استوار و قدرتمند بود که از معنوی ترین ساحات روحانی تا لحظه های سرخوشی را در بر میگرفت و متعاقب آن، آیین و مقررات تازه را به چالش می خواند.
در دوره معاصر “شجریان” صدای این رسانگی موسیقیایی بود؛ هم او که صدای سعدی و حافظ و مولانا و ادعیه تا تصانیف و اشعار معاصران، جملگی در صدایش بازتابی داشت و مرزبندیها را در می نوردید.
او در این عرصه با فاصله ای زیاد از همگنانش در حرکت بود. با درگذشت شجریان معلوم نیست آیا موسیقی ایرانی میتواند وظیفه ای را که در یکصد سال اخیر در همراهی با شعر فارسی بر عهده گرفته بود، همچنان ادامه یابد یا چون شعر فارسی، موسیقی ایران نیز درجه رسانگی اجتماعیش رو به کاستی و فترت نهد؟