پدرام رضایی زاده
ناتور
فرید قدمی و اصغر نوری، مهمان گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری ایلنا بودهاند. حرفهایی هم دربارهی ادبیات داستانی، نویسندگان، ترجمه و ناشران زدهاند که اگر دوست داشتید میتوانید اینجا بخوانیدشان. متاسفانه تا امروز افتخار دوستی، معاشرت یا گفتوگو با این دو عزیز را نداشتهام و چیز زیادی هم از اخلاق، شخصیت و زندگی آنها نمیدانم. با توجه به کلیت آنچه گفته شده اما، میتوانم اصل را بر دلسوزی و نگرانی آنها بگذارم و نه بغض و کینه. برای همین است که فکر میکنم شاید بد نباشد به عنوان یکی از همان چند – به قول آقای قدمی، مثلاً – نویسندهای که در ده سال گذشته جایزه گرفتهاند و کتابشان – باز به قول ایشان – حتماً غلط گرامری دارد چند کلمهای اینجا بنویسم.
آقای قدمی فرمودهاند و آقای نوری هم چند خط پایینتر تایید کردهاند که:
«ادبیات ما وضعیت افتضاحی دارد. بدون هیچ تعارفی. به شما قول میدهم اگر از دانش و سواد آکادمیک میانگین از کسانی که در ایران به عنوان نویسنده شناخته شدهاند؛ بگیرید؛ به زیر دیپلم میرسد. کتابهایی که در ۱۰ سال اخیر جوایز ادبی گرفتند را ببینید. اگر یکی از این کتابها غلط گرامری نداشت من برای همیشه از ایران خارج میشوم! تاپترین آثار ادبی ما به زبان مادری خودمان، حتی در حد انشاء هم نیستند و غلط گرامری دارند.»
۱. نمیدانم آقای قدمی آمار متوسط سطح سواد و دانش آکادمیک نویسندگان ایرانی را از کجا آوردهاند. نمیدانم این آمار درست است یا نه، اما اگر به همان فهرست معروف «آنها که در ده سال گذشته جایزه گرفتهاند» سری بزنیم، با چیزهای دیگری روبه رو میشویم. فارغ از این اما نمیفهمم که چگونه ممکن است میان «نویسنده بودن» و «دانشگاه رفتن» پل زد. الان فقط از خودم میپرسم – و دوست دارم آقای قدمی هم یک جایی خودش را گیر بیندازد و از خودش بپرسد – اگر ساعدی، گلشیری، صادقی یا گلستان بر قله ایستادهاند، به این خاطر است که به قول ایشان سطح سوادشان «زیر دیپلم» نبوده است؟ آیا اگر من حرف پدر و مادرم را زمین نمیزدم و به لیسانس مهندسی عمران قناعت نمیکردم و از یک جایی یک فوق لیسانس برای خودم جور میکردم، ممکن بود مجموعه داستان «مرگبازی»ام مجموعه داستان درخشانی بشود یا به قول ایشان از «غلطهای گرامری»اش کم شود؟
۲. من حدس میزنم وقتی ایشان تاکید میکردند که «کتابهایی که در ۱۰ سال اخیر جوایز ادبی گرفتند را ببینید. اگر یکی از این کتابها غلط گرامری نداشت من برای همیشه از ایران خارج میشوم!» گرفتار شور و هیجان بودهاند و درک درستی از حجم ادعایشان نداشتهاند. برای این که هم ایشان و هم دوستان دیگر به یاد بیاورند که چه کتابهایی در این ده سال جایزه گرفتهاند، نام بعضی از آنها را اینجا میآورم:
آبیتر از گناه-محمدحسینی
آداب بیقراری-یعقوب یادعلی
ماهیها در شب میخوابند-سودابه اشرفی
رنگ کلاغ-فرهاد بردبار
انجیرهای سرخ مزار-محمدحسین محمدی
عاشقیت در پاورقی-مهسا محبعلی
چهار درد-منیرالدین بیروتی
رویای تبت-فریبا وفی
سمت تاریک کلمات-حسین سناپور
باغهای شنی-حمیدرضا نجفی
سالمرگی-اصغر الهی
عقرب روی پلههای راه آهن اندیمشک-حسین مرتضائیان آبکنار
زندگی مطابق خواسته تو پیش میرود-امیرحسین خورشیدفر
آنجا که پنچرگیریها تمام میشوند-حامد حبیبی
برف و سمفونی ابری-پیمان اسماعیلی
آویشن قشنگ نیست-حامد اسماعیلیون
نگران نباش-مهسا محبعلی
مرگبازی-پدرام رضاییزاده
احتمالاً گم شدهام– سارا سالار
زیر آفتاب خوش خیال عصر– جیران گاهان
کتاب ویران-ابوتراب خسروی
پرتره مرد ناتمام-امیرحسین یزدانبد
خواب با چشمان باز-ندا کاووسی فر
فارسی بخند-سپیده سیاوش
من ژانت نیستم-محمد طلوعی
بودای رستوران گردباد-حامد حبیبی
من منچستر یونایتد را دوست دارم-مهدی یزدانیخرم
آب و هوای این چند روز سال-آیین نوروزی
بلبل حلبی-محمد کشاورز
از یاد رفتن-محمدحسین محمدی
مونالیزای منتشر-شاهرخ گیوا
بماند…-بهناز علیپور
شبیه عطری در نسیم-رضیه انصاری
حالا نمیدانم آقای قدمی نازنین باید دنبال پاسپورتشان بگردند یا این دوستانی که نامشان را آوردم؟
۳. در ادامه، و دربارهی همین کتابهایی که نامشان را آوردم، فرمودهاند: «تاپترین آثار ادبی ما به زبان مادری خودمان، حتی در حد انشاء هم نیستند و غلط گرامری دارند»
از «تاپترین» که بگذریم (و ایکاش دستکم در این یک جمله نمیآمد) این جمله عجیبترین، کوتاهترین و کوبندهترین نقدی بود که در تمام پانزده سال گذشته خواندهام. فارغ از اینکه کتابهای منتخب در جوایز ادبی همیشه «بهترین» نیستند، کاش بعد از این دیگر هرگز این طور کلی و روی هوا حکم ندهیم. و کاش آنها که نگران «میراث احمدینژاد»اند و با کلمه سر و کار دارند، کلمات را درستتر و دقیقتر کنار هم بگذارند.
طولانی شد، شرمنده.
——————————
*تیتر با کنایه به تیتر ایلنا از مصاحبه دو مترجم: نویسندگی با خوشگلی اشتباه گرفته شده!*عکس از حمید جانیپور