گفتگو با رضا پیشقدم
گفتگو از نعمت الله پناهی
روزنامه خراسان
امروزه گفتن این که نظام آموزشی ما «ضعف» دارد، کافی نیست اکنون سخن از «بحران» های بنیان براندازی است که ساختار آموزش کشور را به لرزه درآورده است. پس از هشدارها و اعلام خطرهای مکرر اولین واکنش تند از طرف یک مقام عالی رتبه بود. رئیس جمهور حسن روحانی روز چهارشنبه ۲۳ مهر ۹۳ در نشست نوبتی «شورای عالی انقلاب فرهنگی» از «پایاننامه فروشی» یا «کپیبرداری متون علمی» انتقاد کرد و گفت که شأن علمی کشور به هیچوجه نباید زیر علامت سوال قرار گیرد. او از دستگاههای مرتبط خواست برای مقابله با اینگونه اقدامات فعال شوند. سپس در سال ۹۴، روز ۲۳ فروردین محمد فرهادی وزیر علوم، تحقیقات و فناوری برای بررسی مسائل علمی و آموزشی کشور در کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس حضور یافت. پیشتر نیز معاون پارلمانی و حقوقی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری از تدوین لایحه مقابله با پایان نامه های تقلبی خبر داده و گفته بود که این لایحه ۳۱ تیرماه تقدیم معاون اول رئیس جمهوری شده و هم اکنون در کمیسیون های دولت در دست بررسی است. به گفته سعدالله نصیری قیداری براساس این شیوهنامه، نحوه عملکرد دانشجویان و استادان در تنظیم مقالات و پایاننامهها تدوین شده است و اگر تخلف صورت گیرد با آن ها برخورد میشود.
وقتی موضوع مصاحبه را با دکتر رضا پیشقدم، معاون پژوهش و فناوری دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی در میان گذاشتم مثل کسی که نمک بر زخمش پاشیده باشند به گرمی مرا به حضور پذیرفت و یک ساعت تمام به گفت و گو نشستیم. طراوت و شادابی و تفکر نقدی و استدلالی دکتر پیشقدم با حدود ۳۶ سال سن علاوه بر ظاهر در کلام و اندیشه اش نیز آشکار است. عنوان پژوهشگر برتر کشور در حوزه علوم انسانی در سال ۸۹ صلاحیت وی را در شناسایی مشکلات حوزه پژوهش و ارائه راهکار موجه می کند. او سال ۹۲ به مرتبه استادی گروه زبان و ادبیات انگلیسی رسیده و از سال ۸۷ نیز عضو بنیاد ملی نخبگان بوده است. صراحت بیان و نگاه علمی و چند بعدی بودن تحلیل ها و مهم تر از همه توجه جدی به اصالت فرهنگ به عنوان شاه کلید حل مسائل از جمله ویژگی های ممتاز دکتر پیش قدم است.
نعمت پناهی: با سلام حضور شما، جناب دکتر پیشقدم با توجه به موضوع سرقت علمی که باعث احضار وزیر علوم به مجلس شد، جناب عالی به عنوان پژوهشگر برتر منشا و عوامل شکل گیری این پدیده را چه می دانید؟
رضا پیشقدم: با تشکر از وقتی که در اختیار من گذاشتید. اول این که موضوع سرقت علمی در کشور ما متاسفانه کار بسیار رایجی شده است. بر این اساس در تاریخ ۲۵/۱۲/۹۳ برای اولین بار وزارت علوم «مصادیق تخلفات پژوهشی» را به ما ابلاغ کرد و ما موظف به اجرای آن هستیم. پژوهش مقوله ای است که از سنین کودکی شروع می شود و شکل می گیرد. در بزرگسالی یک شبه نمی توان پژوهشگر شد. توبیخ و سرزنش کردن پژوهشگر فایده ای ندارد چراکه او هم گاهی قربانی است. اگر استاد چنین وضعیتی داشته باشد، شاگرد تکلیف اش معلوم است! یادم می آید در یک طرح پژوهشی کتاب های ابتدایی را که در حوزه خلاصه نویسی نوشته شده اند بررسی می کردم. در زبان انگلیسی اصول خلاصه نویسی مبتنی بر ارجاع دهی و رعایت امانتداری بود در حالی که خلاصه نویسی زبان فارسی چیزی جز کپی (copy) و چسباندن (paste) نبود! این یعنی ما هنوز حتی مفهوم خلاصه نویسی کردن را نمی دانیم و به شاگرد آموزش غلط می دهیم. در مقطع دانشگاه نیز از همین فرد انتظار داریم مقاله علمی بنویسد.
این که شما ابتدا نقش استاد را در این زمینه مهم می دانید برایم جالب است و دقیقا خلاف آن چیزی است که در دانشگاه ها جا افتاده و برخی تمام ایرادها را فقط بر سر دانشجو آوار می کنند و از ضعف علمی و بی انگیزگی دانشجویان می نالند.
بله دقیقا. بحث من فراتر از این هم است چرا که خود استاد هم یک قربانی است! نکته بسیار مهم این که در زبان انگلیسی وقتی مقاله نوشته می شود از ابتدا تا انتها طوری است که حاشیه ندارد در حالی که زبان فارسی ساختار زیگزاگی دارد و این ناشی از مسائل فرهنگی است که در زبان فارسی بازتاب یافته است. حتی تحسین و تقبیح و تعریف و تمجید ما از یک فرد هم صریح و روشن نیست. این فرهنگ تعارفی و ادبی که در جای خود خیلی هم خوب است متاسفانه در زمینه علم اصلا خوب نیست. به این ویژگی زبان در مباحث علمی باید توجه کرد. سبک و سیاق نگارش ما با زبان انگلیسی فرق دارد. زبان فارسی خواننده محور است ولی زبان انگلیسی نویسنده محور است. ما زبان متعارف را نمی توانیم در قالب مقاله بگنجانیم. از طرفی کسانی که کتاب های آموزشی را نوشته اند این مسائل را هم به ما نیاموخته اند. بنده خودم قربانی آن نسلی هستم که هیچ وقت متوجه نشد که نگارش اش خوب است یا نه! پس من در ۱۲ سال اول آموزش اصلا اصول مقاله نویسی را یاد نگرفته ام. دوستان ما در فرهنگستان زبان و ادب باید بنشینند و این مسائل را هم بررسی کنند. پژوهش مثل بذری است که کاشته می شود و در مرحله دانشگاه است که باید ثمر دهد. در دوره کارشناسی بیشتر بحث آموزش است تا پژوهش و اصول نگارش هم در این دوره همچنان کم رنگ است. وقتی دانشجو به دوره کارشناسی ارشد می رسد از او مقاله پژوهشی خواسته می شود. در این دوره نوشتن مقاله پژوهشی به عنوان مشوقی در نظر گرفته شده است که هر کسی تمایل دارد به آن برسد. و این جاست که ضعف ها به چشم می آید. بی شک یکی از شاخص های نقشه علمی کشور آیین نامه ارتقای استادان است. من آن را «نقشه هوش کشور» می نامم. در این آیین نامه تعداد مقالات استاد و فرآیند ارتقای او به مقام استادی مشخص شده است. این که می گویم استاد خودش قربانی است یعنی چه؟ ببینید ما ۳ نسل دانشگاهی داریم: آموزشی، پژوهشی و نسل سوم که نسل تولید و فناوری است. تصور کنید استادی با سیستم «آموزشی» تحصیل کرده و از او مقاله نخواسته اند بعد ناگهان سیستم «پژوهشی» شده! آیا زیرساخت ها برای این تغییرات آماده شده بود؟ بعد از همین استاد انتظار داریم مقاله ای بنویسد که در رتبه بندی کیفیت مقالات و JCR باشد. ما سواد پژوهش را یاد نداده ایم و چنین انتظاراتی داریم. در چنین فضایی است که هیاهوی مقاله نویسی راه می افتد و در این میان استاد و پس از او شاگرد نیز قربانی می شود. این نوعی روابط قدرت است که از بالا چیزی مشخص می شود و به پایین انتقال می یابد.
به چه دلیلی وزارت علوم این گونه عمل می کند و هدفش از این سیاست گذاری ها چیست؟
چون وزارتخانه هم در سطح بالاتر از خود تابع رتبه بندی (ranking) جهانی است. سند چشم انداز نیز مسیر حرکت و پیشرفت ما را مشخص می کند که از کجا تا به کجا باید برویم. دانشگاه ها در رقابت با یکدیگر مسیر سند چشم انداز را پیش چشم دارند و خود را در نظام رتبه بندی قرار می دهند. بر این مبنا هم بودجه دریافت می کنند. وزارتخانه هم برای رتبه بندی جهانی خود هدفی را مشخص کرده است و آن را برعهده دانشگاه ها می گذارد. دانشگاه ها هم این مسئولیت را بر دوش استادان و آن ها هم در پایین ترین سطح به گردن دانشجویان می اندازند! خب در این فرآیند یک اتفاق تلخ دیگر هم می افتد و آن این که به هر استادی ۱۰ تا ۱۵دانشجوی دکترا داده می شود. استادیاری داریم که در سال اول استاد راهنمای ۳۰ پایان نامه بوده است! بنده که ۲تا ۴ ساعت تدریس دارم و پاسخگوی دانشجویان بسیاری هستم که تمام وقتم در این زمینه صرف می شود برایم جای سوال است همکاری که ۳۰ ساعت تدریس می کند و استاد راهنمای ۳۰ نفر است واقعا چطور کار می کند؟ خب به هر دانشجو تکلیفی می دهد و انتظار نوشتن مقاله ای دارد. به قول شکسپیر که می گوید: Nothing comes from nothing (هیچ چیز از هیچ چیز در نمی آید) مگر داده های آن استاد به دانشجو چه بوده که خروجی سودمندی داشته باشد؟ دانشجویی آمده است و میگوید: استاد، شما کسی را می شناسید که مقاله بنویسد؟! به این ترتیب به سمت و سوی تقلب و سرقت علمی کشیده می شود. به دنبال کسی می رود که به او پولی بدهد تا به نیابت از او برایش مقاله ای بنویسد. در غیر این صورت خود دست به کپی-چسبان کردن می زند. ضعف نظام ارزیابی ما هم موجب می شود این تقلب پیگیری نشود.
خب مهارت های پژوهش را اصلا یاد نداده اند!
بله دانشجو مهارت های پژوهشی یعنی سواد پژوهش را نمی داند و از دبستان تا دانشگاه به او نیاموخته اند و حالا باید مقاله و پایان نامه بنویسد. البته نمی خواهم مسئولیت کسی را نفی کنم. دانشجو باید پشتکار و تلاش داشته باشد و استاد را ملزم به انجام وظایفش کند. دوره های کارآموزی و فعالیت های کارگاهی باید برگزار شود چه برای استاد و چه برای دانشجو. اما وقتی یک استاد کار شاقی از دانشجو می خواهد و دانشجو نتیجه نمی گیرد باعث می شود که دانشجو انگیزه اش را از دست دهد و متنفر شود. در عین حال استاد هم کمتر به او کمک می کند چون فرصت کافی ندارد. ما چیزی داریم به نام «تعهد». تمام کارها و باورهای ما ناشی از اخلاقی است که داریم و بر این اساس متعهد می شویم که کار کنیم. وقتی ما به راحتی دروغ می گوییم چه فرقی می کند خب سرقت علمی هم نوعی دروغ است! دروغ نگارشی! خوشبختانه وزارت علوم اکنون مصادیق تقلب علمی را تعیین کرده است و ما موظفیم پیگیری کنیم حالا چقدر عملیاتی بشود حرف دیگری است. با همه این ها باز هم ممکن است تخلفاتی اتفاق بیفتد ولی فراموش نکنیم که دانشجو هم ظرفیتی دارد. یک دانشجوی کارشناسی ارشد هنوز نمی تواند تولید کننده باشد. حتی دانشجوی دکترای ما نیز چنین ظرفیتی ندارد. چرا که دانشجو فکر می کند که در کل بازنده است! با خود می اندیشد که همه کارها را من انجام می دهم ولی در نهایت استاد منتفع می شود. استادی که در ۲۵ سال حتی یک مقاله هم ننوشته است ظرف ۲ سال ۴۰ تا مقاله می نویسد! آیا چنین چیزی محتمل است؟ گاهی میبینیم برخی استادان حتی یک مقاله هم به تنهایی و به نام خود ندارند. این ها همه معنادارند!
شما چه راهکاری را پیشنهاد می کنید؟
ما باید به دوره آموزش و پرورش برگردیم تا این وزارتخانه به رسالت خود عمل بکند. به ویژه آموزش «اصول نگارش». در حوزه آموزش چند انقلاب به وقوع پیوسته است. نگارش مهم ترین انقلاب در این حوزه قلمداد می شود. نگارش نوعی تفکر است. این مقوله احتیاج به آموزش و سرمایه گذاری جدی دارد. نقش فرهنگستان زبان و ادب در این زمینه بسیار زیاد و سنگین است. ما سیستم های ارجاع دهی APA و MLA داریم، پس سیستم ارجاع دهی ایرانی فارسی چه؟ فقط این نیست که کلمات «کامپیوتر» را با « رایانه» و «ترمینال» را با «پایانه» جانشین کنیم. باید نحوه اندیشیدن و خردورزی را که یکی از تجلیگاه های آن در نگارش است بتوانیم مهندسی کنیم.* همچنان که رفتار بشر به زبان منجر شده است و زبان پس از مدتی منجمد شده و در قالب نگارش بروز یافته است. باید توجه داشت که ما به مهندسی فراتر از سطح واژگان نیاز داریم. باید وارد نحو، قواعد و ساختار و چهارچوب مقاله نویسی هم شد و مسائل را کلی تر دید. نیازی به تقلید از زبان دیگر نیست و از سخنان بنده هم چنین برداشت نشود که زبان انگلیسی برتر و اولی و زبان فارسی پایین تر است. هرگز چنین منظوری ندارم. تمام حرفم این است که باید قابلیت های زبان فارسی شناسایی و مهندسی شود.
یعنی این که مرز بین حوزه پژوهش و غیر پژوهش مشخص شود…
بله! ببینید زبان مثل یک موجود زنده است و اگر لغت و واژگان باشد، تفکر هم با آن خواهد بود. پس نتیجه می گیریم که نظام نگارش که پژوهش هم جزئی از آن است در زبانی با زبان دیگر تفاوت دارد. چرا متفاوت است؟ چون نحوه زندگی ایرانیان با دیگران متفاوت است. اما این که کدام زبان چه کارایی در حوزه های مختلف می تواند داشته باشد باید گفت زبان انگلیسی برای علم زبان مناسب است و زبان فارسی بیشتر زبان فرهنگ و ادب و هنر است. اگر بخواهیم آن را در حوزه علم به کار بگیریم باید کمی منطقی تر باشیم. علم جای حاشیه و تعارف نیست. تعارف ایرانی در بحث علمی نمی گنجد. در ارزیابی های علمی باید صریح و شفاف بود. حوزه علم جای چرب و چیلی کردن نیست. ما باید بدانیم کجا ادب مصنوعی است، کجا طبیعی است و نباید اجازه دهیم به حوزه پژوهش رسوخ پیدا کند وگرنه به این جا می رسیم که در نهایت نمی دانیم چطور بنویسیم و تمایزی بین زبان علم و غیر علم قائل نمی شویم.
ما باید بین سیاست پژوهشی و پژوهش سیاسی تفاوت قائل شویم. سیاست پژوهش باید بسیار شفاف و روشن باشد وگرنه هدف تخطئه کردن این و آن نیست. در غیر این صورت اگر خوب نگاه کنیم می بینیم که همه ما در یک بازی قرار گرفته ایم که باید مواظب باشیم تا بازی نخوریم! بازیگران خوبی باشیم ولی بازی نخوریم. ما در برابر ISI آمده ایم ISC را گذاشته ایم در حالی که خودمان از نظر علمی آن را قبول نداریم و پایین ترین امتیازات را به آن می دهیم. چرا؟ چون منطقی کار نمی کنیم. چون پایگاه ISC در ایران هر ژورنال سطح پایین را نمایه کرده است! ولی ISI به ندرت چنین کاری می کند. با این کار وجاهت ISC را پایین آورده ایم و کم ترین امتیاز را به ISC و بیشترین امتیاز را به ISI می دهیم پس ISI می شود هدف، غایت و نهایت! این چیزی نیست جز مقاله زدگی. برای دوره دکترا هم آن را امتیاز می دانیم. خوشبختانه وزارت علوم از ۲ سال پیش به سمت کیفی سازی حوزه پژوهش سوق پیدا کرده است و ابلاغ آیین نامه هایی مثل «مصادیق تقلب پژوهشی» اگرچه دیر است ولی باز جای امید هست. همین که شما از طرف روزنامه پیگیر چنین موضوعی هستید و تبدیل به دغدغه یک رسانه شده است، بسیار ارزشمند است و این که همه ما بفهمیم اشتباه کرده ایم و کارمان نقص داشته و دنبال آسیب ها هستیم.
گاهی یک قانون خوب و آموزش خوب به فرهنگ خوب منجر می شود. فرهنگ باید ایجاد شود وگرنه مادر زادی نیست. پس رابطه مستقیمی بین تزویر، دروغ، بی اعتمادی وجود دارد و حوزه پژوهش هم متاثر از این هاست. اگر در کلام من عفت و راستگویی و صداقت وجود ندارد شما انتظار دارید در مقاله ام وجود داشته باشد؟!
یکی از اشتباهات بنیادی قیاس نابه جای علوم انسانی با علوم دیگر است. از علوم انسانی انتظار دارند که مثل علوم غیر تجربی (اعم از علوم پایه و فنی و مهندسی) باشد. در علوم غیر علوم انسانی مقاله بسیار نوشته می شود. چراکه اصولا مقاله های آنان کوتاه است. بیشتر هم تحقیق آزمایشگاهی است. طبعا استادان این حوزه مقالات فراوانی خواهند داشت ۱۲۰ تا ۱۵۰ مقاله طبیعی است و اشکالی هم ندارد. وقتی این استادان تصمیم ساز و تصمیم گیر میشوند به پژوهشگران علوم انسانی می گویند که شما چکار می کنید؟ چند تا مقاله دارید؟! در حالی که ماهیت مقاله نویسی در علوم انسانی اساسا با دیگر علوم تفاوت دارد. یک مقاله ۲۵ صفحه ای ممکن است یک سال طول بکشد! یک مقاله علوم انسانی ممکن است به اندازه ۲۰ مقاله علوم دیگر باشد. علوم انسانی حاصل تفکر ماه ها و سال هاست. ولی مقاله وقتی امتیاز می گیرد هیچ تفاوتی قائل نمی شوند.
اگر کسی از این تفاوت ها آگاهی نداشته باشد هیجانات چاپ مقاله و هیاهوی نگارش مقاله، افراد را جوگیر می کند و به فضایی سوق می یابند که احساس می کنند از قافله عقب مانده اند و در نهایت سرخورده می شوند که چرا آمار مقالاتشان پایین است! با این روند فعلی ما عزت نفس و اعتماد به نفس استادان را پایین می آوریم و در نهایت حکم می کنیم که فلانی پژوهشگر علوم انسانی نیست! در حالی که جنس کار فرق می کند و ماهیت علوم متفاوت است. در این بین مجلات جعلی و بی اعتبار هم از دیگر آسیب هاست که علم را بی اعتبار کرده است که باید جلوی آن ها ایستاد. واقعا نمی دانم اما شاید در فرهنگ ما بیشتر آموزش مطرح بوده است تا پژوهش. با تمام فعالیت ها نمی دانم که در کشورمان واقعا چقدر به پژوهش اهمیت می دهند. آیا در یک مدال و نشان و چند سکه خلاصه می شود؟! با تمام نقص ها و عیب ها نباید شانه خالی کرد و بر حسب ظرفیت ها و کشش افراد و قابلیت ها برنامه ریزی کرد. امیدوارم این چرخه علم را اصلاح کنیم تا همچنان پویا و پربار در حرکت باشد.
—————————–
* آموزش نگارش یا سرمایه گذاری در روش اندیشیدن و تحقیق همه خوب است. اما نخست لازم است تا نیاز به تحقیق به وجود آمده باشد. اگر نظام مدرسه نگارش و تحقیق را آموزش نمی دهد برای آن است که نیازی به آن احساس نمی شود. نیاز که باشد آموزش مناسب و سرمایه گذاری هم پیدا خواهد شد. از آموزش نگارش صرف به جایی نمی توان رسید. اگر نیاز نباشد و ساختار مدرسه و آموزش بر اساس آن نیاز بازسازی نشود. – م.ج