واحد “مدیریت پژوهش و فنّاوری ایران” (مپفا) وابسته بهمعاونت پژوهشی و فنّاوری وزارت علوم، اعضای هیئت علمی دانشگاهها و پژوهشگاهها را ملزم ساخته است تا مختصات پژوهشی خود را در سامانهای بهنام “علمسنجی اعضای هیئت علمی دانشگاهها و مراکز پژوهشی و فنّاوری” ثبت کنند. مراد از مختصات پژوهشی، آدرس افراد در سه پایگاه استنادی اسکوپوس (Scopus)، گوگلاسکولار (Google Scholar) و وبافساینس (WoS) است.
کار این پایگاهها آن است که مقالات علمی و پژوهشی فرد در ژورنالها و کنفرانسهای معتبر خارجی را ثبت، آمار ارجاع به آنها را رصد و نمرهای بهنام عدد اچ (H Index) را بهنویسنده نسبت دهد. ضریب اچِ بالاتر، نشانهی مرجعیت و برتری علمی است.
سامانهی علمسنجی، بر این اساس، مراکز آموزش عالی کشور و در هر مؤسسهای نیز اعضای هیئت علمی را طبقهبندی میکند. قاعدتاً مؤسسه و فردی برتر تلقی میشوند، که بر مبنای معیارهای پایگاههای استنادی دنیا، عدد اچ بالاتری داشته باشند. این معیارها اما چند اشکال اساسی دارند:
یکم. مجلات علمی پژوهشی فارسیزبانی را که داخل کشور منتشر میشوند، مطلقاً نمیبینند! یعنی اگر مقالهی عضو هیئت علمی، مثلاً در مجلهی علمی پژوهشی “عمران شریف” منتشر شد، چون در پایگاههای استنادی معتبر جهان دیده نمیشود، در ارزیابی علمی مؤلف و دانشگاه متبوع وی ملحوظ نمیگردد! بههمین دلیل است که رغبت به فارسینویسی، میان دانشگاهیان ما فروکش کرده تا جایی که نشریات داخلی متعددی زبان نگارش را از فارسی به انگلیسی تغییر دادهاند.
دوم. حتی مجلات علمی پژوهشی انگلیسیزبانی را که داخل کشور منتشر میشوند، اگر آیاسآی (ISI) باشند، نمیبینند. نتیجهی قهری دو اشکال اخیر آن است که ارزیابی توانمندی علمی مؤسسات و افراد بر مبنای معیارهای پایگاههای استنادی دنیا، در کشوری که نصف تولیدات علمی آن در نشریات داخلی منتشر میشود، فاقد دقت و اعتبار است.
سوم. وقتی مراکز آموزش عالی و اعضای هیئت علمی ما ارتقاء و رشد مادی خویش را در تولید مقالات مورد پسند پایگاههای استنادی دنیا میبینند، قطعی است که اهداف، برنامه و مسیر حرکت علمیشان متأثر و رسالت اصلی آنها که رفع نیازهای کاربردی کشور است، حسابی کمرنگ شود.
جمعبندی سه نکتهی فوق آن است که توجه بیش از حد و بلکه افراطی وزارت علوم و مقامات مافوقِ آن به پایگاههای استنادی معتبر دنیا، اولاً زبان فارسی را تدریجاً از ادبیات علمی نخبگان کشور محروم و لذا جایگاه آن را تضعیف میکند؛ ثانیاً اهداف و نظام ارزشی حاکم بر مراکز آموزش عالی ما را از اصالت خود خارج و راهبری این مجموعه را به غیرایرانی میسپارد؛ ثالثاً دلهای اساتید و خصوصاً دانشجویان ما را هرچه بیشتر متوجه آن سوی آبها و آنها را عملاً بهمهاجرت تشویق میکند.
معتقدم تولیدات علمیمان را هم به فارسی باید بنویسیم، هم به انگلیسی. هم بخش علمی ادبیات فارسیمان را باید غنا بخشیم، هم در عرصهی بینالملل باید حضور علمی قوی داشته باشیم. حتی برای هر دو نوع نوشته، در آییننامههای ارتقاء امتیاز وتویی قائل شویم. اما جانب اعتدال را نیز رعایت کنیم. تعامل علمی با غرب هرقدر ضرورت داشته باشد که حتماً دارد و موجب افتخار است، هرگز مجوّز آن نیست که سیاستگذاری علمی کشور را نیز برونسپاری کنیم!
نهایتِ خودباختگی و بیشخصیتی است که مراکز آموزش عالی و دانشمندان خود را نه بر اساس تجربه، شاخصها، اقتضائات و توانمندی ایرانی، که بر مبنای معیارهای پایگاههای استنادی دنیا طبقهبندی کنیم! بهراستی چرا وزارت علوم، خود ظرف دهههای گذشته یک پایگاه استنادی بومی قوی برپا نکرده است که تمامی مقالات داخل و خارج از کشورِ هر عضو هیئت علمی را ثبت، ارجاعات بهآنها را رصد و عدد (H) را رأساً محاسبه کند؟ چرا شورای عالی انقلاب فرهنگی، وزارت علوم را بدین کار ملزم نکرده است؟
بامزه آنکه جماعتی پایگاههای استنادی دنیا را بر نظام آموزش عالی ما حاکم میکند، که فریاد ناحقش علیه نفوذ سند بینالمللی ۲۰۳۰ در نظام آموزش و پرورش، گوش فلک را کر کرده است! بامزهتر آنکه حتی مسئولان آموزش عالی عهد پهلوی، با راهاندازی نشریات علمی پژوهشی فارسیزبانِ حقیقتاً فاخر، این بزرگترین میراث فرهنگی کشور را پاس داشتند؛ مسئولانِ مدعی ارزشمداری روزگار ما اما، ولو ناخواسته، با علمسنجی نابخردانه، تیشه بهریشهی این ثروت عظیم ملی میزنند! بهقول استاد دکتر محمد فشارکی:
بگرفته غم گلویم چون ابر شامگاهی
شادی بهدل نبینم گاهی نه دیرگاهی
از درِد روزگارم و از روزگارِ دردم
آهی برارم از دل، از دل برآرم آهی
*نویسنده استاد تمام پژوهشگاه بینالمللی زلزلهشناسی و مهندسی زلزله است.