برشی از کتاب: یادداشت‌های روزانه شاهرخ مسکوب در جوانی

در حال و هوای جوانی مجموعه از یادداشتهای شاهرخ مسکوب است که تا همین اواخر منتشر نشده بود. او حجم قابل توجهی یادداشت روزانه دارد که بخشی از آن هنوز هم منتشر نشده است. حسن کامشاد در مقدمه این کتاب می نویسد که دلیل آن عمدتا برای آن است که باعث آزار دیگرانی که از آنها نامی رفته نشود. با اینهمه این یادداشتها در همین بخشهای منتشرشده سرشار است از قضاوت در باره آدمهای سرشناس. از مقامات گرفته تا دوستان و ناشران و اهل هنر و روشنفکران. در عین حال این یادداشتها نمودار سیر مطالعاتی و فکری مسکوب هم هست و در آن دهها اثر یاد شده و تحسین یا تقبیح شده است. برای اینکه مزه ای از این کتاب و نثر و حال و هوای آن بچشید بخشی را انتخاب کرده ایم که یکی از کتابهای محبوب او را معرفی می کند. – راهک

مشخصات کتاب:


شاهرخ مسکوب
در حال و هوای جوانی
به کوشش و با مقدمه حسن کامشاد
لندن: اچ اند اس مدیا، ۱۳۹۳، ۳۰۱ صفحه

۴۳‭/‬۱‭/‬۳۱
امروز‭ ‬سیرهٔ‭ ‬جلال‌الدین‭ ‬تألیف‭ ‬محمد‭ ‬نَسَوی‭ ‬و‭ ‬ترجمهٔ‭ ‬محمدعلی‭ ‬ناصح‭ ‬را‭ ‬تمام‭ ‬کردم‭. ‬به‭ ‬راستی‭ ‬ترجمهٔ‭ ‬شیوایی‭ ‬است‭. ‬اما‭ ‬خود‭ ‬کتاب‭ ‬از‭ ‬تاریخ‌هایی‭ ‬است‭ ‬که‭ ‬در‭ ‬نزد‭ ‬ما‭ ‬کم‌تر‭ ‬نظیر‭ ‬دارد‭ ‬زیرا‭ ‬نویسنده‭ ‬خود‭ ‬دست‌اندرکار‭ ‬یا‭ ‬شاهد‭ ‬بیشتر‭ ‬چیزهایی‭ ‬است‭ ‬که‭ ‬نوشته. ‬از‭ ‬این‭ ‬نظر‭ ‬شبیه‭ ‬تاریخ‭ ‬بیهقی‭ ‬است‭. ‬گذشته‭ ‬از‭ ‬این،‭ ‬کتاب‭ ‬برای‭ ‬شناختن‭ ‬اوضاع‭ ‬زمان‭ ‬و‭ ‬نیز‭ ‬جلال‌الدین‭ ‬خوارزمشاه‭ ‬بی‌مانند‭ ‬است. ‬به‌طوری‭ ‬که‭ ‬از‭ ‬کتاب‭ ‬برمی‌آید‭ ‬او‭ ‬مردی‭ ‬است‭ ‬دریادل‭ ‬و‭ ‬شجاع‭ ‬و‭ ‬دشمن‭ ‬بی‌آرام‭ ‬مغولان،‭ ‬ولی‭ ‬بی‌تدبیر. ‬وزیری‭ ‬حریص،‭ ‬دسیسه‌کار‭ ‬و‭ ‬فرومایه‭ ‬چون‭ ‬شرف‌الملک‭ ‬را‭ ‬تقریباً‭ ‬از‭ ‬آغاز‭ ‬تا‭ ‬انجام‭ ‬با‭ ‬خود‭ ‬داشت. ‬نمی‌توانست‭ ‬مثلاً‭ ‬مانند‭ ‬شاه‌عباس‭ ‬شطرنج‌بازی‭ ‬مسلط‭ ‬بر‭ ‬تمام‭ ‬صحنه‭ ‬باشد. ‬پیاپی‭ ‬گرفتار‭ ‬ماجراهای‭ ‬نسبتاً‭ ‬کوچک‭ ‬در‭ ‬آذربایجان‭ ‬و‭ ‬اطراف‭ ‬بود‭.‬

اما‭ ‬از‭ ‬پادشاهی‭ ‬گذشته‭ ‬سرگذشت‭ ‬او‭ ‬به‭ ‬عنوان‭ ‬مردی‭ ‬خستگی‌ناپذیر‭ ‬و‭ ‬دلیر‭ ‬که‭ ‬عمری‭ ‬با‭ ‬تقدیر‭ ‬و‭ ‬تاریخ‭ ‬جنگیده‭ ‬و‭ ‬هر‭ ‬آن‭ ‬پس‭ ‬از‭ ‬هر‭ ‬ضربت‭ ‬جانکاهی‭ ‬سربرآورده،‭ ‬بسیار‭ ‬خواندنی‭ ‬است. ‬بلاهایی‭ ‬که‭ ‬بر‭ ‬او‭ ‬نازل‭ ‬شده‭ ‬کمرشکن‭ ‬است،‭ ‬موافقت‭ ‬با‭ ‬غرق‭ ‬مادر‭ ‬و‭ ‬زن‭ ‬و‭ ‬کسانش‭ ‬در‭ ‬رود‭ ‬سند‭ ‬و‭ ‬فرار‭ ‬برادر‭ ‬ناچیزش‭ ‬غیاث‌الدین‭ ‬در‭ ‬هنگامهٔ‭ ‬جنگ‭ ‬با‭ ‬مغولان‭ ‬تنها‭ ‬دو‭ ‬نمونه‭ ‬بیش‌تر‭ ‬نیست. ‬گویی‭ ‬هیچ‭ ‬مصیبتی‭ ‬او‭ ‬را‭ ‬از‭ ‬پا‭ ‬درنمی‌آورد. ‬هفده‭ ‬روزه‭ ‬از‭ ‬تفلیس‭ ‬به‭ ‬کرمان‭ ‬می‌تازد (‬تاریخ‭ ‬مغول‭ ‬اقبال) ‬و‭ ‬در‭ ‬کنار‭ ‬تفلیس‭ ‬به‭ ‬دشمنان‭ ‬پیشنهاد‭ ‬جنگ‭ ‬تن‭ ‬به‭ ‬تن‭ ‬می‌کند‭ ‬و‭ ‬سه‭ ‬نفر‭ ‬را‭ ‬می‌کشد (‬تاریخ‭ ‬مغول) ‬اما‭ ‬تاریخ‭ ‬نشان‭ ‬می‌دهد‭ ‬که‭ ‬او‭ ‬متهوری‭ ‬خشن‭ ‬و‭ ‬بی‌احساس‭ ‬نیست‭ ‬که‭ ‬زهر‭ ‬تلخ‭ ‬اندوه‭ ‬در‭ ‬دلش‭ ‬کارگر‭ ‬نباشد. ‬مویه‭ ‬بر‭ ‬مرگ‭ ‬غلام‭ ‬و‭ ‬یک‭ ‬سال‭ ‬از‭ ‬جسد‭ ‬او‭ ‬جدا‭ ‬نشدن (‬تاریخ‭ ‬مغول) ‬و‭ ‬سرانجام‭ ‬پناه‭ ‬بردن‭ ‬به‭ ‬شراب‭ ‬و‭ ‬مستی‭ ‬کافی‭ ‬است‭ ‬که‭ ‬انسان‭ ‬بداند‭ ‬در‭ ‬روح‭ ‬پرآشوب‭ ‬او‭ ‬چه‭ ‬می‌گذشته‭ ‬است‭. ‬حتی‭ ‬شرح‭ ‬کشتارها‭ ‬و‭ ‬یغماهای‭ ‬او‭ ‬بیزارکننده‭ ‬نیست‭ ‬زیرا‭ ‬نه‭ ‬مثل‭ ‬انوشیروان‭ ‬دادگر‭ ‬بر‭ ‬حریر‭ ‬و‭ ‬زربفت‭ ‬می‌لمد‭ ‬و‭ ‬یک‭ ‬روزه‭ ‬فرمان‭ ‬کشتار‭ ‬دوازده‭ ‬هزار‭ ‬نفر‭ ‬را‭ ‬می‌دهد‭ ‬و‭ ‬نه‭ ‬مثل‭ ‬آقامحمدخان‭ ‬حریف‭ ‬را‭ ‬با‭ ‬رذالت‭ ‬و‭ ‬پستی‭ ‬می‌کشد. ‬مردی‭ ‬است‭ ‬که‭ ‬مرد‭ ‬میدان‭ ‬است. ‬همیشه‭ ‬رویاروی‭ ‬مرگ‭ ‬است‭ ‬که‭ ‬بکشد‭ ‬یا‭ ‬کشته‭ ‬شود. ‬هر‭ ‬دو‭ ‬محتمل‭ ‬است‭ ‬و‭ ‬هر‭ ‬دو‭ ‬رخ‭ ‬می‌دهد. ‬او‭ ‬از‭ ‬همهٔ‭ ‬کسان‭ ‬و‭ ‬اطرافیان‭ ‬چپاولگر‭ ‬و‭ ‬دسیسه‌باز‭ ‬خود‭ ‬بسیار‭ ‬برتر‭ ‬است. ‬مردی‭ ‬است‭ ‬بسی‭ ‬بلندتر‭ ‬از‭ ‬دیگران‭ ‬و‭ ‬تراژدی‭ ‬او‭ ‬در‭ ‬این‭ ‬است‭ ‬که‭ ‬در‭ ‬کار‭ ‬مُلک‭ ‬نه‭ ‬می‌تواند‭ ‬آنان‭ ‬را‭ ‬درست‭ ‬و‭ ‬هر‭ ‬یک‭ ‬را‭ ‬سزاوار‭ ‬خود‭ ‬بشناسد‭ ‬و‭ ‬نه‭ ‬می‌تواند‭ ‬همهٔ‭ ‬نیروهای‭ ‬داخلی‭ ‬و‭ ‬خارجی‭ ‬را‭ ‬برای‭ ‬هدفی‭ ‬که‭ ‬دارد‭ ‬فراهم‭ ‬آورد‭ ‬و‭ ‬به‭ ‬کار‭ ‬گیرد. ‬کاش‭ ‬کسی‭ ‬می‌توانست‭ ‬بیوگرافی‭ ‬او‭ ‬را‭ ‬بنویسد،‭ ‬در‭ ‬ضمن‭ ‬شرح‭ ‬احوال‭ ‬او‭ ‬بسیار‭ ‬حرف‌ها‭ ‬می‌توان‭ ‬گفت. ‬رابطهٔ‭ ‬او‭ ‬با‭ ‬اسمعیلیان‭ ‬و‭ ‬رفتار‭ ‬آن‌ها‭ ‬با‭ ‬این‭ ‬پادشاه‭ ‬نیز‭ ‬جالب‭ ‬است. ‬گذشته‭ ‬از‭ ‬کتاب‭ ‬نسوی،‭ ‬مقاله‌ای‭ ‬در‭ ‬شمارهٔ‭ ‬۱۲‭ ‬سال‭ ‬ششم‭ ‬راهنمای‭ ‬کتاب‭ ‬اطلاعات‭ ‬سودمندی‭ ‬در‭ ‬این‭ ‬باره‭ ‬دارد‭.‬

تاریخ‭ ‬مغول‭ ‬اقبال‭ ‬را‭ ‬هم‭ ‬چند‭ ‬روز‭ ‬پیش‭ ‬تمام‭ ‬کردم.‭ ‬کتابی‭ ‬خواندنی‭ ‬است‭ ‬چون‭ ‬کتاب‭ ‬دیگری‭ ‬نیست‭ ‬که‭ ‬اطلاعات‭ ‬از‭ ‬آغاز‭ ‬تا‭ ‬پایان‭ ‬کار‭ ‬مغولان‭ ‬را‭ ‬در‭ ‬ایران‭ ‬نسبتاً‭ ‬به‭ ‬اختصار‭ ‬از‭ ‬یک‭ ‬جا‭ ‬گرد‭ ‬آورده‭ ‬باشد. ‬ارزش‭ ‬علمی‭ ‬کتاب‭ ‬زیاد‭ ‬نیست. ‬آن‭ ‬قسمت‌هایی‭ ‬که‭ ‬راجع‭ ‬به‭ ‬دورهٔ‭ ‬غازان‭ ‬از‭ ‬جامع‭ ‬التواریخ‭ ‬نقل‭ ‬به‭ ‬معنی‭ ‬شده‭ ‬بیش‌تر‭ ‬اوضاع‭ ‬اجتماعی‭ ‬آن‭ ‬دوران‭ ‬را‭ ‬نشان‭ ‬می‌دهد‭ ‬تا‭ ‬جاهایی‭ ‬که‭ ‬خود‭ ‬اقبال‭ ‬نوشته. ‬آخرهای‭ ‬کتاب‭ ‬هم‭ ‬فهرستی‭ ‬است‭ ‬از‭ ‬اسامی‭ ‬دانشمندان‭ ‬و‭ ‬نویسندگان‭ ‬و‭ ‬شاعران‭ ‬و‭ ‬بعضی‭ ‬جاها (‬شرح‭ ‬حال‭ ‬سعدی) ‬بیش‌تر‭ ‬تاریخ‭ ‬ادبیات‭ ‬شده‭ ‬است. ‬با‭ ‬این‭ ‬همه‭ ‬چون‭ ‬اطلاعات‭ ‬مربوط‭ ‬به‭ ‬آن‭ ‬دوره‭ ‬در‭ ‬یک‌جا‭ ‬گرد‭ ‬آمده‭ ‬خواندنی‭ ‬است‭.‬

۴۳‭/‬۲‭/‬۲
‮…‬‭ ‬از‭ ‬زندگی‭ ‬بی‌حاصلی‭ ‬که‭ ‬دارم‭ ‬بیزارم‭. ‬نسبتاً‭ ‬زیاد‭ ‬چیز‭ ‬می‌خوانم‭ ‬ولی‭ ‬عطش‭ ‬دانستن‭ ‬با‭ ‬این‭ ‬قطره‌ها‭ ‬سیراب‭ ‬نمی‌شود. ‬از‭ ‬طرف‭ ‬دیگر‭ ‬دست‭ ‬و‭ ‬بالم‭ ‬برای‭ ‬نوشتن‭ ‬بسته‭ ‬است‭. ‬مثل‭ ‬آدم‭ ‬چاقی‭ ‬هستم‭ ‬که‭ ‬پیوسته‭ ‬در‭ ‬آرزوی‭ ‬راه‌پیمایی‭ ‬است. ‬در‭ ‬دلم‭ ‬هزار‭ ‬آشوب‭ ‬است‭ ‬که‭ ‬راهی‭ ‬به‭ ‬بیرون‭ ‬نمی‌یابد. ‬آتشی‭ ‬است‭ ‬که‭ ‬زبانه‭ ‬نکشیده‭ ‬می‌افسرد. ‬تنها‭ ‬مرا‭ ‬می‌سوزاند‭ ‬و‭ ‬سوختنی‭ ‬است‭ ‬که‭ ‬هیچ‭ ‬روشنی‭ ‬ندارد‭.‬

وضع‭ ‬در‭ ‬اداره‭ ‬هم‭ ‬خوب‭ ‬نیست.‭ ‬به‭ ‬خلاف‭ ‬این‭ ‬سه‭ ‬سال‭ ‬گذشته‭ ‬که‭ ‬اطاق‭ ‬دنجی‭ ‬داشتم ‬روزی‭ ‬یکی‭ ‬دو‭ ‬ساعت‭ ‬را‭ ‬به‭ ‬کار‭ ‬و‭ ‬بقیه‭ ‬را‭ ‬به‭ ‬مطالعه‭ ‬می‌گذراندم،‭ ‬حالا‭ ‬آب‭ ‬در‭ ‬لانهٔ‭ ‬موش‭ ‬افتاده‭ ‬است. ‬دولت‭ ‬منصور‭ ‬برای‭ ‬تشکیل‭ ‬وزارت‭ ‬آبادانی‭ ‬و‭ ‬مسکن‭ ‬لایحه‌ای‭ ‬به‭ ‬مجلس‭ ‬برد‭ ‬که‭ ‬به‭ ‬سرعت‭ ‬برق‭ ‬و‭ ‬باد‭ ‬تصویب‭ ‬شد. ‬بنابر‭ ‬این‭ ‬لایحه‭ ‬امور‭ ‬اجرایی‭ ‬شهرسازی‭ ‬باید‭ ‬به‭ ‬آن‭ ‬وزارت‌خانه‭ ‬بپیوندد‭ ‬و‭ ‬این‭ ‬دستگاه‭ ‬همین‭ ‬روزها‭ ‬رفتنی‭ ‬است. ‬من‭ ‬نمی‌خواهم‭ ‬بروم‭ ‬چون‭ ‬اگر‭ ‬دزدگاه‭ ‬نباشد‭ ‬دست‌کم‭ ‬محیط‭ ‬ناشناسی‭ ‬است‭ ‬و‭ ‬با‭ ‬آن‭ ‬وزیر‭ ‬و‭ ‬مدیرکل‌ها،‭ ‬باید‭ ‬از‭ ‬سازمان‭ ‬برنامه‭ ‬هم‭ ‬بوگندوتر‭ ‬باشد‭. ‬قازاربگیان‭ ‬از‭ ‬هفت‭ ‬هشت‭ ‬ماه [‬پیش] ‬که‭ ‬رئیس‭ ‬دفتر‭ ‬تشکیلات‭ ‬شد‭ ‬اصرار‭ ‬می‌کرد‭ ‬که‭ ‬بروم‭ ‬پیش‭ ‬او‭ ‬و‭ ‬من‭ ‬یک‭ ‬روز‭ ‬می‌گفتم‭ ‬بگذار‭ ‬‮«‬استتیک‮»‬‭ ‬را‭ ‬تمام‭ ‬کنم‭ ‬و‭ ‬روز‭ ‬دیگر‭ ‬می‌گفتم‭ ‬بعد‭ ‬از‭ ‬اتمام‭ ‬‮«‬فلسفه‌های‭ ‬هند‮». ‬پس‭ ‬از‭ ‬تصویب‭ ‬لایحه‭ ‬کذایی‭ ‬گفتم‭ ‬بابا ‬جان‭ ‬تا‭ ‬ما‭ ‬نرفته‌ایم‭ ‬زود‭ ‬بجنب. ‬اقدام‭ ‬کرد‭ ‬کارگزینی‭ ‬نپذیرفت‭ ‬و‭ ‬مخالفت‭ ‬کرد. ‬دلیلش‭ ‬هم‭ ‬این‭ ‬بود‭ ‬که‭ ‬من‭ ‬Qualified‭ ‬نیستم. ‬این‭ ‬اصطلاح‭ ‬کارگزینی‭ ‬بود‭ ‬ولی‭ ‬به‭ ‬زبان‭ ‬خودمان‭ ‬این‌طوری‭ ‬می‌شود‭ ‬که‭ ‬مخلص‭ ‬شایستگی‭ ‬عضویت‭ ‬در‭ ‬دفتر‭ ‬تشکیلات‭ ‬را‭ ‬ندارد. ‬در‭ ‬این‭ ‬ماجرا‭ ‬رحمت‭ ‬کوشش‭ ‬خاصی‭ ‬نکرد. ‬تا‭ ‬کارگزینی‭ ‬این‌طور‭ ‬گفت‭ ‬مثل‭ ‬این‌که‭ ‬او‭ ‬هم‭ ‬کوتاه‭ ‬آمد. ‬چون‭ ‬لابد‭ ‬فکر‭ ‬کرد‭ ‬که‭ ‬در‭ ‬این‭ ‬سازمان‭ ‬برنامه‭ ‬که‭ ‬نه‭ ‬سازمان‭ ‬دارد‭ ‬و‭ ‬نه‭ ‬برنامه‭ ‬از‭ ‬کهتر‭ ‬و‭ ‬مهتر‭ ‬هر‭ ‬که‭ ‬بر‭ ‬سر‭ ‬کاری‭ ‬است‭ ‬Qualified‭ ‬است‭ ‬و‭ ‬نمی‌توان‭ ‬در‭ ‬مورد‭ ‬کسی‭ ‬استثنائی‭ ‬قائل‭ ‬شد! ‬به‌خصوص‭ ‬که‭ ‬در‭ ‬این‭ ‬سازمان‭ ‬از‭ ‬اعمال‭ ‬نفوذ‭ ‬مطلقاً‭ ‬اثری‭ ‬نیست‭ ‬و‭ ‬اساساً‭ ‬غیرممکن‭ ‬است. ‬چون‭ ‬این‌طور‭ ‬حس‭ ‬کردم‭ ‬گفتم‭ ‬دیگر‭ ‬میلی‭ ‬هم‭ ‬به‭ ‬عضویت‭ ‬در‭ ‬دفتر‭ ‬تشکیلات‭ ‬ندارم. ‬چون‭ ‬اگر‭ ‬هم‭ ‬بروم‭ ‬این‌طور‭ ‬تلقی‭ ‬می‌شود‭ ‬که‭ ‬آدمی‭ ‬بدون‭ ‬لیاقت‭ ‬چنین‭ ‬مقام‭ ‬بلندی‭ ‬به‭ ‬زور‭ ‬دیگری‭ ‬در‭ ‬جایی‭ ‬که‭ ‬مو‭ ‬با‭ ‬چکش‭ ‬لای‭ ‬درزش‭ ‬نمی‌رود‭ ‬زورتپان‭ ‬شد،‭ ‬و‭ ‬در‭ ‬نظر‭ ‬دیگر‭ ‬کارمندان‭ ‬آن‌جا‭ ‬میرزا‭ ‬عبدالاهنه‭ ‬خواهم‭ ‬بود.‭ ‬او‭ ‬هم‭ ‬برایم‭ ‬خواند‭:‬
چو‭ ‬رسی‭ ‬به‭ ‬کوه‭ ‬سینا‭ ‬ارنی‭ ‬مگوی‭ ‬و‭ ‬بگذر
که‭ ‬نیرزد‭ ‬این‭ ‬تمنّا‭ ‬به‭ ‬جواب‭ ‬لن‭ ‬ترانی

و‭ ‬غائله‭ ‬ختم‭ ‬شد‭. ‬حالا‭ ‬سه‭ ‬چهار‭ ‬روز‭ ‬است‭ ‬که‭ ‬قرار‭ ‬شده‭ ‬به‭ ‬عنوان‭ ‬برنامه‌ریز‭ ‬نیروی‭ ‬انسانی! (‬که‭ ‬به‭ ‬قول‭ ‬بیهقی‭ ‬نه‌کار‭ ‬بازی‭ ‬است) ‬به‭ ‬قسمت‭ ‬نیروی‭ ‬انسانی‭ ‬امور‭ ‬اجتماعی‭ ‬منتقل‭ ‬شوم. ‬این‭ ‬هم‭ ‬در‭ ‬پیچ‭ ‬و‭ ‬خم‭ ‬اداری‭ ‬است‭ ‬و‭ ‬اشکال‌ها‭ ‬دارد‭ ‬که‭ ‬هنوز‭ ‬برطرف‭ ‬نشده‭ ‬و‭ ‬من‭ ‬اکنون‭ ‬بلاتکلیف‭ ‬و‭ ‬نابه‌سامان‌ام.‭ ‬این‭ ‬را‭ ‬هم‭ ‬اضافه‭ ‬کنم‭ ‬که‭ ‬درست‭ ‬در‭ ‬همین‭ ‬روزها‭ ‬مهندس‭ … ‬که‭ ‬همه‭ ‬می‌دانند‭ ‬دزدی‭ ‬حرفه‌ای‭ ‬است‭ ‬ترفیع‭ ‬یافت‭ ‬و‭ ‬رئیس‭ ‬سازمان‭ ‬نقشه‌برداری‭ ‬شد. ‬البته‭ ‬Qualified‭ ‬بود. ‬خبر‭ ‬را‭ ‬اول‭ ‬رحمت‭ ‬به‭ ‬من‭ ‬داد‭ ‬و‭ ‬گفت‭ ‬که‭ ‬با‭ ‬این‭ ‬انتصاب‭ ‬موافق‭ ‬بوده. ‬گفتم‭ ‬چرا‭ ‬گفت‭ ‬چون‭ ‬این‌جا‭ ‬گرچه‭ ‬مقام‭ ‬بالاتری‭ ‬است‭ ‬ولی‭ ‬اختیارات‭ ‬مالی‭ ‬کم‌تری‭ ‬دارد‭ ‬در‭ ‬این‌جا‭ ‬کم‭ ‬ضررتر‭ ‬است‭ ‬تا‭ ‬در‭ ‬مقام‭ ‬قبلی. ‬گفتم‭ ‬درست‭ ‬نیست. ‬البته‭ ‬آدم‭ ‬در‭ ‬کار‭ ‬اداری‭ ‬همیشه‭ ‬سبک‭ ‬و‭ ‬سنگین‭ ‬می‌کند‭ ‬ولی‭ ‬این‭ ‬کار‭ ‬حدی‭ ‬دارد،‭ ‬در‭ ‬مورد‭ ‬چنین‭ ‬اشخاصی‭ ‬سنجش‭ ‬و‭ ‬ساخت‭ ‬و‭ ‬ساز‭ ‬غلط‭ ‬است. ‬اصفیا‭ ‬با‭ ‬تو‭ ‬مشورتی‭ ‬کرد‭ ‬تو‭ ‬اگر‭ ‬می‌خواهی‭ ‬مشاور‭ ‬خوبی‭ ‬باشی‭ ‬باید‭ ‬بگویی‭ ‬نه،‭ ‬تمام‭ ‬شد‭ ‬و‭ ‬رفت. ‬نه‭ ‬برای‭ ‬ریاست‭ ‬سازمان‭ ‬نقشه‌برداری،‭ ‬نه‭ ‬برای‭ ‬ریاست‭ ‬قسمت‭ ‬و‭ ‬نه‭ ‬برای‭ ‬عضویت‭ ‬در‭ ‬هیچ‭ ‬دستگاه‭ ‬دولتی‭. ‬او‭ ‬به‭ ‬فرض‭ ‬که‭ ‬در‭ ‬این‌جا‭ ‬نتواند‭ ‬بدزدد‭ ‬پس‭ ‬از‭ ‬چندی‭ ‬از‭ ‬این‭ ‬سر‭ ‬پل‭ ‬می‌پرد‭ ‬به‭ ‬مقام‭ ‬بالاتری‭ ‬و‭ ‬جبران‭ ‬مافات‭ ‬می‌کند. ‬البته‭ ‬عدم‭ ‬النفع‭ ‬دوران‭ ‬ریاست‭ ‬نقشه‌برداری‭ ‬را‭ ‬هم‭ ‬به‭ ‬حساب‭ ‬خواهد‭ ‬آورد. ‬گفتم‭ ‬اصفیا‭ ‬و‭ ‬دیگران‭ ‬خود‭ ‬دانند. ‬ایراد‭ ‬من‭ ‬به‭ ‬روحیهٔ‭ ‬توست. ‬تو‭ ‬در‭ ‬روحت‭ ‬داری‭ ‬ساخت‭ ‬و‭ ‬پاخت‭ ‬می‌کنی‭ ‬و‭ ‬دماغت‭ ‬دارد‭ ‬به‭ ‬بوی‭ ‬گند‭ ‬آموخته‭ ‬می‌شود‭ ‬مثل‭ ‬دیگر‭ ‬دباغ‌ها. ‬او‭ ‬نپذیرفت‭ ‬و‭ ‬من‭ ‬در‭ ‬ضمن‭ ‬صحبت‭ ‬با‭ ‬مشاور‭ ‬عالی‭ ‬مدیر‭ ‬سازمان‭ ‬برنامه‭ ‬تندی‭ ‬کردم. ‬او‭ ‬تا‭ ‬حالا‭ ‬برای‭ ‬من‭ ‬رحمت‭ ‬بوده‭ ‬است‭ ‬نه‭ ‬مشاور‭ ‬عالی‭ ‬مدیرعامل‭ ‬و‭ ‬تا‭ ‬وقتی‭ ‬که‭ ‬بخواهد‭ ‬همین‭ ‬خواهد‭ ‬بود. ‬اگر‭ ‬روزی‭ ‬نخواست‭ ‬باز‭ ‬هم‭ ‬من‭ ‬تا‭ ‬مدتی‭ ‬لجاج‭ ‬خواهم‭ ‬کرد‭ ‬و‭ ‬وقتی‭ ‬برایم‭ ‬مسلم‭ ‬شد‭ ‬که‭ ‬بی‌فایده‭ ‬است‭ ‬دیگر‭ ‬هر‭ ‬کسی‭ ‬کار‭ ‬خودش‭ ‬بار‭ ‬خودش‮…‬‭ ‬ولی‭ ‬امیدوارم‭ ‬که‭ ‬چنان‭ ‬روزی‭ ‬نرسد‭.‬

به‭ ‬همهٔ‭ ‬این‌ها‭ ‬رفتار‭ ‬‮…‬‭ ‬را‭ ‬با‭ ‬من‭ ‬نیز‭ ‬باید‭ ‬افزود. ‬وقتی‭ ‬بود‭ ‬که‭ ‬از‭ ‬برگشتن‭ ‬‮…‬‭ ‬صحبت‭ ‬می‌کرد. ‬من‭ ‬گفتم‭ ‬او‭ ‬که‭ ‬برگشت‭ ‬ما‭ ‬نمی‌توانیم‭ ‬زیاد‭ ‬همدیگر‭ ‬را‭ ‬ببینیم. ‬ولی‭ ‬باید‭ ‬ترتیبی‭ ‬بدهیم‭ ‬که‭ ‬لااقل‭ ‬هفته‌ای‭ ‬یکبار‭ ‬بتوانیم. ‬گریهٔ‭ ‬زیادی‭ ‬کرد‭ ‬و‭ ‬گفت‭ ‬من‭ ‬به‭ ‬تو‭ ‬احتیاج‭ ‬دارم‭ ‬و‭ ‬تو‭ ‬در‭ ‬این‭ ‬فکری‭ ‬که‭ ‬فقط‭ ‬هفته‌ای‭ ‬یکبار‭ ‬پیش‭ ‬من‭ ‬باشی. ‬گفتم‭ ‬این‭ ‬اجبار‭ ‬است‭ ‬نه‭ ‬دل‌خواه‭ ‬من. ‬و‭ ‬مدتی‭ ‬دلداریش‭ ‬دادم‭ ‬و‭ ‬سرانجام‭ ‬آن‭ ‬شب‭ ‬تا‭ ‬با‭ ‬هم‭ ‬بودیم‭ ‬آرام‭ ‬نشد. ‬اکنون‭ ‬چندین‭ ‬ماه‭ ‬است‭ ‬که‭ ‬اشتیاقی‭ ‬به‭ ‬دیدن‭ ‬من‭ ‬ندارد‭ ‬و‭ ‬بیش‭ ‬از‭ ‬یک‭ ‬ماه‭ ‬است‭ ‬که‭ ‬او‭ ‬را‭ ‬ندیده‌ام. ‬از‭ ‬همین‭ ‬می‌ترسیدم‭ ‬و‭ ‬حدس‭ ‬می‌زدم‭ ‬که‭ ‬به‭ ‬این‌جاها‭ ‬برسد. ‬دل‌بستگی‭ ‬او‭ ‬به‭ ‬هیچ‭ ‬چیز‭ ‬دنباله‭ ‬ندارد. ‬نه‭ ‬کتاب،‭ ‬نه‭ ‬سیاست،‭ ‬نه‭ ‬قمار،‭ ‬نه‭ ‬شکار،‭ ‬نه‭ ‬سواری،‭ ‬نه‭ ‬موسیقی‭ ‬و‭ ‬نه‭ ‬دوستی. ‬همیشه‭ ‬در‭ ‬زندگی‭ ‬احساس‭ ‬کسالت‭ ‬و‭ ‬ملال‭ ‬می‌کند‭ ‬و‭ ‬همهٔ‭ ‬این‌ها‭ ‬بیشتر‭ ‬گریز‭ ‬است،‭ ‬امّا‭ ‬در‭ ‬هر‭ ‬فراری‭ ‬پس‭ ‬از‭ ‬اندک‭ ‬زمانی‭ ‬خستگی‭ ‬فرا‭ ‬می‌رسد‭. ‬فرار‭ ‬نمی‌تواند‭ ‬یک‭ ‬عمر‭ ‬روش‭ ‬زندگی‭ ‬آدم‭ ‬باشد.‭ ‬اکنون‭ ‬دوران‭ ‬خستگی‭ ‬از‭ ‬مرا‭ ‬می‌گذراند. ‬فقط‭ ‬گاه‌گاهی‭ ‬تلفنی‭ ‬می‌کند‭ ‬و‭ ‬احوالی‭ ‬از‭ ‬من‭ ‬می‌پرسد. ‬اگر‭ ‬در‭ ‬جستجوی‭ ‬تکیه‌گاهی‭ ‬بود‭ ‬ــ‭ ‬که‭ ‬هست‭ ‬ــ‭ ‬هیچ‭ ‬کسی‭ ‬بهتر‭ ‬از‭ ‬من‭ ‬نمی‌توانست‭ ‬بیابد‭ ‬و‭ ‬نیافته‭ ‬است‭ ‬ولی‭ ‬از‭ ‬بخت‭ ‬بد‭ ‬از‭ ‬تکیه‭ ‬کردن‭ ‬به‭ ‬دیگری‭ ‬نیز‭ ‬زود‭ ‬خسته‭ ‬می‌شود. ‬من‭ ‬همیشه‭ ‬خیال‭ ‬می‌کنم‭ ‬که‭ ‬در‭ ‬روح‭ ‬‮…‬‭ ‬یک‭ ‬جای‭ ‬خالی،‭ ‬بهتر‭ ‬بگویم‭ ‬یک‭ ‬تهی‭ ‬وجود‭ ‬دارد‭ ‬که‭ ‬آشفته‌اش‭ ‬می‌کند‭ ‬و‭ ‬آزارش‭ ‬می‌دهد. ‬تا‭ ‬امروز‭ ‬هیچ‭ ‬مردی‭ ‬را‭ ‬به‭ ‬اندازهٔ‭ ‬من‭ ‬نخواسته‭ ‬است‭ ‬ولی‭ ‬حتی‭ ‬عشق‭ ‬من‭ ‬نیز‭ ‬نتوانسته‭ ‬است‭ ‬این‭ ‬تهی‭ ‬را‭ ‬از‭ ‬میان‭ ‬بردارد. ‬خصلت‭ ‬این‭ ‬زن‭ ‬ناثابت‭ ‬و‭ ‬گذراست. ‬در‭ ‬او‭ ‬هیچ‭ ‬چیز‭ ‬آینده‭ ‬ندارد‭ ‬و‭ ‬هر‭ ‬چیز‭ ‬ناگهان‭ ‬روزی‭ ‬فرومی‌ریزد. ‬همیشه‭ ‬از‭ ‬او‭ ‬به‭ ‬یاد‭ ‬‮«‬جامعه‮»‬‭ ‬می‌افتم: ‬‮«‬هر‭ ‬چیز‭ ‬را‭ ‬زمانی‭ ‬و‭ ‬هر‭ ‬مرادی‭ ‬را‭ ‬دورانی‭ ‬است‭ ‬‮…‬‭ ‬زمانی‭ ‬برای‭ ‬عشق‭ ‬ورزیدن‭ ‬و‭ ‬زمانی‭ ‬برای‭ ‬کینه‭ ‬ورزیدن‮…»‬‭ ‬پارسال‭ ‬اعتراف‭ ‬کرد‭ ‬که‭ ‬حتی‭ ‬زمانی‭ ‬به‭ ‬من‭ ‬کینه‭ ‬می‌ورزید‭ ‬چون‭ ‬خیال‭ ‬می‌کرد‭ ‬که‭ ‬در‭ ‬اندیشهٔ‭ ‬او‭ ‬نیستم‭ ‬و‭ ‬دوستش‭ ‬ندارم‭ ‬و‭ ‬او‭ ‬عاشقی‭ ‬شکست‌خورده‭ ‬است‭.

بارها‭ ‬با‭ ‬خود‭ ‬اندیشیده‌ام‭ ‬که‭ ‬شاید‭ ‬همین‭ ‬بی‌ثباتی‭ ‬و‭ ‬دل‌بستگی‭ ‬مرا‭ ‬بیشتر‭ ‬می‌کند. ‬همیشه‭ ‬او‭ ‬در‭ ‬نظرم‭ ‬چون‭ ‬شیئی‭ ‬ظریف‭ ‬و‭ ‬لغزنده‭ ‬و‭ ‬شکستنی‭ ‬بوده‭ ‬است. ‬نگهداری‭ ‬چنین‭ ‬شیئی‭ ‬دست‌های‭ ‬استاد‭ ‬می‌خواهد. ‬نگهداری‭ ‬او‭ ‬همیشه‭ ‬مردیِ‭ ‬مرا‭ ‬خرسند‭ ‬و‭ ‬قانع‭ ‬می‌کند. ‬وگرنه‭ ‬داشتن‭ ‬چیزی‭ ‬چسبنده‭ ‬و‭ ‬بی‌خطر‭ ‬کار‭ ‬هر‭ ‬دستِ‭ ‬چلمنی‭ ‬هست. ‬بگذریم‭. ‬فعلاً‭ ‬او‭ ‬از‭ ‬من‭ ‬خسته‭ ‬است‭ ‬و‭ ‬من‭ ‬از‭ ‬انتظار. ‬باید‭ ‬صبر‭ ‬کرد‭ ‬و‭ ‬دید‭ ‬چه‭ ‬پیش‭ ‬می‌آید. ‬همهٔ‭ ‬این‌هاست‭ ‬که‭ ‬این‭ ‬روزهای‭ ‬مرا‭ ‬با‭ ‬ملال‭ ‬و‭ ‬اندوه‭ ‬یکی‭ ‬کرده‭ ‬است‭.‬

۴۳‭/‬۲‭/‬۵
سرگذشت‭ ‬جلال‌‌الدین‭ ‬در‭ ‬من‭ ‬خیلی‭ ‬اثر‭ ‬کرده‭ ‬است. ‬این‭ ‬روزها‭ ‬اکثراً‭ ‬به‭ ‬فکر‭ ‬این‭ ‬هستم‭ ‬که‭ ‬اگر‭ ‬بتوان‭ ‬و‭ ‬توانایی‭ ‬نوشتن‭ ‬باشد،‭ ‬بیوگرافی‭ ‬او‭ ‬می‌تواند‭ ‬بسیار‭ ‬خواندنی‭ ‬از‭ ‬کار‭ ‬درآید‭. ‬دیشب‭ ‬فکر‭ ‬می‌کردم‭ ‬که‭ ‬می‌شود‭ ‬این‭ ‬مرد‭ ‬حماسی‭ ‬را‭ ‬دوستدار‭ ‬شاهنامه‭ ‬نشان‭ ‬داد‭ ‬و‭ ‬به‭ ‬او‭ ‬حالتی‭ ‬شبیه‭ ‬کیخسرو‭ ‬بخشید‭ ‬که‭ ‬پدرش‭ ‬را‭ ‬افراسیاب‭ ‬تورانی‭ ‬کشته‭ ‬بود‭ ‬و‭ ‬پدر‭ ‬این‭ ‬یکی‭ ‬را‭ ‬هم‭ ‬چنگیز‭ ‬که‭ ‬بنا‭ ‬به‭ ‬استنباط‭ ‬تاریخی‭ ‬مردم‭ ‬آن‭ ‬زمان‭ ‬در‭ ‬شمار‭ ‬‮«‬تورانی‮»‬ها‭ ‬بود. ‬البته‭ ‬میان‭ ‬آن‭ ‬پدر‭ ‬و‭ ‬این‭ ‬پدر‭ ‬تفاوت‭ ‬بسیار‭ ‬است‭ ‬ولی‭ ‬آرزوی‭ ‬خونخواهی‭ ‬می‌تواند‭ ‬در‭ ‬هر‭ ‬دو‭ ‬همانند‭ ‬باشد. ‬جلال‌الدین‭ ‬باید‭ ‬تفاوت‭ ‬دو‭ ‬مرد‭ ‬را‭ ‬بشناسد‭ ‬ولی‭ ‬اشکالی‭ ‬ندارد‭ ‬که‭ ‬آتش‭ ‬انتقام‭ ‬چشم‭ ‬خرد‭ ‬او‭ ‬را‭ ‬کور‭ ‬کرده‭ ‬و‭ ‬تا‭ ‬اندازه‌ای‭ ‬تفاوت‭ ‬را‭ ‬از‭ ‬میان‭ ‬برداشته‭ ‬باشد‭. ‬جلال‌الدین‭ ‬ترک‭ ‬بود‭ ‬و‭ ‬گمان‭ ‬نمی‌رود‭ ‬که‭ ‬فارسی‭ ‬و‭ ‬ادبیات‭ ‬آن‭ ‬را‭ ‬خوب‭ ‬می‌دانسته‭ ‬است. ‬باید‭ ‬برای‭ ‬این‭ ‬علاقه‭ ‬به‭ ‬شاهنامه‭ ‬از‭ ‬قصه‌گویی‭ ‬درباری‭ ‬کمک‭ ‬گرفت‭ ‬که‭ ‬داستان‌ها‭ ‬را‭ ‬برای‭ ‬شاه‭ ‬نقل‭ ‬می‌کرده‭ ‬است. ‬برای‭ ‬اطلاع‭ ‬از‭ ‬چنین‭ ‬قصه‌گویی‌هایی‭ ‬شاید‭ ‬بتوان‭ ‬از‭ ‬کتاب‭:‬

Abu Muslim Le ‘Porte-Hache’ du Khorasan dans la tradition épique Turco-Iranienne: Irène Mélikoff. Adrien Maisonneuve, Paris 1962

استفاده‭ ‬کرد‭ ‬زیرا‭ ‬در‭ ‬آن‌جا‭ ‬از‭ ‬‮«‬طرسوسی‮»‬‭ ‬قصه‌گوی‭ ‬سلطان‭ ‬محمود‭ ‬اطلاعاتی‭ ‬هست‭ ‬که‭ ‬حتی‭ ‬اگر‭ ‬افسانه‭ ‬هم‭ ‬باشد‭ ‬مفید‭ ‬است‭ ‬و‭ ‬می‌توان‭ ‬آن‭ ‬را‭ ‬در‭ ‬این‌جا‭ ‬به‭ ‬کار‭ ‬گرفت‭.‬‮ ‬متأسفاته‭ ‬در‭ ‬تاریخ‌های‭ ‬موجود‭ ‬از‭ ‬روابط‭ ‬اجتماعی‭ ‬اطلاعاتی‭ ‬در‭ ‬دست‭ ‬نیست‭.‬‮ ‬چنین‭ ‬اطلاعاتی‭ ‬را‭ ‬باید‭ ‬در‭ ‬کتاب‌هایی‭ ‬چون‭ ‬قابوس‌نامه‭ ‬و‭ ‬سیاست‌نامه‭ ‬یا‭ ‬در‭ ‬ادبیات‭ ‬و‭ ‬قصه‌های‭ ‬عامیانه‭ ‬مثل‭ ‬سمک‭ ‬عیار‭ ‬یا‭ ‬ابومسلم‌نامه‭ ‬جست‌وجو‭ ‬کرد‭ ‬و‭ ‬از‭ ‬مطالعه‭ ‬در‭ ‬خصوصیات‭ ‬جوانمردان‭ ‬و‭ ‬فتیان‭ ‬چیزی‭ ‬به‭ ‬دست‭ ‬آورد‭.‬ شاید‭ ‬در‭ ‬بعضی‭ ‬تاریخ‌های‭ ‬موجود‭ ‬مثل‭ ‬بیهقی‭ ‬نیز‭ ‬بتوان‭ ‬اطلاعاتی‭ ‬که‭ ‬طرداً‭ ‬للباب‭ ‬داده‌اند،‭ ‬چیزی‭ ‬یافت‭.‬‮ ‬البته‭ ‬همهٔ‭ ‬این‭ ‬تصورات‭ ‬می‌تواند‭ ‬برای‭ ‬رمانی‭ ‬تاریخی‭ ‬مفید‭ ‬باشد‭ ‬نه‭ ‬بیوگرافی‭.‬

در‭ ‬مورد‭ ‬منشأ‭ ‬خوارزمشاهیان‭ ‬از‭ ‬کتاب‭ ‬رنه‭ ‬گروسه‭ ‬به‭ ‬نام‭ ‬L’empire des Steppes‭ ‬که‭ ‬تازه‭ ‬خریده‌ام‭ ‬می‌توان‭ ‬استفاده‭ ‬کرد. ‬در‭ ‬چنین‭ ‬بیوگرافی‭ ‬چگونگی‭ ‬لباس‭ ‬شاه،‭ ‬امیران‭ ‬و‭ ‬دیگران‭ ‬مشکلی‭ ‬است. ‬در‭ ‬کتاب‭ ‬نسوی‭ ‬کمابیش‭ ‬اطلاعاتی‭ ‬در‭ ‬این‭ ‬باب‭ ‬وجود‭ ‬دارد‭ ‬به‌ویژه‭ ‬آن‌جا‭ ‬که‭ ‬هدایای‭ ‬دربار‭ ‬خلافت‭ ‬را‭ ‬برای‭ ‬سلطان‭ ‬برمی‌شمارد‭ ‬ولی‭ ‬کافی‭ ‬نیست. ‬شاید‭ ‬بتوان‭ ‬از‭ ‬موزهٔ‭ ‬مردم‌شناسی‭ ‬استفاده‭ ‬کرد. ‬درهرحال‭ ‬باید‭ ‬این‭ ‬موزه‭ ‬را‭ ‬دید.

‬در‭ ‬این‭ ‬بیوگرافی‭ ‬باید‭ ‬تفاوت‭ ‬جلال‌الدین‭ ‬با‭ ‬اطرافیانش‭ ‬نموده‭ ‬شود.‭ ‬اطرافیان‭ ‬او‭ ‬چون‭ ‬شرف‌الملک‭ ‬وزیر‭ ‬یا‭ ‬امیران‭ ‬ترک‭ ‬و‭ ‬یا‭ ‬برادرش‭ ‬غیاث‌الدین‭ ‬مردمی‭ ‬هستند‭ ‬رشوه‌خوار‭ ‬و‭ ‬حریص‭ ‬و‭ ‬چپاول‌گر‭ ‬و‭ ‬بی‌هدف. ‬بخصوص‭ ‬شرف‌الملک‭ ‬از‭ ‬فرط‭ ‬آزمندی‭ ‬همهٔ‭ ‬اطرافیان‭ ‬و‭ ‬امرای‭ ‬دیگر‭ ‬را‭ ‬از‭ ‬خود‭ ‬و‭ ‬سلطان‭ ‬می‌رنجاند. ‬در‭ ‬مقابل،‭ ‬جلال‌الدین‭ ‬مردی‭ ‬است‭ ‬که‭ ‬هدفی‭ ‬بزرگ‭ ‬دارد: ‬جنگ‭ ‬با‭ ‬مغولان. ‬او‭ ‬در‭ ‬حدی‭ ‬است‭ ‬که‭ ‬اساساً‭ ‬رفتار‭ ‬موش‌های‭ ‬گرداگردش‭ ‬را‭ ‬نمی‌بیند،‭ ‬در‭ ‬عالم‭ ‬دیگری‭ ‬است‭ ‬و‭ ‬همین‭ ‬اشکال‭ ‬بزرگ‭ ‬کار‭ ‬اوست‭ ‬چون‭ ‬در‭ ‬نتیجه‭ ‬نمی‌فهمد‭ ‬با‭ ‬آن‌ها‭ ‬چه‭ ‬بکند. ‬اگر‭ ‬این‭ ‬تفاوت‭ ‬و‭ ‬بدبختی‌هایی‭ ‬که‭ ‬حاصل‭ ‬چنین‭ ‬وضعی‭ ‬است‭ ‬نموده‭ ‬شود،‭ ‬موفقیتی‭ ‬است. ‬حالات‭ ‬روحی‭ ‬سلطان‭ ‬در‭ ‬اواخر‭ ‬کار‭ ‬و‭ ‬پس‭ ‬از‭ ‬مرگ‭ ‬غلامش‭ ‬و‭ ‬کشیدن‭ ‬جسد‭ ‬او‭ ‬یک‭ ‬سال‭ ‬تمام‭ ‬به‭ ‬هر‭ ‬طرف‭ ‬و‭ ‬نیز‭ ‬پناه‭ ‬بردن‭ ‬به‭ ‬شراب‭ ‬و‭ ‬زن‌هوسی‭ ‬او‭ ‬و‮…‬‭ ‬اهمیت‭ ‬اساسی‭ ‬دارد. ‬در‭ ‬زمینهٔ‭ ‬روابط‭ ‬اجتماعی‭ ‬نیز‭ ‬باید‭ ‬به‭ ‬روابطی‭ ‬که‭ ‬با‭ ‬اسمعیلیه‭ ‬داشت‭ ‬توجه‭ ‬شود (‬مجلهٔ‭ ‬راهنمای‭ ‬کتاب،‭ ‬سال‭ ‬ششم،‭ ‬شمارهٔ‭ (۱۲ ‬درهرحال‭ ‬همهٔ‭ ‬این‌ها‭ ‬خطوط‭ ‬کلی‭ ‬طرحی‭ ‬مبهم‭ ‬است. ‬مهم‌تر‭ ‬از‭ ‬هر‭ ‬چیز‭ ‬پیدا‭ ‬کردن‭ ‬خط‭ ‬اصلی‭ ‬شرح‌حال‭ ‬است‭ ‬که‭ ‬باید‭ ‬پابه‌پای‭ ‬تاریخ‭ ‬پیش‭ ‬برود‭ ‬تا‭ ‬روزی‭ ‬که‭ ‬دشنهٔ‭ ‬مرگ‭ ‬فرود‭ ‬می‌آید‭.‬

۴۳‭/‬۲‭/‬۶
دیروز‭ ‬میرزا‭ ‬غلامعلی‭ ‬حقیقت‭ ‬به‭ ‬دیدنم‭ ‬آمد. ‬او‭ ‬یکی‭ ‬از‭ ‬بهترین‭ ‬نقال‌ها‭ ‬و‭ ‬شاید‭ ‬بهترین‭ ‬نقال‭ ‬موجود‭ ‬تهران‭ ‬است. ‬یکی‭ ‬از‭ ‬افرادی‭ ‬است‭ ‬که‭ ‬زمانی‭ ‬کیابیایی‭ ‬داشت‭ ‬و‭ ‬امروز‭ ‬آخرین‭ ‬نفس‌ها‭ ‬را‭ ‬می‌کشد‭ ‬و‭ ‬زود‭ ‬باشد‭ ‬که‭ ‬بمیرد. ‬شاهنامه‭ ‬را‭ ‬به‭ ‬سبک‭ ‬خود‭ ‬خوب‭ ‬می‌داند‭ ‬و‭ ‬از‭ ‬ادبیات‭ ‬فارسی‭ ‬هم‭ ‬بی‌اطلاع‭ ‬نیست. ‬البته‭ ‬با‭ ‬عباس‭ ‬ننه‭ ‬حمبی‭ ‬که‭ ‬چند‭ ‬سال‭ ‬پیش‭ ‬در‭ ‬اصفهان‭ ‬دیدمش‭ ‬خیلی‭ ‬فرق‭ ‬دارد. ‬عید‭ ‬بود‭ ‬و‭ ‬ماه‭ ‬رمضان،‭ ‬شبی‭ ‬با‭ ‬امیر‭ ‬و‭ ‬جمشید‭ ‬بهنام‭ ‬و‭ ‬خُجی‭ ‬و‭ ‬یکی‭ ‬دوتای‭ ‬دیگر‭ ‬رفتیم‭ ‬به‭ ‬قهوه‌حانه‌ای‭ ‬در‭ ‬خیابان‭ ‬حافظ. ‬او‭ ‬ساعت‭ ‬۱۲‭ ‬آمد‭. ‬نشئه‭ ‬و‭ ‬می‌زده‭ ‬بود. ‬با‭ ‬یک‭ ‬نظر‭ ‬وجود‭ ‬ما‭ ‬و‭ ‬وضع‭ ‬مجلس‭ ‬را‭ ‬دریافت. ‬اول‭ ‬بهاریه‌ای‭ ‬از‭ ‬منوچهری‭ ‬خواند‭ ‬و‭ ‬سپس‭ ‬گفت‭ ‬که‭ ‬البته‭ ‬خودنمایی‭ ‬در‭ ‬محضر‭ ‬ارباب‭ ‬فضل‭ ‬خطاست‭ ‬ولی‭ ‬من‭ ‬می‌خواهم‭ ‬ارمغان‭ ‬موری‭ ‬به‭ ‬خدمت‭ ‬سلیمان‭ ‬ببرم. ‬برگ‭ ‬سبزی‭ ‬است‭ ‬تحفهٔ‭ ‬درویش‭ ‬ــ‭ ‬چه‭ ‬کند‭ ‬بینوا‭ ‬همین‭ ‬دارد. ‬و‭ ‬سپس‭ ‬قصیده‌ای‭ ‬از‭ ‬خود‭ ‬خواند‭ ‬با‭ ‬همان‭ ‬وزن‭ ‬و‭ ‬همان‭ ‬قافیه‭ ‬و‭ ‬به‭ ‬قول‭ ‬خودش‭ ‬به‭ ‬استقبال‭ ‬استاد‭ ‬دامغان‭ ‬رفته‭ ‬بود. ‬به‭ ‬راستی‭ ‬شعری‭ ‬بلند‭ ‬و‭ ‬پُرشکوه‭ ‬بود. ‬آن‭ ‬وقت‭ ‬طبق‭ ‬معمول‭ ‬غزلی‭ ‬از‭ ‬حافظ‭ ‬خواند‭ ‬و‭ ‬به‭ ‬مناسبت‭ ‬از‭ ‬بزم‭ ‬به‭ ‬رزم‭ ‬پرداخت‭ ‬و‭ ‬شاهنامه‭ ‬را‭ ‬شروع‭ ‬کرد. ‬خیلی‭ ‬خوب‭ ‬شاهنامه‭ ‬می‌خواند‭ ‬و‭ ‬سراسر‭ ‬بی‌خویشی‭ ‬و‭ ‬هیجان‭ ‬بود. ‬راه‭ ‬می‌رفت‭ ‬و‭ ‬با‭ ‬عصا‭ ‬و‭ ‬حرکات‭ ‬دست‭ ‬و‭ ‬حالات‭ ‬چهره‭ ‬و‭ ‬نشستن‭ ‬و‭ ‬برخاستن‭ ‬و‭ ‬پیچ‭ ‬و‭ ‬تاب‭ ‬صحنه‌های‭ ‬رزم‭ ‬را‭ ‬مجسم‭ ‬می‌کرد. ‬البته‭ ‬در‭ ‬میانهٔ‭ ‬داستان‭ ‬اخلاق‭ ‬و‭ ‬جامعه‌شناسی‭ ‬هم‭ ‬گفت‭ ‬و‭ ‬آن‌چه‭ ‬می‌گفت‭ ‬برای‭ ‬زندگی‭ ‬روزانهٔ‭ ‬شنوندگانش‭ ‬بی‌فایده‭ ‬نبود. ‬بسیار‭ ‬خوب‭ ‬و‭ ‬دلپذیر‭ ‬حرف‭ ‬می‌زد‭ ‬و‭ ‬در‭ ‬تمام‭ ‬مدت‭ ‬نفس‭ ‬همه‭ ‬بند‭ ‬آمده‭ ‬بود‭ ‬و‭ ‬سحر‭ ‬شده‭ ‬بودند. ‬نقل‭ ‬آن‭ ‬شب‭ ‬تمام‭ ‬شد. ‬رفتیم‭ ‬و‭ ‬من‭ ‬تازه‭ ‬حس‭ ‬کردم‭ ‬که‭ ‬خوابم‭ ‬می‌آید،‭ ‬ساعت‭ ‬را‭ ‬دیدم‭ ‬سهْ‭ ‬بعد‭ ‬از‭ ‬نیمه‌شب‭ ‬بود. ‬بنا‭ ‬به‭ ‬قراری‭ ‬که‭ ‬گذاشته‭ ‬بودیم‭ ‬فردا‭ ‬صبح‭ ‬من‭ ‬و‭ ‬امیر‭ ‬به‭ ‬خانه‌اش‭ ‬رفتیم. ‬خانهٔ‭ ‬محقری‭ ‬بود‭ ‬با‭ ‬سه‭ ‬چهارتا‭ ‬اطاق‭ ‬که‭ ‬حیاط‭ ‬کوچکی‭ ‬را‭ ‬در‭ ‬آغوش‭ ‬گرفته‭ ‬بود. ‬دور‭ ‬حیاط،‭ ‬جلو‭ ‬اطاق‌ها‭ ‬ایوان‭ ‬باریکی‭ ‬بود‭.‬ در‭ ‬اطاق‭ ‬پذیرایی‭ ‬نشستیم. ‬خواست‭ ‬از‭ ‬دری‭ ‬بیاید،‭ ‬پیشاپیش‭ ‬از‭ ‬پشت‭ ‬در‭ ‬به‭ ‬صدای‭ ‬بلند‭ ‬می‌خواند: ‬‮«‬بخت‭ ‬باز‭ ‬آید‭ ‬از‭ ‬آن‭ ‬در‭ ‬که‭ ‬یکی‭ ‬چون‭ ‬تو‭ ‬درآید‭ / ‬روی‭ ‬زیبای‭ ‬تو‭ ‬دیدن‭ ‬در‭ ‬دولت‭ ‬بگشاید‮»‬‭ ‬ولی‭ ‬در‭ ‬بسته‭ ‬بود. ‬از‭ ‬درِ‭ ‬دیگری‭ ‬وارد‭ ‬شد‭ ‬و‭ ‬گفت: ‬‮«‬تو‭ ‬از‭ ‬هر‭ ‬در‭ ‬که‭ ‬باز‭ ‬آیی‭ ‬بدین‭ ‬خوبی‭ ‬و‭ ‬رعنایی‭ / ‬دری‭ ‬باشد‭ ‬که‭ ‬از‭ ‬رحمت‭ ‬به‭ ‬روی‭ ‬خلق‭ ‬بگشایی‮»‬‭ ‬و‭ ‬به‭ ‬شوخی‭ ‬افزود‭ ‬که‭ ‬بدبختانه‭ ‬بیش‭ ‬از‭ ‬این‭ ‬نمی‌توانم‭ ‬در‭ ‬حق‭ ‬خودم‭ ‬غلو‭ ‬کنم‭ ‬و‭ ‬عذر‭ ‬خواست‭.‬

دو‭ ‬ساعتی‭ ‬آن‌جا‭ ‬بودیم‭ ‬و‭ ‬او‭ ‬دو‭ ‬کلمه‭ ‬حرف‭ ‬می‌زد‭ ‬و‭ ‬یک‭ ‬شعر‭ ‬به‭ ‬مناسبت‭ ‬می‌خواند. ‬حافظه،‭ ‬عجیبی‭ ‬داشت‭ ‬و‭ ‬خیلی‭ ‬هم‭ ‬خوانده‭ ‬بود. ‬در‭ ‬ضمن‭ ‬صحبت‭ ‬معلوم‭ ‬شد‭ ‬که‭ ‬او‭ ‬با‭ ‬طبابت‭ ‬از‭ ‬روی‭ ‬طب‭ ‬قدیم‭ ‬و‭ ‬ساعت‌سازی‭ ‬و‭ ‬نقالی‭ ‬زندگی‭ ‬می‌کند‭ ‬تا‭ ‬خرج‭ ‬بچه‌ها‭ ‬و‭ ‬پول‭ ‬تریاک‭ ‬و‭ ‬عرق‭ ‬دربیاید‭.‬

میرزا‭ ‬غلامعلی‭ ‬در‭ ‬حد‭ ‬عباس‭ ‬ننه‭ ‬حُمبی‭ ‬نیست. ‬سواد‭ ‬او‭ ‬را‭ ‬ندارد‭ ‬و‭ ‬مهم‌تر‭ ‬این‌که‭ ‬موقع‭ ‬نقالی‭ ‬آشفتگی‭ ‬و‭ ‬شوری‭ ‬عباس‭ ‬را‭ ‬تسخیر‭ ‬می‌کند‭ ‬که‭ ‬میرزا‭ ‬از‭ ‬آن‭ ‬بی‌نصیب‭ ‬است. ‬ولی‭ ‬با‭ ‬این‌همه‭ ‬میرزا‭ ‬نقال‭ ‬خوبی‭ ‬است. ‬اگر‭ ‬آن‭ ‬یکی‭ ‬زال‭ ‬و‭ ‬رودابه‭ ‬یا‭ ‬رزم‭ ‬رستم‭ ‬و‭ ‬اشکبوس‭ ‬را‭ ‬بهتر‭ ‬بگوید‭ ‬این‭ ‬یکی‭ ‬برای‭ ‬نقل‭ ‬داستان‭ ‬ایرج‭ ‬یا‭ ‬سیاوش‭ ‬مناسب‌تر‭ ‬است. ‬دو‭ ‬سال‭ ‬پیش‭ ‬یکی‭ ‬دو‭ ‬ماهی‭ ‬با‭ ‬میرزا‭ ‬رستم‭ ‬و‭ ‬اسفندیار‭ ‬می‌خواندیم. ‬می‌خواستم‭ ‬بدانم‭ ‬چگونه‭ ‬داستان‭ ‬را‭ ‬درمی‌یابد‭ ‬و‭ ‬وارث‭ ‬چه‭ ‬سنتی‭ ‬است. ‬متأسفانه‭ ‬نظریاتش‭ ‬برای‭ ‬نوشتن‭ ‬مقدمه‌ای‭ ‬بر‭ ‬رستم‭ ‬و‭ ‬اسفندیار‭ ‬چندان‭ ‬به‭ ‬کار‭ ‬من‭ ‬نیامد. ‬دید‭ ‬او،‭ ‬اگر‭ ‬بتوان‭ ‬گفت،‭ ‬فئودالی‭ ‬است. ‬یعنی‭ ‬ادبیات‭ ‬را‭ ‬با‭ ‬معیار‭ ‬اخلاق‭ ‬و‭ ‬اخلاق‭ ‬دوران‭ ‬پدرسالاری‭ ‬می‌سنجد. ‬مثلاً‭ ‬تنها‭ ‬انگیزهٔ‭ ‬اسفندیار‭ ‬برای‭ ‬جنگ‭ ‬با‭ ‬رستم‭ ‬اطاعت‭ ‬از‭ ‬فرمان‭ ‬پدر‭ ‬است. ‬چیزی‭ ‬که‭ ‬من‭ ‬هیچ‭ ‬از‭ ‬آن‭ ‬صحبت‭ ‬نکرده‌ام. ‬ولی‭ ‬درهرحال‭ ‬خواندن‭ ‬رستم‭ ‬و‭ ‬اسفندیار‭ ‬با‭ ‬او‭ ‬برایم‭ ‬مفید‭ ‬بود‭. ‬میرزا‭ ‬آدم‭ ‬فروتن‭ ‬و‭ ‬شرم‌زده‌ای‭ ‬است‭ ‬که‭ ‬همه‌اش‭ ‬حسرت‭ ‬گذشته‭ ‬را‭ ‬می‌خورد. ‬او‭ ‬نوعی‭ ‬پیری‭ ‬است،‭ ‬آینده‭ ‬ندارد‭ ‬و‭ ‬با‭ ‬چشم‌های‭ ‬خسته‭ ‬جوانی‭ ‬ازدست‌رفته‭ ‬را‭ ‬می‌پاید. ‬هر‭ ‬بار‭ ‬که‭ ‬می‌بینمش‭ ‬به‭ ‬نحوی‭ ‬این‭ ‬صحبت‭ ‬را‭ ‬پیش‭ ‬می‌کشد‭ ‬که‭ ‬‮«‬کسب‭ ‬ما‭ ‬حالا‭ ‬این‌طوری‭ ‬شده. ‬کسی‭ ‬به‭ ‬ما‭ ‬توجهی‭ ‬ندارد. ‬خوب‭ ‬دیگه‭ ‬حالا‭ ‬با‭ ‬این‭ ‬تلویزیون‭ ‬و‭ ‬رادیو‭ ‬و‭ ‬سینما‭ ‬کی‭ ‬می‌آد‭ ‬قهوه‌خونه‭ ‬نقل‭ ‬بشنوه؟‭ ‬اصلاً‭ ‬آقایون‭ ‬تحصیلکرده‭ ‬که‭ ‬این‭ ‬چیزها‭ ‬رو‭ ‬افسانه‭ ‬می‌دونن. ‬از‭ ‬این‭ ‬گذشته‭ ‬حاضر‭ ‬نیستن‭ ‬بیان‭ ‬تو‭ ‬قهوه‌خونه‭ ‬بشینن. ‬دون‭ ‬شأن‭ ‬آن‌هاست. ‬حالا‭ ‬دیگه‭ ‬ما‭ ‬برای‭ ‬یه‭ ‬مشت‭ ‬بنّا‭ ‬و‭ ‬عمله‭ ‬و‭ ‬دوره‌گرد،‭ ‬چاقو‭ ‬تیزکن‭ ‬و‭ ‬قفل‌ساز‭ ‬و‭ ‬این‌ها‭ ‬حرف‭ ‬می‌زنیم. ‬به‭ ‬واللهِ‭ ‬یه‭ ‬وقت‭ ‬همین‭ ‬طیّب‌خان (‬برای‭ ‬او‭ ‬هنوز‭ ‬طیّب‌خان‭ ‬زنده‭ ‬است) ‬پیغام‭ ‬می‌داد‭ ‬که‭ ‬به‭ ‬میرزا‭ ‬بگین‭ ‬اگه‭ ‬تو‭ ‬قهوه‌خونهٔ‭ ‬عزیزخان‭ ‬حرف‭ ‬نزنه‭ ‬نمی‌ذارم‭ ‬هیچ‌جا‭ ‬حرف‭ ‬بزنه. ‬اقلاً‭ ‬پونصد‭ ‬نفر‭ ‬پا‭ ‬نقل‭ ‬من‭ ‬می‌شستن‭ ‬و‭ ‬خودش‭ ‬هم‭ ‬هر‭ ‬شب‭ ‬می‌اومد‭. ‬حالا‭ ‬کار‭ ‬و‭ ‬بارمون‭ ‬این‌جوری‭ ‬شده‭ ‬غیر‭ ‬از‭ ‬این‭ ‬هم‭ ‬راهی‭ ‬نداره‭. ‬ما‭ ‬که‭ ‬بمیریم‭ ‬این‭ ‬کار‭ ‬هم‭ ‬مرده‭.‬‮»‬

میرزا‭ ‬آبرودار‭ ‬است،‭ ‬بچه‌هایش‭ ‬درس‭ ‬می‌خوانند‭ ‬و‭ ‬حتی‭ ‬یکی‭ ‬از‭ ‬آن‌ها‭ ‬دانشجوی‭ ‬دانشکدهٔ‭ ‬فنی‭ ‬دانشگاه‭ ‬ملی‭ ‬است. ‬خرج‭ ‬زندگی‌اش‭ ‬خیلی‭ ‬سنگین‭ ‬است‭ ‬و‭ ‬او‭ ‬زیر‭ ‬این‭ ‬بار‭ ‬طاقت‌فرسا‭ ‬خسته‭ ‬شده. ‬از‭ ‬این‌ها‭ ‬گذشته‭ ‬در‭ ‬شأن‭ ‬خود‭ ‬نمی‌داند‭ ‬که‭ ‬هر‭ ‬شب‭ ‬پس‭ ‬از‭ ‬نقل‭ ‬دوران‭ ‬بزند‭ ‬و‭ ‬دست‭ ‬پیش‭ ‬هر‭ ‬بی‌سروپایی‭ ‬دراز‭ ‬کند. ‬دوران‭ ‬هم‭ ‬نمی‌زند. ‬در‭ ‬قهوه‌خانهٔ‭ ‬زیر‭ ‬بازارچهٔ‭ ‬قوام‌الدوله‭ ‬برایش‭ ‬میزمانندی‭ ‬درست‭ ‬کرده‌اند‭ ‬که‭ ‬موقع‭ ‬نقلْ‭ ‬شاهنامهٔ‭ ‬امیر‭ ‬بهادری‭ ‬خود‭ ‬را‭ ‬روی‭ ‬آن‭ ‬پهن‭ ‬می‌کند. ‬مشتری‌ها‭ ‬اخلاقش‭ ‬را‭ ‬می‌دانند. ‬هر‭ ‬کس‭ ‬خواست‭ ‬خودش‭ ‬می‌رود‭ ‬و‭ ‬چیزی‭ ‬روی‭ ‬میز‭ ‬می‌گذارد‭.‬

همرسانی کنید:

مطالب وابسته