سهراب رحیمی
بعد از هفت ساعت و بیست و نه دقیقه گریه
فرزانه قوامی،
نشر نیلوفر، ۱۳۹۰، تهران
عموما وقتی صحبت از نگاه یا نقد یا بررسی می شود؛ منظورمان یافتن معناهای متعدد متن است. این سوال پیش می آید که چرا هنوز که هنوز است بر آثار کلاسیک ادبی، نقد نوشته می شود. و چرا بعضی شعرها ( آثار) بیشتر مورد توجه منتقدین بوده اند.
به نظر راقم این سطور، هرچقدر نویسنده یا شاعر موقع نوشتن از رمزگان و روابط بینامتنی ی بیشتری استفاده کرده باشد، به همان نسبت اثرش تاویل پذیرتر و تفسیرپذیرتر می شود. معنای شعر، نقد شعر یا تحلیل شعر، نوعی تلاش برای یافتن ماهیت معناهاست و یافتن و کشف تکثر معنا به نفع رویکردی ساختارگرایانه در تثبیت چرایی ی متون ادبی مورد نظر.
یکی از شاعرانی که برای نقد و بررسی انتخاب کرده ام فرزانه قوامی ست؛ شاعری که نگاهی حرفه ای به نوشتن دارد. شعری هست در ابتدای کتاب اخیرش با نام «این همه چند بالای صفر». برای تحلیل شعر ترجیح می دهم بخشهایی از آن را بازنویسی کنم:
سرد بودم
توی تیرماه و این همه چند بالای صفر
ریزش یک ریزخاک بر گونه ام
گیجی موروثی ام
دقت کنید که به جای سردم بود جمله ی سردبودم به کار رفته؛ که در واقع یک نوع آشنایی زدایی ست با واژه های معمول و گزاره های مرسوم شعر و نثر فارسی. در جمله ی بعدی، گزاره ی چند بالای صفر به طرزی غیرمعمول به کار رفته؛ یا بهتر بگویم به نحوی شاعرانه در خدمت فضا و زبان و جهان شاعرانه ی شاعر این سطور به کار گرفته شده. اما حالا جدای از آگاهی های زبانی ی شاعر که جلوه گر در بازی های زبانی شده، می خواهیم ببینیم آیا شاعر توانسته به یک درک خاص و شخصی و یک تعبیر منحصر بفرد از زبان و جهان شاعرانه هم برسد. به نظر من، فرزانه قوامی نشان داده که می تواند هم به جنبه های زبانی و هم به جنبه های معنایی و زیباشناختی ی متن توجه نشان دهد؛ بی آنکه یکی از دیگری پیشی بگیرد یا دیگری را حذف کند:
زنی که دارد پیاده می شود از هر روز
در فاصله ی این همه دویدن
به جایی که نمی خواهد نمی رسد
شاعر به جای پیاده شدن از مترو، پیاده شدن از هر روز را به کار می برد که علاوه بر این که دخل و تصرف در دستور زبان است، نشان دهنده ی تکرار و روزمرگی ی زندگی ی کارمندی و اداری نیز هست. کجاست که او نمی خواهد و نمی رسد؟ و آیا آن زن، اگر بخواهد، می رسد؟ این را نخواهیم دانست. اما انگار شاعر/ راوی در نخواستن ها و نرسیدن هاست که معمای شعرش در فرم و معنای مورد نظر به قوام می رسد و شکل می گیرد.
شعر فرزانه قوامی شعر زنی از جامعه ی مدرن شهری است، و این کتاب؛ و بالاخص این شعر، شرح حال کارمندی شاعر است که در دیجیتال ها و فشارها و استرس های جامعه ی امروز قطره قطره به هدر می رود؛ تا در معنایی که سایه ای از زمان می شود دوباره شکل بگیرد:
در فاصله ی این همه دویدن
خوش بختی ام زیر چرخ های ۴۵/۷
و ریزش یک ریز آب بر گونه ام
یاکوبسن در مقاله اش در باب زبان ادبی مدعی ست که زبان شعر با زبان سایر قالبهای ادبی تفاوت دارد، بدان جهت که متورم می شود و توجه خواننده را به ماهیت خود معطوف می کند. به اعتقاد یاکوبسن، قالب های نوشتاری یا انواع مختلف ادبی و در این متون (شاعرانه) به طور مشخص مبین ویژگی های زبانی بخصوصی هستند.
می شود این مقاله ی یاکوبسن را اینطور خلاصه کرد که او معتقد است به طور کلی شعر به شیوه هایی، آوا یا بعد آوایی زبان را برجسته می کند.
دیده ام خیلی از شاعران و منتقدان ما شاعران زن معاصر را با فروغ مقایسه می کنند و منتظر شنیدن کلمه هایی با معناهای بزرگ هستند. اما شاید این گونه شاعران هم اکنون ظهور کرده اند و ما به دلیل پیش داوری هایمان از شناخت و کشف این معاصرین باز می مانیم. گفتمان ادبی، به لحاظ صوری و تاریخی، مقوله ای نسبی ست و از این رو پیوسته دستخوش تغییر و تعریف و تبیین مجدد است.
دو مسئله که ذهن مرا به خود مشغول می کند یکی نگاه شاعر به واژه است؛ وقتی شاعر- راوی از زبانی تخصصی برای طرز بیان شاعرانه اش استفاده می کند. شاعر از آنجایی که در زمانی خاص زندگی می کند، متن شاعرانه اش را به فراخور تاریخ قرائت می کند. مسئله ی دیگر استفاده از تکنیک روایت است که آنقدر حرفه ای و دقیق به کار رفته که خیلی طبیعی به نظر می آید. شاعر اینجا نشان داده می تواند در زبان شعرش دال ظاهرا ثابت را به مدلولهای تازه تبدیل کند.
در این یادداشت خواسته ام به غیر از نقد شعر فرزانه قوامی نگاهی هم به نحوه ی نگاه منتقدانه از دریچه ی کشف و بازیافت داشته باشم. نقد ادبی را می توان نوعی گفتمان تلقی کرد که ماهیت گفتگوگرانه ی خاص خود را دارد. در این راستا، ارتباط نقد ادبی با ادبیات را می توان دو گفتمان رقیب دانست: اولی که متن شعر است و دیگری نگاهی که در پی ی کشف – و یا تثبیت حقایقی تازه و یافتن قرائت های دیگری از متن راوی است.