مهدی گنجوی
ملکه اعتضادی[۱] نویسنده، خیاط، و فعالِ حوزۀ زنان، از نوادگان اعتضادالسلطنه (از اولاد فتحعلیشاه) بود و چند سالی نیز رهبری یک حزب تازهتاسیس را، با نام حزب ذوالفقار، برعهده داشت. اعتضادی جزو انگشتشمار زنان ایرانیست که در دهههای آغازین قرن گذشته، با نگارش زندگینامهای انتقادی از خود، فراز و فرود حیاتش را، آگاهانه با طرد پردهپوشیهای رایج، بیان کرد و خلافآمدِ عادتِ آن دوران، در نوشتار و برخی اشعارش میل و هوس زنانه و سرکوب آن را در فضای مردسالار آن دوران پررنگ کرد.
با توجه به سابقه خانوادگیاش، میتوان اندیشه و قلم او را در کنار زنان اشرافزاده و نویسندۀ پیش یا همروزگارش بررسی کرد و پردهدریهایش خاصه افرادی چون تاجالسلطنه را به یاد میآورد. اعتضادی سرگذشتی پر حادثه و میراثی چندوجهی دارد. تخلص «ملکه بینوا» را برای خود انتخاب کرده بود؛ با این حال در زمان حیاتش گاه روزنامههایی او را «ملکه فقرا» معرفی میکردند؛ هر چند از این تعبیر بیزار بود. ارتباط اجتماعی و شغلیای که با برخی از زنانِ فرودستِ جامعه داشت و شیوهای که خاصه در دوره مصدق از این ارتباطات برای اهداف سیاسی بهره برد مثل یک انگ بر کل زندگیاش سایه انداخته؛ و در عمل منجر به طردِ تدریجی او از سپهر عمومی شده است.
عمده آثاری که به اعتضادی اشاره دارند او را تنها از منظر نقش سیاسیاش در دوران حکومت مصدق و رهبریاش بر حزب تازهتاسیس و شاهدوست ذوالفقار، به عنوان زنی بدنام و آشوبگری سیاسی، شناساندهاند و مدعی شدهاند که او رهبری «زنان روسپی» را در روز کودتا و در حمایت از آن برعهده داشته.[۲] در این نوشته اما، هدف نه بررسی جزییات آن ادعای تاریخی سیاسی، بلکه معرفی مختصر اعتضادی از طریق آثار منتشر شده اوست تا بر جنبههای دیگر زندگی او نور تابانده و منجمله برخی از دلایل مخالفت او با مصدق را هم از زبان خودش بشناسانم. از زندگی اعتضادی بعد از کودتا اطلاع چندانی در دست نیست و از این رو شواهدی مختصر که توانستهام در اسناد ساواک بیابم ارائه میدهم تا بر برخی فعالیتهای سیاسی و اجتماعی او در پی کودتا اشاره داشته باشم، به این امید که ارائه این مدارک، به یافتن سرنخهای بیشتری از زندگی او و سرانجام آن بینجامد.
پنج کتاب از ملکه اعتضادی منتشر شده است که پیش از این نایاب بودند ولی قبل از بازنشر در باشگاه ادبیات به محبت امیر عزتی در اختیار من قرار گرفتند: «گلهای من» (انتشارات علی جعفری)، «اعترافات من» (ناشر نامعلوم)، «بینوا و من» (انتشارات علی جعفری)، «نامههایی که هرگز به او نرسید» (چاپ تابان)، و «بانوی ایران» (چاپخانه بانک ملی ایران، ۱۹۵۶)[۳]. به جز کتابهای «اعترافات من» که در انتهای مقدمه آن تاریخ ۱۳۳۵ ذکر شده، و «بانوی ایران» که سال ۱۹۵۶ میلادی قید شده، سایر کتابها فاقد شناسنامه و تاریخ چاپ هستند.[۴]
سرگذشت
مهمترین اثر اعتضادی، از منظر جسارت و پیشگامیاش در بیان فراز و فرود حسی و اجتماعیِ زندگی زنانه در ایرانِ آن روزگار، «اعترافات من» (۱۳۳۵) است. کتابی که به قول خود اعتضادی، روانکاوی درونی یا «اتوکریتیکال» است. او درباره اعترافاتش مینویسد:
«من برخلاف عموم کسانی که وقتی بحث سرگذشتشان شروع میشود هزاران مطالبِ خلافِ واقع سر همبند کرده و خود را متقی و بزرگوار قلمداد میکنند، در راه نگارشِ این کتاب جز در راه حقیقت قدم برنداشتهام. و تازه سرگذشت من چیز مهمی نیست و خودم خیال می کنم اتفاقات جالبی ندارد! موضوع شوهر اجباری در سنین اولیۀ عمرم چیزیست که برای بسیاری از مردم اتفاق افتاده و عاشق شدن هم یک امر طبیعیست. اختلاف من با شوهرم مثل همه اختلافات زن و شوهرهاست…اما تفاوت من با دیگران این است که اولا: در راه پیشرفت و تکاملِ نفسِ خویش به نوشتنِ این اعترافات قدم برداشتم. ثانیا: جهتِ بیداریِ عامه و حلِ مشکلاتِ خانواده شرح زندگی خود را مرقوم داشته و دست به انتشار آن زدهام.» (ص. ۱۵۴)
این کتاب روایتهایی از مرگ مادر، ترک خانه پدری، ازدواج اول در سن ۱۴ سالگی با مردی سیساله، شب زفاف، طلاق، از دست دادن حق حضانتِ فرزند، سفر به آمریکا، دومین ازدواج، مرگِ دو فرزندش از ازدواج دوم، بازگشت به ایران و همچنین نظرات اعتضادی در انتقاد از دکتر مصدق را در بر دارد. کتاب با اعترافاتی درباره روابط جنسی و مشاهدات مولفش از «مردان هوسباز» به پایان میرسد.
در این خودزندگینامه، اعتضادی در توصیف اولین ازدواجش مینویسد: «طفلک دخترک چهارده سالهای که در کلاس ۹ متوسطه درس میخواند، لباس گرانبهای عروسی پوشیده و فقط لذتی که از آن ساعت درک کرد این بود که برای اولین بار در عرض عمر خود به او اجازه دادند صورت خود را توالت کند.» (ص. ۱۶) ازدواج اول اعتضادی زود به طلاق منجر شد. با این حال او پس از طلاق متوجه بارداری خود شد و مجبور به امضای قراردادی میشود که «قرار شد که وقتی من وضع حمل کردم بدون اینکه طفل خود را ببینم او را تحویل پدرش بدهند». (ص.۳۱) بنا به این روایت، وقتی اعتضادی از بیهوشیِ وضع حمل بیدار میشود، بچۀ تازه متولد شده دیگر در کنارش نبوده و راوی تا دو دهه بعد، یعنی زمان نگارش زندگینامه خود، هنوز موفق به دیدار فرزندش نشده است. صفحات متعددی از این کتاب شرح استدعای نویسنده از اصحاب حقوق و ملت ایران برای کمک به او برای دیدار دخترش است؛ دختری که تنها نام و شهرتش را میداند: «فرشته نجمی».
اعتضادی پس از طلاق به امریکا میرود. در مسیر سفر در یک کشتی اولین بار بوسهای را از سر عشق تجربه میکند و با ایرانی دیگری آشنا شده و ازدواج میکند. با همسرش به سیراکیوز میروند، جایی که اعتضادی به تحصیل در رشته «مُد و طراحی» در دانشگاه پرداخت. بعد از اتمام تحصیل در سیراکیوز، به کالیفرنیا میرود و در هالیوود در بنگاه «ام.جی.ام» (مترو گلدوین مایر) به طراحی لباس مشغول میشود: «در اینجا بود که اطلاعات طراحی و مدِ خود را توام با سیستم لباسهای شرقی و محلی ایران کرده و در نتیجه ابتکارات بسیار مهمی در کار خود به دست آوردم.» (ص. ۱۲۶) پس از شش ماه که رشته تخصصی خود را در مترو گلدوین مایر به پایان رساند، از هالیوود به سیراکیوز بازگشت. مدتی بعد، به دلیل شغل همسرش از سیراکیوز به نیویورک میرود، جایی که بیش از پیش با مشکلات مالی دستوپنجه نرم میکند. مشاغل متعددی را تجربه میکند: به عنوان پیشخدمت در یک کافه کار میکند؛ بعد در باغ وحشی مسئول بهداشت و غذای حیوانات میشود. در ادامه مدتی به گلفروشی و سپس به منشیگریِ یک استاد دانشگاه که در زمینۀ شرق تحقیق میکرده مشغول میشود. در نهایت، در یک کمپانیِ خیاطی موسوم به کارل فینگلد مشغول شده و مدارج را در این شرکت طی میکند.
سه فرزند حاصل این ازدواجِ دوم بودهاند که دوتا در نوزادی فوت میکنند. پس از هشت سال زندگی در ایالات متحده به ایران بازگشته و در پی آن از شوهر دومش جدا میشود و دخترش از این ازدواج، مثل دختر اولش از ازدواج پیشین، طبق قوانینِ حضانت نزد پدر باقی میماند.
با بازگشت به ایران، برخلاف سابقۀ خانوادگی خود از فرهنگ رایج در بین اشراف دوری میگزیند و با تهیدستان متعددی ارتباط کاری و شخصی ایجاد میکند؛ هرچند به هیچوجه این را نباید به معنای گرایش او به اندیشۀ چپ ارزیابی کرد. چرا که همانطور که در ادامه خواهد آمد اعتضادی دشمنی سرسختی با مارکسیسم دارد. کتاب «بینوا و من» روایتیست متاثر از تجربه شخصی و واقعی اعتضادی از زندگی اشرافی در ایرانِ آن دوره. «مدتی بود از زندگی اشرافی کنارهگیری کرده بودم- با کارگران زندگی میکردم. دست به چاپ و طبع کتاب و مجله زده بودم. طبعا شب و روز من در چاپخانه و سروکارم با کارگران چاپخانه بود.» اعتضادی «بینوا و من» را با نقد سرمایهداران همدورهاش میآغازد: «در ممالک متمدن دنیا سرمایهدار سعی میکند به توسعه دادن سرمایهاش کمکی نیز برای دستگاه تولیدی مملکت خویش باشد. ولی دریغا در کشورِ داریوش سرمایهدار سعی میکند سرمایهاش را تبدیل به ارزهای خارجی کند (و به اصطلاح از کیسه بخورد) و اگر در ایران مجال برای عیاشی و خوشگذرانیِ او نماند سفری به مونتکارلو و ونیز کرده سری نیز به دلبران پاریسی بزند.» (ص. ۸-۹) کتاب «بینوا و من» شرح رابطه پروین و اشرافزادهای به نام حسن، و عیاشیهای این اشرافزاده است: «زنان زیبا و نیمه عریان دور حسن حلقه زده بودند. یکی دستش را میکشید و دیگری کراواتش را و بالاخره کارشان به کشمکش کشیده بود. آقا حسن یک رست ۱۴۰۰۰۰ تومانی گرفته بود و خانمها از او دست لاف میخواستند. دیدن این منظره بار دیگر مرا متوجه پروین کرد… پروین در روی صندلی راحتی نشسته بود. در حالیکه چشمهایش از عصبانیت سرخ شده و میخواست از حدقه به در آید.» (ص. ۲۰)
در پایان «بینوا و من»، اعتضادی درباره دلایل گرایش خود به تهیدستان و نوع ارتباطی که با آنها داشته چنین مینویسد:
«امروز فخر و مباهات دارم به اینکه دوستانی صادق و باصفا و تهیدست مانند زهرای کور و یتیمان بینوا دارم. که حتی آنان بر من منت گذارده و مرا به دوستی خویش پذیرفتهاند. افتخار دارم که لیدر آنان شدم و این سبب شد که مرا از خوابِ غفلتِ اشرافیت به در آرند و زنگِ باطن مرا با نالۀ خویش پاک کند. با آنان زندگی کردم. هر چند که روزنامههای بیسروپا شروع به هتاکی نسبت به من روا داشتند و مرا ملکه فقرا نام نهادند. و آن احمقهای خدانشناس نمیدانستند که باعث افتخار من شد و حتی در اشعار خود ملکه بینوا را تخلص نمودم. فقرا و بینوایان وجه الهام نوشته و اشعار من شدند. آنان شریک و معلم من در غمشناسی بودند.» (ص. ۱۶۹)
بازگشت اعتضادی به ایران همزمان با نخستوزیری دکتر مصدق است. از نظر سیاسی، اعتضادی طرفدار شاه و از مخالفان سرسخت اندیشه و منش کمونیستیست. همچنین از مصدق دل خوشی ندارد. آنطور که در «اعترافات من» مینویسد او کمونیسم را “مغایر اصول ملیت و دیانت و قتلگاه آزادی و دموکراسی” میداند. و از این رو، وقتی افرادی از حزب توده به سراغش میآیند از آنها دوری میکند. (ص. ۱۶۷) در این دوران، اعتضادی از مجموعه روابطی که با تهیدستان ایجاد کرده در راستای اهداف سیاسی خود بهره میبرد و چنان سودای سیاسی در سر میپروراند که حزب خودش، «حزب ذوالفقار»، را تشکیل میدهد: «تا در برابر ناامنی و اوباشبازی کسانی که تحت عنوان طرفداری از آقای دکتر مصدق هر لحظه نیمی از شهر را به خاک و خون کشیده و متاسفانه تحت حمایت قوای انتظامی آن روز نیز بودند نیرویی به وجود آورم.» (ص. ۱۶۸) حزب ذوالفقار، حزبی شاهدوست بود و بر آن بود که «تنها مقام سلطنت ایران میتواند به آزادی و نجات زنان ایران کمک کند».
همراهی اعتضادی و دفاع او از سیاستهای عصر پهلوی به طور کلی و در زمینه مسائل زنان به طور خاص در کتابهای دیگرش نیز نمود دارد. کتاب «بانوی ایران» (چاپ اول ۱۹۵۶)، اثری سهزبانه (فارسی، انگلیسی و فرانسه) درباره «پیشرفتهای زنان ایران» است؛ «پیشرفتهایی» که از نظر اعتضادی در همۀ زمینهها در آن دوران چشمگیر بوده. البته در متن انگلیسی و فرانسه، اعتضادی یک عرصه را از این پیشرفتها مستثنی کرده است: سیاست. در ترجمۀ فارسی اما، به نظر ملاحظه کرده و این استثنا را ذکر نکرده است. به روایت خودش، این اثر را برای پاسخ به افرادی که در سالهای اقامتش در ایالات متحده از او درباره زنان ایران میپرسیدند نوشته است. او مینویسد: «با آنکه از زمان آزادی زنان در ایران اندکی نمیگذرد و هنوز هم سلطههای غیرقانونی مردان بر اصول زندگی زنان حکمفرماست و با انکه زمان کوتاهی میگذرد و زنان ایرانی حق خواندن و نوشتن را (که از حقوق اولیه زندگی بشریست) پیدا کردهاند، مشاهده میشود که در این مدت کم و در این زمان کوتاه زنان ایرانی توانستهاند عالیترین مدارج علمی را بپیمایند.»[۵]
احساسات شاهدوستانه اعتضادی در شعرش نیز حضور دارد. «گلهای من» مجموعه شعری خانوادگیست که بخش نهایی آن به اشعار خود ملکه اعتضادی اختصاص دارد. از نمونه ابراز احساسات شاهدوستانهاش شعر «پرچم رزم» است:
به کف پرچم رزم را برگرفتم
بر تیر دشمن، سر و بر گرفتم
برافراشتم پرچم شه پرستی
در این ره بسی یار و یاور گرفتم
شعارم همیشه خدا شاه میهن
که درسی خوش است اینکه من برگرفتم
گزارشهای روزنامهها، شواهد چندی را از درگیریهای میان اعتضادی و حزبش (حزب ذوالفقار) با نیروهای حکومتی در دوران مصدق به دست می دهند. بنا به گزارش روزنامه اطلاعات (۱۸ فروردین ۱۳۳۲)، در شب هفدهم فروردینِ آن سال افرادی از حزب ذوالفقار با یک اتومبیل کروکی آلبالویی رنگ در حالی که عکس شاه را در جلوی آن نصب کرده بودند در خیابان اسلامبول تظاهراتی به نفع شاه انجام دادند. این تظاهرات تا پاسی از شب ادامه داشت. مامورین ملکه اعتضادی و حسینعلی دولتشاهی را که از سران این حزب بودند دستگیر کردند. اعتضادی در زندان دست به اعتصاب غذا میزند (اطلاعات، ۱۹ فروردین ۱۳۳۲). اعتضادی در کتاب اعترافاتش اشاره کرده که تجربۀ فقر در دوره زندگی در آمریکا به او که یک قجرزاده بود توانایی آن را داده بود که دست به اعتصاب غذا بزند.
سوای باور مذهبی، نوع نگاه ملی و شاهدوستیای که داشته است، اعتضادی خود دلایلش را برای انتقاد از مصدق در کتاب اعترافاتش ذکر کرده است:
1. مصدق را عامل دامن زدن به اختلافات داخلی میدانست.
2. منتقد سیاستهای اقتصادی او بود.
3 اخراج روسای ادارات دولتی را اشتباه میدانست.
4. و به سیاست مسالمتجویانه مصدق در قبال حزب توده نقد داشت.
اعتضادی در تحلیل نهایی درباره مصدق نوشته است: «این قبیل اعمال دکتر مصدق نه تنها یک سلسله اشتباهات تلقی میگردید، بلکه فیالحقیقت اعمال خلاف غیر قابل عفوی بود که ناچار با آن صورت ایشان را در سنین آخر عمر اسیر زندان و دچار محکومیت قانونی ساخت. (ص. ۱۹۱-۱۹۲)
پس از ۲۸ مرداد، برای بار سوم ازدواج میکند که دیری نمیپاید.
با آنکه تا این سال و عمدتا به دلیل کتاب اعترافاتش جزییات زیادی از زندگی اعتضادی میدانیم، زندگی شخصی و سیاسی او در پی کودتا در هالهای از ابهام است؛ تا آنجا که حتی سال فوت او روشن نیست. چند سند در اسناد ساواک کمک میکند تا برخی خطوط کلی را درباره این دوران متاخر داشته باشیم. برابر سوابقِ موجودِ در پروندۀ انفرادی ساواک، اعتضادی داوطلب نمایندگی مجلس شورای ملی در دوره های ۲۲ (سال ۱۳۴۶) و ۲۴ (۱۳۵۴) بوده است. او در سال ۴۶ خود را هنوز به عنوان رهبر حزب ذوالفقار معرفی کرده و عنوان نموده است: «زمانی که مردم طرفدار حزب توده بودهاند او به نام حزب ذوالفقار جاوید شاه گفته است.» همچنین در مورخ ۲۰ /۲ /۵۴ فرم عضویت حزب رستاخیز را پر کرده و در آن شغل خود را نویسندگی ذکر کرده است (توضیحات سند مندرج در کتاب آیتالله العظمی سید محمدهادی میلانی به روایت اسناد ساواک – جلد اول، ص. ۲۷۱).[۶]
نام ملکه اعتضادی در سندی مربوط به یک جلسه در منزل علی امینی به تاریخ ۱۸ مرداد ۱۳۴۶ که در آن ۱۵ نفر از جمله برخی کارمندان اداره ثبت کل و شرکت تلفن و دیگرانی از مشاغل دولتی حضور داشتهاند آمده است. در این جلسه که صحبت از حواشی انتخابات دوره ۲۲ مجلس رفته است، به نقل از علی امینی، نخست وزیر سابق ایران، در دفاع از اعتضادی چنین آمده است: «دکتر امینی اظهار داشت: رأی واقعی را ملکه اعتضادی داشته. به طوری که خبر داشتم ۴۰ هزار رأی داشته. سرمست گفت: بله ۳ هزار از رای خود را به پرفسور عدل هدیه کرد. نادری گفت: ملکه اعتضادی در جنوب شهر نام دولت را زنده نگاه داشته است. هر کس هر کاری داشته باشد برایش انجام میدهد، کمک میکند، واقعاً خدمتگذار است.» (کتاب علی امینی به روایت اسناد ساواک جلد اول، ص. ۲۳۳؛ سند ۱۶۶۲۷/۲۰ ه ۴). [۷]
کمتر از دو هفته بعد، در یک دیدار دیگر نیز علی امینی صحبت از ملکه اعتضادی را به میان آورده است. در این جلسه که در روز اول شهریور ۱۳۴۶ با حضور امینی و برخی از کارمندان دارایی و دادگستری بوده، امینی در حین صحبت چنین میگوید: «دکتر امینی افزود دو چیز اگر در این مردم باشد بسیار خوب است. یکی حقشناسی از کسی که برای آنها کار میکند و دیگر شجاعت ملی است. به خاطر دارم روزی پشت میز وزارت دارایی نشسته بودم، خانم ملکه اعتضادی آمد برای این خیریهای که در جنوب شهر دارد سهمیه قند و شکر بگیرد. من با تقاضای او مخالفت کردم. آمد مقابل میز من. گفت: ملت ایران تو را پشت این میز گذارده، باید خواستههای ملت ایران را انجام دهی. گفتم: خانم، روزنامهها نوشتهاند علی امینی را چرچیل وزیر کرده است. خانم اعتضادی گفت: ما شما را وزیر دارایی ایران میدانیم و حق خود را از شما میگیریم. تا نگرفت از وزات دارایی خارج نشد. بعد هادی اشتری وزیر سابق گفت: ملکه اعتضادی برای استقلال مملکت خیلی فداکاری کرد. مملکت مدیون اوست با اینکه در آن ایام سنی نداشت وضع مصدقالسلطنه را متزلزل کرده بود. (کتاب علی امینی به روایت اسناد ساواک جلد اول صفحه ۳۲۸؛ سند ۱۶۷۹۳/۲۰ ه ۴).[۸]
متاسفانه اطلاعات بیشتری درباره سرگذشت اعتضادی بعد از دهه چهل نیافتم. صرفا اشارهای در توضیحات سند شماره ۱۷۳۸/د ۲ آمده است که بدون ذکر منابع صرفا مدعی شده که اعتضادی به ثروت زیادی از جمله سهام یکی از بانکها دست یافت و پس از انقلاب در اسرائیل فوت کرد. [۹]
تمناهای زنانه
نوشتن از میل زنانه از ویژگیهای متفاوت و پیشرو نوشتههای اعتضادی ست. دو فصل پایانی کتاب اعترافاتش، روایتهایی از مردانیست که به او مایل بودهاند ولی او آنها را هوسباز دانسته و پس زده است. اعتضادی مدعی ست: «من اولین زن ایرانی هستم که درباره روابط جنسی زنان و روابط جنسی خود با شوهرانم اعتراف میکنم». به نظر بتوان این ادعای او را جدی گرفت. آثاری چون اثر منتسب به مهوش، «راز کامیابی»،[۱۰] یک سال پس از این کتاب منتشر شدهاند. اعتضادی در شرحی مختصر پروسۀ ناکامیهای خود را در این زمینه در بستر سه زندگی زناشوییاش بیان می کند و در این شرحِ مختصر از جریحهدار شدن “حس طبیعیاش” در ازدواج اول مینویسد. در ازدواج دوم اما «با کمال تاسف شوهر دوم من به علت ضعف قوای طبیعی در مقابل بیداری عوامل طبیعی من شکست خورد و در نتیجه یک روفلمان روحی (واژگونی درونی) در من پدید شد. ناراحتیهای روحی من با کسالتهای جسمی توام گردید.» وقتی به پیشنهاد دکتر روانشناسش در آمریکا از روابط و نیازهایش با شوهر دومش میگوید: «شوهرم به عادت ایرانیها به جای هر چیز خشمگین شد و گفت: ای وای مگر زن نجیب از این قبیل تقاضاها دارد؟!» ثمرۀ این جنگ داخلی روحی این شد که «رفته رفته حس طبیعی من که در ازدواج اولی من جریحهدار شده و در ازدواج دوم ناچار بود که خفقان پیدا کند برای دومین بار با شکست مواجه شد زیرا می خواستم زن نجیبی باشم.» (ص. ۲۰۹)
ابراز میل و هوس در شعر اعتضادی هم دیده میشود؛ برای مثال در ابیات ذیل از شعر او با نام «هوس»:
من عاشقم هوای غم و درد میکنم
خود را مدام مهره این نرد میکنم
گرم محبتم من و آغوش گرم او
یاد آیدم، که این هوس سرد میکنم
من آن لطیف طبع غزالم که صید من
گر شیر شرزه نیست منش طرد میکنم
آیینهام مقابل روی حریف خویش
من با وی آنچه را که هم او کرد میکنم
پنهان چرا بگویم و پوشیده تا به کی؟
زن خلق گشتهام هوس مرد میکنم. (“گلهای من“، ص ۱۰۵-۱۰۶)
مساله زناشویی و رابطه تنی در داستانوارهای از او با نام «نامههایی که هرگز به او نرسید» محوریت دارد. این کتاب مجموعه نامههای زنیست که احساسات خود را درباره روند زندگی زناشویی خود در لحظات خشم برای شوهرش مینویسد، «اما معلوم نیست به چه علتِ روانی کاغذهایی را که در موقع خشم برای همسرش نوشته بود به او نفرستاد، تا اینکه در تصادفی آخرین نامه او را شوهرش خواند و او را هدف گلوله قرار داد.» (ص. ۷) این پایانبندی در این داستانواره خطرات نوشتن از هوس و میل زنانه را در آن دوران به یاد میآورد و جسارت آن را که قافلهسالار این وادی شده است گوشزد میکند.
این یادداشت البته مدعی نیست که پرترهای کامل از اعتضادی به دست داده و تنها تلاشیست تا تصویر او را پیچیدهتر و با جزییات بیشتری از آنطور که عموما به یاد آورده میشود ترسیم کند. نظر انداختن به جنبههای مختلف فکر و اندیشه این زنِ نویسنده و فعال اجتماعی و سیاسی یاری میکند تا تصویری مفصلتر از میراث او را در مقابل دیدگان قرار دهیم و امکان مواجهه انتقادی با او و عملکردش را فراتر از کنشگری او در دوره مصدق برده گستردهتر سازیم. بازیابی نقش نیروهای مختلفی که به مساله زنان در دورههای مختلف توجه کردند برای شناخت دقیق تضاد عقاید و تضارب آرا و ریشههای سیاسی و طبقاتی آنها ضروریست. همچنین توجه به اعتضادی در جایگاه یک نویسنده برای تحقیق تاریخی در حوزه نوشتار زنانه و تاریخنگاری خودزندگی نامهنویسی در ایران معاصر حایز اهمیت است.
[۱] در توضیحاتِ سندِ مندرج در کتاب آیتالله العظمی سید محمدهادی میلانی به روایت اسناد ساواک – جلد اول (ص. ۲۷۱)، درباره نام و سال تولد او آمده است: ملکه اعتضادی (ملک افضلی) فرزند محمدباقر متولد ۱۳۰۷.
[۲] برای مثال بنگرید به: مصطفی لعل شاطری و هادی وکیلی. “نقش روسپیان شهر نو در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲،” گنجینه اسناد، دوره ۲۶، شماره ۱، ۲۰۱۵-۱۶، صص. ۶۰-۸۱. اشاره به نقش اعتضادی در کودتا در منابع دیگری هم آمده است منجمله جعفر مهدینیا، زندگی سیاسی سپهبد زاهدی، ۱۳۷۵؛ کورش زعیم، جبهه ملی ایران: از پیدایش تا کودتای ۲۸ مرداد، ۱۳۷۸؛ حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ۱۳۶۹.
[۳] برای دریافت کتابهای ملکه اعتضادی مراجعه کنید به باشگاه ادبیات:
https://www.bashgaheadabiyat.com/product-author/malakeh_eetezadi/
[۴] در انتهای کتاب «بینوا و من» پس از لیست کردن پنج کتاب مذکور، به آثاری در شُرُف چاپ از مولف اشاره شده: «تاریخ مُد»، «شعرا و من»، «او و من»، «شهرزاد و فرشته»، و «خواهر من». با این حال، ردی از انتشار این آثار نیافتم و با توجه به عدم وجود اطلاعاتی از آنها در کتابخانهی ملی ایران یا سایر کتابخانههای داخل و خارج از ایران، به نظر میرسد که هیچ یک از این آثار منتشر نشده است.
[۵] غیر از محتوای کتاب، عکسهای مندرج در آن از زنان شاغل و فعال در زمینههای مختلف قابل توجه است.
[۶] مراجعه کنید به: https://historydocuments.org/sanad/?page=show_document&id=q5kiik2g99c
[۷] مراجعه کنید به: https://historydocuments.org/sanad/?page=show_document&id=sggwki0zq0g
[۸] مراجعه کنید به: https://historydocuments.org/sanad/?page=show_document&id=nnixdauevy8. شب قبل از این جلسه، در تاریخ ۳۱ مرداد ۱۳۴۶ ملکه اعتضادی به منزل دکتر امینی رفته بوده و نارضایتی خود را از انتخابات به او عنوان کرده. در اسناد ساواک به نقل از امینی آمده است: «درباره انتخابات مجلسین دکتر امینی اضافه کرد هر روز مطالبی از وضع انتخابات میشنوم که واقعاً افتضاح بوده و کارهایی کردهاند که صد رحمت به آن مجلس که ابطال شده و اینطور به نظر میرسد که این وضع دوامی ندارد و خود اعلیحضرت هم از وضع آنها عصبانی است ولی به واسطه تشکیل مجلس مؤسسان در نظر نیست بگویند انتخابات غلط و مخدوش بود بلکه در صدد هستند راهحل دیگری برای ابطال آن پیدا کنند.» (تیمور بختیار به روایت اسناد ساواک. ۳ جلد، تهران، مرکز بررسیهای تاریخی؛ شماره: ۱۶۴۴۵ /۲۰ /۷/م)[۸]
[۹] مراجعه کنید به:https://historydocuments.org/sanad/?page=show_document&id=4gc7t77ttb8
[۱۰] اسکن جدیدی از این اثر همزمان با بازنشر آثار اعتضادی در باشگاه ادبیات قرار گرفته است. در چاپهای اول و دوم این اثر عکسی از مهوش نبوده است و بعد از آن به اثر افزوده شده و موجب آن گشته که عدهای فکر کنند نویسنده کتاب همان مهوشِ خواننده است. در حالیکه نام نویسنده مهوش رضاییفرد بوده است که با مهوش خواننده، با نام اصلی معصومه عزیز بروجردی، متفاوت است. برای مطالعه بیشتر مراجعه کنید به باشگاه ادبیات:
https://www.bashgaheadabiyat.com/product/raze-kamyabiye-jensi/