راهنمای کتاب

Search
Close this search box.

قباد شیوا: کارهای ممیز تلخی کمونیستی داشت

هوشنگ میمنت
در گفتگو با قباد شیوا
انسان شناسی و فرهنگ

قباد شیوا یکی از برجستهترین گرافیستهای ایرانی است. او همدوره ی مرتضی ممیز، فرشید مثقالی، آیدین آغداشلو و … شمار دیگری از هنرمندان این رشته است که همچنان و بی‌ سر و صدا کار میکند و در کلاسهایش شاگردانی دارد که میخواهند گرافیست بشوند و به گفته ی خودش شماری از این شاگردان خود مدرس گرافیکاند در دانشگاهها. به بهانه ی بحث درباره گرافیک و جنگ ها ی ادبی دهه های ۴۰ و ۵۰ در محل آموزشگاهش دیداری داشتم با او که سالیان بسیاری است عاشقانه کار میکند و حاصل این دیدار گفتوگوی کوتاهی است که میخوانید.

گرافیک از چه زمان در ایران به وجود آمد؟
گرافیک به معنای نزدیک به امروز آن از وقتی در ایران پا گرفت که صنعت نشر و چاپ در ایران به وجود آمد. چون بیش از آن در دوران چاپ سنگی و پیشتر از آن، تصویرگری بود و تهذیب شاید. اما زمانی که صنعت چاپ وارد ایران شد، نوعی نقاشی تبلیغاتی شکل گرفت که بیشتر کار نقاشها بود و تصویرهایی را برای معرفی یک کالا میکشیدند. اما به نظر من نقش حروفچینها در به وجود آمدن آن چه که امروز به نام گرافیک مطبوعاتی میشناسیم بسیار مهم و موثر بوده است. حروف چینهای چاپخانهها که تک تک حروف را از “گارسه” (میز حروف مسی) برمیداشتند و کنار هم میچیدند تا یک سطر نوشته کامل شود و بعد سطر دیگر و سطر دیگر و بعد در نهایت این سطرها را کنار هم قرار میدادند تا یک صفحه از نشریه شکل بگیرد، با استفاده از تنوع اندازههای حروف در تیتر و متن و استفاده از خطوط مختلف برای جداکردن قسمتهای صفحه از یکدیگر با استفاده از قطعات برنجی که به “خط برنج” معروف بود و به آن “اشبون” هم میگفتند فرم خاصی را در صفحه به وجود میآوردند که امروز به آن میگوییم گرافیک مطبوعاتی.

خیلیها میگویند مرحوم ممیز پدر گرافیک ایران است، نظر شما چیست؟
البته ممیز در زمان خودش شیوههای خاصی را به کار گرفت و خیلی چیزها را پایه گذاشت اما قبل از او کسان دیگری هم بودند. هوشنگ کاظمی اولین ایرانی بود که در فرانسه گرافیک خواند و وقتی به ایران آمد. کارهای ماندگاری انجام داد در واقع بنیانگذار گرافیک در ایران هوشنگ کاظمی است و از جمله کارهای او پوسترهای سازمان جلب سیاحان است یا استاد محمود جوادی پور که کارهای ماندگاری انجام داد از جمله طراحی چکهای تضمین شده بانک ملی یا اوراق بهادار قند کرمانشاه و تصویرگری موش و گربه عبید. یا مرحوم هوشنگ پزشک نیا یا استاد صادق بریرانی، اینها همه بودند به هر شکل ممیز یا من و …. نسل اول نیستیم. پیش از ما اینها بودند.

شکل نوین هنر گرافیک به خصوص در عرصه ی گرافیک مطبوعاتی از کی در ایران اوج گرفت؟
در دهه ی چهل بود که اصولاً واژه گرافیک در فرهنگ ما مطرح شد و از همان زمان مردم در کتابها، نشریات و پوسترها و پلاکاردهای سینمایی با آثار بصری متفاوتی روبهرو شدند و از همان زمان یک اشتباهاتی هم پیش آمد. مثلاً مرحوم ممیز پیرو شیوه ی گرافیک لهستانی بود. مردم هم که آگاهی لازم را در این زمینهها ندارند فقط مصرفکنندهاند ولی ما میبینیم که دفورماسیونهایی در کارها انجام میشد که منطبق با فرهنگ غربی بود و متأسفانه کمتر نگاهی به فرهنگ خودی وجود داشت، در همان زمان اما تصویرسازیهای فرشید مثقالی که مبتنی بر فرهنگ ایران بود خیلی بهتر از کارهای ممیز بود که از شیوه ی گرافیک لهستانی بهره میبرد. اما ممیز هم به هر حال نقش خود را داشت به خصوص همکاریاش با شاملو در کتاب هفته که آثار هنرمندانهای خلق کرد مثل تصویرهایی که برای گیل گمش زد اما خب شیوهی کار غربی بود در حالی که فرشید مثقالی خودش بود، کارهایش طعم شیرینی داشت برعکس کارهای ممیز که تلخی فضای کمونیستی را داشت. به هر حال اینها سلیقهها را به شدت تغییر دادند خوشبختانه ممیز در سالهای آخر سعی کرد و کارهای ایرانی انجام داد.

آیا ما زمینههای لازم را برای این که بتوانیم در گرافیک حرف خودمان را بزنیم داریم؟
ما یکی از سه تمدن بزرگ جهان بودهایم منابع تصویری ما خیلی غنیتر از منابع نفتی ماست. چرا باید از لهستان یا آلمان تأثیر بگیریم که کارمان نو تلقی شود. چرا باید همه کارمان مثل کارهای خارجی باشد. نگاه کنید به کارهای هوشنگ کاظمی، همه نو و مدرن است اما ایرانی است این خیلی مهم است، بخشی از کارهای صادق بریرانی در عین حال که مدرن است ایرانی است.

بعد از انقلاب شرایط چهگونه شد؟
بعد از انقلاب کمیت کارها بیشتر شد، سفارشها افزایش یافت اما به لحاظ فرهنگی به جز در بخش مذهبی که بیشتر هم کار جوانها بود چیزی که مایه افتخار باشد نداشتیم. افرادی مثل آیدین آغداشلو، من، کیارستمی و ممیز اول رفتیم در رشته ی نقاشی، فرم و رنگ را شناختیم بعد که آمدیم به سمت گرافیک دانش زمینهای لازم را داشتیم و فقط (این نبود که) فنون گرافیک را میدانستیم. البته امروز گرافیک بیشتر شناخته شده اما متأسفانه از کیفیت کارها کاسته شده است هر چند که در سالهای بعد از انقلاب خیلی بیشتر از گذشته گرافیک به یک هنر محیطی تبدیل شد و طبیعی است که از این طریق روی سلیقه ی عمومی تأثیر میگذارد…. ببینید گرافیک در محدودهی پوستر یا پلاکارد یا نشریات خلاصه نمیشود. امروزه هنر گرافیک در همهجا نفوذ کرده از نقش سفره یا رومیزی که کنار آن غذا میخوریم تا لباسی که میپوشیم همه جا گرافیک حضور دارد و البته کارهای خوب سازنده خواهد بود و آثار بد خطرناک یعنی میتوانند تمدن بصری ما را تخریب یا تقویت کنند.

در حال حاضر وضعیت آموزش گرافیک را چهطور میبینید؟
متأسفانه خوب نیست. من در کلاسم شاگردانی دارم که فوقلیسانس گرافیک دارند اما میآیند که کار یاد بگیرند. حتی بعضیهایشان مدرس دانشگاه هستند. البته از نظر کمیت تعداد گرافیستهایی که از دانشگاه بیرون میآیند با قبل از انقلاب خیلی تفاوت دارد اما از نظر کیفی و ارزش کار وضع خوبی نداریم. قبل از انقلاب یک دانشکدهی هنرهای زیبا داشتیم و یکی هم دانشکده هنرهای تزئینی که رشته ی گرافیک داشت و به اندازه کافی متخصص برای آموزش داشتیم، ممیز، احصایی، مثقالی و …. اما بعد از انقلاب دانشکدهها زیاد شد و نسل جوان هم که شنیده بودند گرافیک رشته پولسازی است هجوم آوردند ولی مدرس نداشتیم و حالا هم چندان نیستند، از طرفی خیلی از دانشجویان که دنبال این رشته میروند عشق ندارند، دنبال پول هستند و عده ی معدودی بر ارزشهای گرافیک پی بردهاند اما غیر از این تعداد اندک بقیه فارغالتحصیل که میشوند چون مدرس خوبی نداشتهاند و خودشان هم عشق این کار را ندارند چیزی نمیشوند، اما نسل ما با عشق به سراغ این رشته میرفت و گشنگی هم میکشید اما کارش را میکرد.

هنر گرافیک در دهههای چهل و پنجاه چه قدر توانست به عنوان یک رسانه در فضای هنری و جریان روشنفکری تأثیر گذار باشد. و اصولاً گرافیک به عنوان یک رسانه تا چه حد توانسته همسو با جریان روشنفکری حرکت کند؟
ببینید در بخش کاریکاتور خیلی، و میتوانم بگویم به اوج رسیده اما در بخشهای دیگر نه! اما نکته مهمی که باید بگویم این است که به نظر میرسد ما آخرین نسل ایم در زمینه ی گرافیک، حالا دیگر هر کس فتوشاپ بلد باشد خودش را گرافیست میداند، در حالی که واقعاً این گرافیک نیست، خلاقیت وجود ندارد. یک اتفاق مضحکی که افتاده این است که در کارهای سفارشی مثل پوسترها، قبل از انقلاب سفارش دهنده سلیقه نداشت و گرافیست صاحب سلیقه بود اما حالا سلیقه ی سفارش دهنده خیلی بیشتر از گرافیستی است که میخواهد کار را انجام دهد و همین هم باعث تغییر سلیقه ی مردم میشود، گرافیک امروز ما که کار نسل بعد انقلاب است متأسفانه حرفی برای گرفتن ندارد.

*این مطلب در چارچوب همکاری رسمی و مشترک میان انسان شناسی و فرهنگ و آزما بازنشر می شود.

همرسانی کنید:

مطالب وابسته