یکی از کتابهایی که امروز برایم آمده، مجموعه جُستارهایی است با عنوان «شفاهیّت و متنیّت در جهان ایرانی؛ الگوهای تاریخی همکنشی»
,Orality and textuality in the Iranian World; Patterns of Interactions across the Centuries, edited by Julia Rubanovich Leiden: Brill, 2015
شاید عنوان اصلی را بتوان به «گفتاربودگی و متنبودگی در جهان ایرانی» نیز برگرداند؛ گرچه ترکیب و تعبیری خوشتراش و خوشنشین نیست.
مسألهی گفتار شفاهی و متن نوشتاری در مطالعات مربوط به تاریخهای قدیم روز به روز اهمیّت بیشتری مییابد. در گسترهی تاریخِ باستان یا تاریخ قدیم، دیگر تمایز میان گفتار شفاهی و متن نوشتاری چندان قاطع نیست و دوگانهانگاری سنّتی در این زمینه، اعتبار خود را از دست داده است. مثلاً نمیتوان گفت قرآن سراپا متنی نوشتاری یا یکسره گفتاری شفاهی است. درست مثل شاهنامه یا آثار مهّم شعری کلاسیک یا نثرهایی که به مثل سائر یا ضرب المثل بدل شدهاند، قرآن هم گفتاری شفاهی است هم متنی نوشتاری و این دو سویهی متفاوت طی تاریخ، شانه به شانهی یکدیگر رفته، در هم اثر گذاشته و مشترکاً معنا را ساختهاند.
جدا از پیشگفتارِ روشنگر ویراستار با عنوان «چشماندازهایی نو دربارهی شفاهیّت در مطالعات ایرانی»، جستارها در پنج بخش عمده، دستهبندی شدهاند:
یکم. «طرح مقولهی شفاهیّت»
با دو جستار:
«حافظه و متنیّت در زنجیرهی تفاوتهای شفاهیّت- نویسایی»
و «شفاهیّت و باطنیگروی؛ تأمّلاتی بر شیوههای انتقال در دوران باستان متأخر» (در دورهای که نوشتن رواج مییابد و به بخش مهمی از تبلیغات، ارتباطات و نظامات اداری دین و دولت بدل میشود، چه آموزههای دینی و معنوی به عمد ثبت نوشتاری نمیشده و تبیین این نکته که مرزهای نوشتار و گفتار چگونه و با چه منطقی تعریف و تعیین میگردیده)
دوم. «سنّتهای مقدّس و تاریخ شفاهی»
با سه جُستار:
«سنّت ایرانی-تلمودی، آفریدههای کلانپیکرِ اساطیری در گذار از اوستا به تلمود بابلی»،
«روایت اسلامی معراج در سیاق دینگردانی در سدههای میانی ایران؛ آخرزمان در گذرگاه شفاهیّت و متنیّت» (پژوهشی در بارهی روایت معراج پیامبر به مثابهی داستانی آخرزمانی (apocalyptic)، کارکردها و وجوه تحوّل این روایت در گذر از جهان یهودی-مسیحی به فضای اسلامی در جریان دینگردانی یهودیان و مسیحیان به اسلام و تغییر زبانشان به فارسی)
و «موتیف غار و روایتهای ناصر خسرو دربارهی خاکسپاری» .
سوم. «سنّت حماسی ایرانی»
با پنج جُستار:
«”نگوناش به چاه اندر انداختند / سرِ چاه را بند برساختند…”؛ شفاهیّت و متنیّت در شاهنامه و سنّتِ اساطیری-حماسی زرتشتی»،
«کتاب “شبرنگنامه“، و دیو سیاه در سنّتِ شفاهی»،
«چرا این همه داستانِ متفاوت؟ شرح معضلِ روایتهای گوناگونِ زادن و بالیدنِ اسکندر»،
«ملاحظاتی دربارهی منابع محتمل “خاوراننامه“، اثر ابن حسام و نقلِ شفاهی معانی و مطالب حماسی»
و «نقّالی در عصر قاجار».
چهارم. «سنّتهای شفاهی و نوشتاری به مثابهی مجاریِ دگردیسی فرهنگی»
با چهار جُستار:
«کاربرد نوشتاری ضرب المثلها و اساطیر در دیوان ناصر خسرو»،
«شعر کلاسیک به مثابهی سرمایهی فرهنگی در ضربالمثلهای یهودی ایران؛ دگردیسیهای میانمتنیّت (intertextuality)»، «”دوره” (محفل): میانمتنیّتِ گفتاری/نوشتاری، اجرا و هویت در تاجیکستان معاصر»
و «داستان “پیرزن بالای کوه”؛ قصهای عامیانه به روایت یهودیان افغانستان».
بخش پنجم. «سویههای اجراشدنیِ شفاهیّت در اشیای مصوّرِ باستانی»
با سه جُستار:
«متون آرامی سحر و جادو میان شفاهیّت و متنیّت»،
«دیوان و شاهان؛ هنر ظروفِ سحر و جادو در تمدّن بابلی»
و «متون نوشتاری، اجراهای شفاهی و نقشهای بر دیوار؛ طومارهای مصوّر در آسیای میانهی پیشا-اسلامی».
نویسندگان این جُستارها هجده دانشور دانشگاهیاند، از جمله دانشوری ایرانی.
این قلمرو پژوهشی اهمیت بسیاری در فهمِ شکلگیری معناهای تاریخی و نیز نظام و مناسبات اجتماعی و سیاسی دارد و از رشتههای گوناگونی برای تحلیل و تبیین موضوعهای مربوط بهره میگیرد.
—————————-
*شماری از نویسندگان: اولریش مارزلف (گوتینگن -آلمان)، روشن رحمانی (تاجیکستان)، محسن ذاکری (گوتینگن)، گابریله وان دن برگ (هلند)، مارگارت میلز (دانشگاه اوهایو -آمریکا). ویراستار یولیا روبانویچ استاد ادبیات فارسی در دانشگاه عبری اورشلیم است.