فاطمه ستوده

امیرکبیر، هنر پارینه، قدیانی، نیلوفر، ارس، ثالث، نقش خورشید، نگاه، پژوهش دادار، کیمیا، آموت، آراسپ، واسقان، مجید، هنر و اندیشه، مه‌دُر، دبیر، کوله‌پشتی، کارنامه، چلچله، ولی، لاهوت، پیرامید، نهال نویدان، ژیوار، سفیر قلم، نوید ظهور، مصدق، کارگاه نشر، سفیر اردهال، به‌سخن، آذر میدخت، سالار الموتی، فرهنگ جامع، میلکان، کارگاه فیلم و گرافیک سپاس، آوای مکتوب، پارسینه، بهجت، اخوان خراسانی، بهزاد، بهرامیان، رادکان، سلسله‌ مهر، رهیاب نوین هور، مرغ سحر، شرکت توسعه‌ی کتابخانه‌های ایران، کتاب درنا، نظر، بهداد، آینه اندیشه، فرادیدنگار، نخستین و نی.
فکر می‌کنید واژه‌های بند بالا چه بودند؟ زیاد معطل‌تان نمی‌کنم و یکراست می‌روم سر اصل مطلب. این واژه‌ها، اسم ناشرانی است که تا امروز ترجمه‌های متفاوت و متعددی از تنها یک کتاب منتشر کرده‌اند و آن کتاب «شازده کوچولو»ی سنت اگزوپری است؛ کتاب کوچک و خوشخوانی که برای اولین بار در سال ۱۹۴۳ در فرانسه منتشر شد. از اولین ترجمه‌های این کتاب در ایران ترجمه‌ی محمد قاضی است که در دهه‌ی سی شمسی منتشر شده است. اما پس از آن، ناشران مختلفی در ایران تلاش کردند ترجمه‌های دیگری از شازده کوچولو را منتشر کنند. کتاب‌هایی که بعدها با نام‌های مسافر کوچولو، شهریار کوچولو، شاهزاده‌ی کوچک و… به پیشخوان کتابفروشی‌ها آمد.
شازده کوچولو با فروش بیش از ۲۰۰ میلیون نسخه، یکی از پرفروش‌ترین و خوانده‌شده‌ترین کتاب‌های دنیاست. ساکن اخترک ب ۶۱۲ تا به امروز به ۲۵۰ زبان و گویش ترجمه شده است؛ البته گفتنی است چون ایران عضو قانون جهانی کپی‌رایت نیست، طبعاً شمارگان این کتاب در ایران در این آمار گنجانده نشده است. با یک نگاه سرسری به سایت کتابخانه‌ی ملی، مشخص می‌شود تا امروز بیش از پنجاه ناشر ایرانی شازده کوچولو را منتشر کرده‌اند. حتی چند تا از این ناشرها، به خودیِ خود ناشر نیستند و ناشرمولف‌اند؛ یعنی خود مترجم به این نتیجه رسیده که با شازده کوچولو دست‌به‌یکی کند و خواننده‌ی ایرانی را معطل نگذارد.
 دوستی که سال‌ها در فرانسه سکونت داشت، مدتی پیش به ایران برگشت. روزی بین حرف‌هایمان، حرف از جناب شازده کوچولو شد. آن دوست می‌گفت هرچند که شازده کوچولو خیلی خیلی در دنیا و حتی فرانسه مطرح است، اما خیلی از فرانسوی‌ها خالق این اثر و حتی زادگاه نویسنده را نمی‌شناسند. نسخه‌ی ایرانی‌شده‌اش شاید این باشد که بسیاری از ما «مجید» را می‌شناسیم، اما از خالق مجید، یعنی «هوشنگ مرادی کرمانی» چیزی نشنیده‌ایم. اما چرا ناشران ایرانی این‌قدر به انتشار شازده کوچولو علاقه و ولع نشان می‌دهند و مدام با همدیگر در حال رقابت‌اند؟
به تازگی یکی از ناشران نامی خبر داد که می‌خواهد ترجمه‌ی جدیدی از شازده کوچولو را منتشر کند. مترجم کتاب هم همین ماجرا را در صفحه‌ی فیس‌بوکش نوشت. بسیاری زیر پست مترجم کامنت گذاشتند: «دستتان درد نکند، ولی وقتی این همه ترجمه از شازده کوچولو توی بازار هست، شما دیگر چرا؟»، «با چه انگیزه‌ای دوباره این کار را ترجمه کردید؟»، «وقتی همه دنبال ترجمه‌های قاضی و شاملو و نجفی هستند، احتمال نمی‌دهید کار شما با اقبال روبه‌رو نشود؟» و پرسش‌هایی از این دست. مترجم کتاب در جواب منتقدها نوشته بود که این کار را برای دلش ترجمه کرده، و البته به سود و زیان کتاب هم توجهی نداشته است. در جواب یکی از منتقدها هم گفته بود که این کتاب، کتاب ارزنده‌ای است و جای خلاقیت بسیاری در ترجمه دارد، و خب به راحتی مجوز می‌گیرد، و صدالبته که از نظر حداقل فروش هم تضمین شده است. پرسشی که پیش می‌آید، این است: آیا ناشران ایرانی فقط برای انتشار شازده کوچولو از هم سبقت می‌گیرند؟
 نه! فقط شازده کوچولو تبدار نیست. این تب تند به سراغ  هری‌پاتر هم رفت. در یک جست‌و‌جوی کوچک دیگر در سایت کتابخانه‌ی ملی، معلوم می‌شود حال و روز  هری‌پاتر پیچیده‌تر از شازده کوچولوست. حول و حوش پنجاه و شش ناشر جلدهای مختلف  هری‌پاتر را منتشر کرده‌اند. بعضی‌هایشان آن‌قدر تلاش و تقلا کرده‌اند که از هم سبقت بگیرند و کتاب را به سرعت به مخاطب برسانند که ملغمه‌ی عجیب و غریبی از کار درآمده است. مثلاً مترجم یکی از هری‌پاترها، ویراستار همان جلد هری‌پاتر یک ناشر دیگر است. آدم گیج می‌شود. فکرش را بکنید، مثلاً من هم‌زمان هم مترجم یک کتاب باشم، هم ویراستارش. برای یک ناشر ترجمه کنم و بعد یک ناشر دیگر باهام تماس بگیرد و بگوید هی فلانی، حالا که به  هری‌پاتر اشراف داری، می‌توانی برای من ویرایشش کنی؟
همین بلا سر کتاب دیگری هم آمد. هشت سال پیش، مجموعه کتابی در آمریکا منتشر شد که به‌سرعت میان مخاطبان راه باز کرد. Diary of a wimpy kid که در ایران به اسم «بچه‌ی دست‌ و پاچلفتی»، «بچه‌ی چلمن»، «بچه‌ی لاغرو»، «بچه‌ی لاغر ریقو»، «یک بچه‌ی بی‌عرضه»، «یک بی‌عرضه»، «بچه پررو»، «بچه‌ی لاغر مردنی» و… منتشر شد. تا به امروز، پنجره، پیدایش، هو، غنچه، نیکونشر، حوض نقره، کوچک، چشمه، ماهی، شهر قصه، ایران‌بان، علامه سخن، یعنی حدود سیزده ناشر ایرانی، این مجموعه را منتشر کرده‌اند و همه‌شان اعلام کرده‌اند این کتاب‌ها جزو پرفروش‌ترین‌های آن نشر است. مخاطبان هم گاهی فقط کتاب را می‌خواهند و شاید حواسشان نباشد که چقدر تفاوت در ترجمه در همین عناوین کتاب‌ها مشهود است. چلمن کجا و پررو کجا؟ در کنار همه‌ی این‌ها، متن منتشر شده‌ی ناشران مختلف هم تفاوت‌هایی با هم دارد. مثلاً بخشی از متن کتاب به مذاق اداره‌ی کتاب وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی خوش نیامده و آن بخش جرح و تعدیل شده؛ اما ناشر دیگری همان کتاب را بدون اعمال ممیزی پیش‌گفته منتشر کرده است. مثلاً انتشارات گل‌آقا که جلد اول کتاب را ترجمه کرد و حتی اطلاعات و فیپای کتاب در سایت کتابخانه‌ی ملی موجود است، آن‌قدر در گرداب ممیزی افتاد و آن‌قدر از اداره‌ی کتاب جواب نگرفت که ناشران دیگر یکی‌یکی ازش جلو زدند و در نهایت ناشر از خیر انتشار کتاب گذشت.
در سال ۱۳۹۰، شورای فرهنگ عمومی، پژوهشی با عنوان «وضعیت گذران وقت مردم شهری و روستایی کل کشور» منتشر کرد که طبق یافته‌های آن مشخص شد سرانه‌ی مطالعه‌ی هر ایرانی دوازده دقیقه است. این دوازده دقیقه فقط مختص کتاب نیست و روزنامه و قرآن و مفاتیح هم جزو این بازه‌ی کوچک است. تیراژ پایین این روزهای کتاب‌ها گواه این ادعاست. حال با توجه به این آمار ناخوشایند، شاید تا حدی طبیعی باشد که ناشران قدرت ریسک کتاب‌های جدید را مانند قبل نداشته باشند. وقتی تیراژ یکی از جدیدترین کتاب‌های همان ناشر نامی، ۱۵۰ نسخه است، طبیعی است که در این آشفته‌بازار، ناشر روی فروش دو هزار نسخه‌ای شازده کوچولو حساب باز کند. کتابی که بارها و بارها امتحان خود را پس داده است.
* این یادداشت را برای هفته‌نامه‌ی کتاب هفته خبر، شماره‌ی ۷۷، نوشته‌ام.
همرسانی کنید:

مطالب وابسته