رمان “یوسفآباد، خیابان سیوسوم” از سینا دادخواه را خواندم. از شروع تا آخر مرا به یاد Norwegian Woods موراکامی انداخت. از لحاظ ساختار و سبک البته. اما از لحاظ هنری نمیشود این رمان را ایرانی خواند. تهرانی چرا. لذتهایی هم داشت خواندناش. اگر از استفاده بیش از حد واژههای انگلیسی که به نظرم گاهی دور از نیازاند صرف نظر کنیم.
شاید برای خیلیها روشن نباشد که چرا یک رمانی تهرانی یا ایرانی میتواند باشد. هنر اصیل تکثیرکننده احساس تجربهکرده هنرمند است – میگوید تولستوی. در کتاب «هنر چیست» تولستوی مینویسد: هنری که نماینده یک گروه خاص، یک محل خاص یا تعدادی از مردم است سرگرمیست و هنر فراگیر جهانی نمیتواند باشد.
اگر این طور است رمان «یوسفآباد، خیابان سیوسوم» نوشته سینا دادخواه تهرانی هم نیست. این رمان نماینده زندگی و احساس مردم قشر بالاشهری تهران است که از هنر عکاسی سر در می اورند و تنها لباسهای مارکدار میپوشند و کادوهای گرانبها به همدیگر میتوانند هدیه کنند. نه مردمی که در پیدا کردن نان روزشان با سختیهای زیاد رو به رو هستند و وقتی از خیابانهای تهران میگذرند چشمشان دنبال مارکهای خارجی نیست، بلکه دنبال راه پیدا کردن درامد روز یا هفته خود هستند. رمان «یوسفآباد، خیابان سیوسوم» به هیچ وجه نماینده روزگار این مردم نیست.
در چند جا در این چند روز گذشته از آن خواندم که چرا در ایران رمان «خوب» کم تولید میشود. به نظر من رمان خوب در ایران زیاد تولید میشود. اما از «خوب» منظورمان چیست باید مورد بحث قرار بگیرد. خوب برای کی؟ برای چه گروهی؟ برای چه تعداد مردمی؟
وقتی در باره رمان «یوسفآباد، خیابان سیوسوم» صحبت میکنم نمیگویم رمان خوبی نیست. میگویم فرم را از رمان «جنگل نروژی» هاروکی موکارامی گرفته و احساس قشر بالاشهری پولدار و درسخوان تهران را به تصویر میکشد. بیشک در خواندن این رمان لذتهایی را هم تجربه کردم و با چندین واژههای فارسی محلی آشنا شدم که باعث خوشحالی من است. اما اصرار زیاد نویسنده در استفاده از واژههای انگلیسی و حتی جملههای انگلیسی و ترانههای انگلیسی دقیقا مثل رمان موراکامی ضعف عمیق رمان است. موراکامی در استفاده از مضمون ترانههای خارجی و آوردن اسمهای خوانندگان ایدیولوژی سالهای نوجوانی نسل خود را بیان میکند. اما در رمان «یوسفآباد، خیابان سیوسوم» معلوم نیست که ندا، یکی از قهرمانها که مدام آی پاد در گوش دارد چرا به این ترانهها گوش میدهد. به خاطر این که استاد زبان انگلیسی اش آن را دوست دارد یا نسل او شیفته این موسیقی هستند یا این که دلیل دوست داشتن او چیست همه ناروشن و گنگ است.
«یوسفآباد، خیابان سیوسوم» خواندنی و سرگرمکننده است و این برای خواننده پرخوان و سختگیر که دنبال هنر ادبی است امتیاز نیست. به خصوص وقتی رمانی او را به یاد رمان دیگری میاندازد از لطف رمان نیمی کاهش خواهد یافت در ذهن خواننده.
به نظرم شجاعتهایی که نویسنده در بیان عقیده سیاسی دارد باعث بیشترین تحسینهای این رمان است. جسارتهایی که در کشوری اسلامی و سرشار از سانسور و خودسانسوری میتواند جسارت یا دلیری نویسنده را بیان کند، اما خارج از چارچوب آن کشور معنای زیادی ندارد. برای مثال، صحبت از همخوابگی و الکل و رژیم قبلی در این رمان بسیار ماهرانه و زیباست. اما مثل بازیهای کودکان است که در دنیای کودکانه خود عجیب و غریب و دلرباست و برای غیر آنها چندان حسن و دلبری ندارد.
همان طور که بازی زبانی با واژگان در ترجمه از بین میروند بازی با مفهومهای سیاسی و محلی نیز آثار هنری را محدود به تعداد کوچک مردم میکند و خواننده غیر ایرانی و غیر فارسیزبان با آن رابطه چندانی نمی تواند پیدا کند.
شاید یکی از دلایل این که در ادبیات معاصر فارسی رمانهای جهانی تولید نمیشود این است که نویسنده درگیر پاسخ دادن به محدودیتهای اطراف خود است که هنر او را نیز لاجرم محدود میکند. اگر دامنهای «پرونشیالیسم» را از هنر خود دور کنیم آن گاه میتوانیم اثری جهانی تولید کنیم. اثری که از احساس ناب انسان است و آن طور که تولستوی میگوید هدفاش معرفی معنای مثبت و جدید در همزیستی بشریت باشد. و این کار برای ما ایرانیانی که هنر را در خود و تنها از خود میدانیم کاریست سخت.
رمان جهانی ما زمانی نوشته میشود که نویسنده دور و رها از سیاست روز از احساس ناب و بدون دغدغههای گروه یا طبقه خاص بنویسد که تمام بشر بتواند با آن رابطه برقرار کند. یعنی دور از سینهزنی و افتخار ملی که این همه دهه ما و ادبیات و هنر ما را محدود به خودمان کرده و جلوی جهانی شدن هنر تولیدی ما فارسیزبانان شده است.
—————-
* کتاب را نشر چشمه منتشر کرده است، چاپ هشتم: زمستان ۱۳۹۰، ۱۱۴ ص.