نوشتن در مه؛ از غربتی به غربتی دیگر

فاطمه شمس

مجموعه دوم شعرهایم با عنوان «نوشتن در مه»‌ بیست و پنجم خرداد ۹۴ منتشر شد. کتاب «هشتاد و هشت» را دو سال پیش در برلین منتشر کرده بودم و این یکی را در لندن. از غربتی به غربت دیگر.

تلاشم این بود که این مجموعه را در ایران منتشر کنم ولی ظاهرا ترس از ممنوع‌القلم بودن نویسنده به ناشر هم سرایت کرده. ایمیل‌های بی‌جواب و وعده‌های تو خالی کارد را به استخوان رساند طبق معمول. کتاب در لندن منتشر شد (اچ اند اس مدیا، ۲۰۱۵) و خیالی هم نیست.

مجموعه «نوشتن در مه» اشتراکات و تفاوت‌هایی با مجموعه قبلی دارد. مفاهیمی زنجیره‌وار مثل تبعید، ترک وطن، جنگ، عشق و اعدام در هر دو مجموعه به صورت پیوسته حضور دارند و به همین دلیل عنوان بعضی شعرها با اعداد مشخص شده اند که زنجیروار بودنشان را نشان دهند. برای فهم این اشعار لازم است که مجموعه قبلی هم حتما در نظر آورده شود. هدفم از این پیوستگی نوعی روایت شاعرانه است از زندگی و اتفاقاتی که ادامه دارند و تمام نمی‌شوند مثل غربت یا جنگ یا اعدام یا عشق. و نیز تغییر و تحولاتی که ذهن می کند در برخورد با یک سوژه در طول زمان. مثل ایران یا مشهد به عنوان دو جایی که به آن‌ها تعلق خاطر خاصی داشته ام. مشهدی که در دو مجموعه هشتاد و هشت و نوشتن در مه آمده با هم تفاوت‌های فاحشی دارند. نگاه نوستالژیک کم کم جای خود را به نگاه انتقادی می دهد. واقعیت‌ها عریان‌تر می‌شوند. این موضوع در لحن عاشقانه‌ها هم پیداست.

مجموعه نوشتن در مه هم مثل مجموعه هشتاد و هشت شامل شعرهای کلاسیک و سپید است. این مجموعه را می‌توانید در صورتی که خارج از ایران زندگی می‌کنید از وبسایت آمازون کشور محل زندگی‌تان تهیه کنید. اگر هم در ایران هستید با ارسال آدرس جی‌میلتان به وبسایت نویسنده می‌توانید یک کپی الکترونیک از این کتاب را دریافت کنید.

آدرس وبسایت:
www.fatemehshams.com

از نوشتن در مه

مرگ گاهی ریحان می‌چیند
که ناگهان بروی، وقت ِ رفتنت باشد
پرنده باشی و وقت پریدنت باشد
که بره باشی و هر روز منتظر که مگر
اذان ِ صبح، دم ِ سر بُریدنت باشد
که مرگ دورِ نفس‌های داغ ِ تبدارت
که مرگ در تن ِ تاریک‌روشنت باشد. . .

که دست‌های تو زخمی، که دست‌های تو تلخ
که دست‌های تو بیگانه با تنت باشد
که شب تو باشی و او باشد و تن ِ سردت
که باز وقت تجاوز به بودنت باشد
که خسته باشی و بی‌اختیار تن بدهی
که قتل راه ِ فرار از شکستنت باشد . . .

که در اتاق ملاقات، بی‌قراری و بغض
که باز مادر، دلتنگِ دیدنت باشد
که این دوشنبه بیاید، تو رفته باشی و مرگ
کنار باغچه مشغولِ چیدنت باشد.

گالاتا:
صیاد،
تمام ِ شب تور می‌اندازد
و رویا می‌بافد
با ماهی‌های ناکام.
خواب با چشم می‌جنگد
سرما با تن
صیاد با آب
ماهی با هوا
و من با غربتی که سر گریختن ندارد.

 

همرسانی کنید:

مطالب وابسته