محمود فتوحی رودمعجنی
میآید، بلند میشویم. مینشیند پشت میز، سیاهۀ حضور و غیاب را میگشاید: خانم امینی-فاطمه؛ ایلخانی-ایوب، تقوی-محمد، چراغعلیزاده-فاطمه، حاجمزدارانی-علیرضا، حکمآبادی-محمود، خجسته-ماهرخ؛ خوئینی- عصمت، ذوالفقاری-محسن، زمردی-حمیرا، سلاجقه-پروین، شادرویمنش-محمد، عارفی-سوسن، غلام-محمد، فتوحی-محمود، فلاحتی-هادی، کردحیدری-جواد، کریمی-علی، محلاتی-حمید، موسوی-حمیرا، نعیمی-احمد، نقابی-عفت، نقدی بادرودی-حسین، … هر کدام از شهری و حالا در گوشهای از قلمرو فارسی معلمی میکنند. شاید هم بازنشستگان اند.
از بالای فریم عینک (این روزها من هم کمکمک چنان نگاه میکنم) دقیق میشد در چهرۀ هر نامی که میخواند. انگار باید یقین کند که خود محمود فتوحی است؛ کسی نیامده به جایش حاضر بگوید. بعد درس میپرسید یا تکالیف را بر میرسید. هر درسی که او ارائه میکرد میشد سختترین درس تحصیلی ما. هر زنگی به رنگی حکایتی خاص داشت.
زنگ عروض
جلسۀ اول: «کسی این درس را میتواند بگذراند که بتواند شعر را همچنان که به گوشش وارد میشود در هوا تقطیع کند و زحافات وزن را بشناسد». بچهها میگفتند: «باید بتوانی بیت را در هوا نعل کنی و گرنه میافتی.»
ابا زیر و بم، شعر أعشیِ قیس زننده همیزد به مضرابها
از شدت ترس یکی دو هفتهای تقطیع را یاد گرفتیم و اوزان مشهوره را به حافظه سپردیم. استاد اما هر جلسه ابیاتی با اوزان نامأنوس و متروک میآورد برای تقطیع:
ترکان نغز نیکو دیدار چابک سوار شیرین رفتار
چطور میشد چنین بیتی را توی هوا زد؟ میفرمود: اگر بتوانی بیتأمل بگویی: مفعولُ فاعلاتن مفعول (بحر مضارع مسدس مخنق مقصور) وزنشناس هستی و الا «ای مدعی برو که مرا با تو کار نیست». کلاس پر از دلهره بود. لحظهای ساکت میماند. بعد طرفهای میگفت و سنگینی فضا را میشکست و میخواند:
خروس آ تقی رفته به هیزُم که از بوی دلاویز تو مستُم
کلنگ از آسمان افتاد و نشکست و گرنه ما کجا و بیوفایی!
دانشجو اگر پاسخ بیربطی میداد نگاهی متأملانه درو میکرد. از پسِ مکثی، میفرمود: «اللهم لک بیر بیر!». از گردنۀ سخت و پیچیدۀ یک وزن که عبور میکردیم قصهای شیرین میآورد از کودکی در روستای عجبشیر مراغه و نوجوانیاش در دبیرستان تبریز. حکایت را با عبارات شیرین ترکی در میآمیخت و جان تازه میکرد. آن ترم در امتحان پایانی اوزانی آورد در بحر خَبَب از اوزان متروک شعر عرب که پر بود از زحافات و شواذّ اختیارات شاعری. امامان عروض هم به سختی از عهدۀ کشفش بر میآمدند، خواه خلیل بن احمد فراهیدی بود خواه شمس قیس رازی یا ابن ابی سنب.
زنگ کلیله و دمنه
گاوی وزیرِ شیر شده و دو شغال میکوشند که گاو را به دمدمه در کوزۀ فُقّاع کنند. قصهها زیباست. آنها را بارها بازنوشتهاند به نثر روان در کتاب انوار سهیلی در قرن نهم و در زمانۀ مابه قلم آذری یزدی برای کودکان. «اما تو باید ظرایفِ فنّی نثر نصرُالله منشی را بیاموزی به چنان مهارتی در خواندن برسی که کلیله را بیمدد شرح و تحشیه و تعلیق بخوانی چونان روزنامه». میفرمود تا دانشجویان یکانیکان به نوبت متن را بلند و شمرده بخوانند. نحو ابیات عربی و عبارات را به دقت تحلیل میکرد. ترجمۀ منشی را با اصل عربی ابن مقفع مقابله میکردیم. ایرادهایی که بر ترجمۀ استاد مینوی وارد میفرمود تندتند مینوشتیم برای امتحان. استاد انگشت مینهاد بر نکات غریبه و دقایق عجیبه، هم بر غرایب نحوی ابیات عربی، هم بر کنایات و عبارات و کلمات نامأنوس. هر کتابی را که بر استاد میخواندی دقیق میدانستی که نکات غریبه و شواذ کلمات و نوادر عبارات در کدام سطر و صفحه است. مثل این عبارت عربی کلیله «و روزها در آن تدبیر بودند الی أن رمَوهُ بثالثه الأثافی». فهمیدن «أُثفیه ثالث» به معنی سنگ سوم اجاق و لیل پرت کردنش ساده نبود.
زنگ قواعد عربی پنج
کلاس قواعد پنج، نحو پیشرفتۀ عربی بود. اینجا هم دنبال قواعد شاذّ و غِلاظ بودیم. انگار دانایی بدون اشراف بر نکات غریبه صورت نمیبندد: منصوب به نزع خافض، احکام غیر منصرف، اسم مرکب مزجی، شرایط حذف ال در علم بالغلبه. و انواع توابع که در این بیت بر ما جمع میفرمود:
تابع به نزد نحویان پنج است میسازم بیان نعت است و توکید و بدل عطف نسق عطف بیان.
هر جلسه تکالیف نحوی مردافکنتر میشد. تکالیف، غرایب نحوی ابیاتی بود از قصاید مشهورۀ عربی که میان ادبای مستعرب پارسی متعاطی میشد از معلقات سبع بگیر تا لامیه العجم طغرایی و لامیه العرب شنفری، و سینیۀ بحتری در بارۀ ایوان کسری و میمیۀ متنبی در مدح سیف الدوله و نونیه ابن زیدون و میمیۀ مشهور فرزدق. مناقشات نحوی شب در خوابگاه جنجال بر میانگیخت. شب را به تأمل در مشاکل نحوی میسپَردیم و علی الصباح به کلاس میآمدیم درمانده، استاد جواب را میفرمود و برای هر مورد بیتی از الفیۀ ابن مالک بر ما میخواند. قصهای تازه آغاز میشد: هزار بیت موزون الفیه ای کاش بشود منظومه را حفظ کرد آنگاه هیچ وقت فراموش نمی کنی مثلاَ احکام اسماء خمسه را:
و ارفع بواوٍ و انصبنَّ بالالف اُجرُر بیاءٍ ما من الاسما أصِف
من ذاک ذو إن صحبه أبانا و الفمُّ منه المیمُ حیثُ بانا
ابٌ اخٌ حمٌ کذاک و هنٌ و النقصُ فى هذا الاخیر احسنُ
و بعد در پی تفسیر این ابیات باید به کتاب شرح ابن عقیل بر منظومۀ الفیه یا به البهجه المرضیه، همان سیوطی معروف بین طلبههای حوزه رجوع میکردی. به ظرافت مینکوهیدمان که نوطلبهها، عوامل جرجانی را حفظ اند و شما نه. به رگ غیرتمان برمیخورد تا هفتۀ بعد مینشستیم به حفظ منظومه ۳۳ بیتی عوامل جرجانی:
عامل اندر نحو صد باشد چنین فرموده است شیخ عبدالقاهر جرجانی آن مرد خدا
زان نود با هشت لفظی و دو عامل معنوی باز لفظی بر دو قسم است یاد گیر این حرفها
نوع اول نوزده حرف اند جرمیدان یقین کن در این یک بیت آمد جمله بی چون و چرا
با و تا و کاف و لام و واو مُنذ و مُذ خَلا رُبّ حاشا مِن عَدا فی عَن عَلی حَتی اِلی
اِنّ و اَنّ کَاَنَّ لیتَ لکنَّ لعلَّ ناصب اسمند و رافع در خبر ضد ما و لا
واو و یا و همزه و اَلا اَیا و اَی هَیا ناصب اسمند این هفت حرف دان ای مقتدا
اَن و لَن پس کَی اِذَن این چار حرف معتبر نصب مستقبل کنند این جمله دایم اقتضا
زنگ خاقانی
این ساعت پای درس خبیر نشستهای: سَقَطتَ علی خبیرٍ. از هر بیت شاعر شروان صد نکته وا میشکافد و ما مُتحیّران خاموش. وقتی درسش را بگذرانی آنچه بیش از هر چیز بر تو مکشوف میشود دانش شگرف خاقانی است. پس بیجهت حکیماش نخواندهاند. در طب و نجوم و تاریخ انبیاء و عقاید ملل و نحل گنجینۀ اسرار است. کافی است کتاب «گنجینۀ اسرار» استاد ماهیار را ورق بزنی تا بدانی که دانش خاقانی در تاریخ انبیاء و خاصه زندگانی پیامبر اسلام چقدر نکتهبینانه است! و چگونه او این دانش شگرف را با نکتهبینیهایش تخییلی کرده و در قالب تصاویر خیالی و استعارات عجیبۀ مصرحه و مرشحه گنجانیده است. کلاس استاد ما مشحون بود از دُرَر احادیث و غرر روایات و نوادر حکایات که خاقانی در شعرش به آنها ناخنی زده است. مثلا این شعر خاقانی را میخواند:
بر تو نمیرسم به پر وهم جبرئیل هم عاجزست و هست پرش هفتصد هزار
و برای هفتصد هزار پر جبرئیل (که از آنها یاقوت و مروارید آویزان است) سند از حدیث رسول الله (ص) میآورد از کتاب مناحل الشفا و مناهل الصفا نوشته ابوسعد عبدالملک بن محمد خرگوشی نیشابوری متوفی ۴۶۰ قمری. آن روزها وبسایتهای الشامله و نور و الوراق نبود تا با فشردن دکمهای این حدیث را در دهها منبع و مرجع اصیل پیش رویت بگشاید و نشان دهد که در فلان صفحۀ تفسیر طبری و تفسیر ابن کثیر و البدایه و النهایه این حدیث آمده است. آن مرد بسا روزها صرف نموده تا این شواهد نادر را از نسخ خطی در کتابخانههای مختلف یافته و نشان داده که سخن خاقانی از سر وهم و خیال نیست بلکه هر مصرعیش ریشه در حکمتی اصیل دارد. بیدلیل او را فقیه و فیلسوف و مفسر و مورخ و منجم و طبیب ندانستهاند.
کلاس درس استاد نامکرر بود و اگر خاقانی را چند ترم بر ایشان میخواندی آنگاه به گسترۀ حکمت خاقانی اذعان میکردی. شش دفتر شرح مشکلات خاقانی که استاد در دهۀ هشتاد منتشر فرمود همه را سخاوتمندانه در کلاس بر ما شاگردان مینویسانید. اکنون یافتههای استاد در آن شش دفتر در دسترس همگان است. اگر از طب قدیم بخواهی در دفتر چهارم به نام «پنج نوش سلامت» و اگر نجوم کهن را بجویی در دفتر یکم «از ثری تا ثریا» اطلاعات نادر و کمیابی خواهی یافت. امسال استاد در کتابی مبسوط به نامنجوم قدیم و بازتاب آن در ادب پارسی (تهران: اطلاعات، ۱۳۹۳. ۷۵۴ص) کاوشهایش در نجومیات ادب فارسی را به خوانندگان اهداء فرمود .
دریغا آن سالها را قدر ندانستیم. غرولند داشتیم که خاقانی سخت است و پیرمان را در میآورد. ملانژاد که پیرتر ما بود میگفت: «شَیَّبَتنی قصیدهُ خاقانی»
زنگ چهار مقاله
پای درس چهار مقالۀ عروضی که نشستیم بخشهای سوم «در علم نجوم و غزارت منجم» و چهارم «در علم طب و هدایت طبیب» را برای این ترم مقرر فرمودند. به نظر اندک میآمد اما عمری در آن کار رفت. سهم الغیب گرفتن در روز و شب و احوال خمسۀ متحیره و خمسۀ مسترقه را رصد کردن، تختۀ خاک رسم کردن و قمر در عقرب بازشناختن شده بود مشغلۀ اهالی کلاس. اطلاعات نجومی شعر خاقانی اینجا بسیار به کار میآمد. استاد شرح بیست باب قزوینی در علم نجوم را همیشه همراه داشت و به مناسبت از آن میخواند. ما هم فرهنگ اصطلاحات نجومی ابوالفضل مصفی را. باری شرح بیست باب را از ایشان به امانت گرفتم. شرط فرمود که تعدادی از صور فلکی را از روی کتاب بر مقوای بزرگ رسم کنم.
روزی از من که در عقبۀ کلاس مینشستم پرسید ماههای قمری را به ترتیب بشمار. نتوانستم. از کلاس چهل نفره هیچ کس نتوانست. سر فرو انداخت و گفت در کودکی در کتاب نصاب الصبیان میخواندیم:
ز محرم چو گذشتی برسد ماه صفر دو ربیع و دو جمادی ز پی یکدیگر
رجب است از پی، شعبان، رمضان و شوّال پس به ذیالقعده و ذیالحجه بکن نیک نظر
چهل جوان مدعی از آن کودک قدیم شرمنده شدیم. بیشتر ما را شرمنده کرد. ماههای سریانی و ترکی و رومی را علی الترتیب به نظم خواند.
دو تشرین و دو کانون و پس آنگه شباط و آذر و نیسان، ایار است
حزیران و تموز و آب و ایلول نگه دارش که از من یادگار است
شرمندهایم استاد دانش ما از حد نصاب کودکان هم کمتر است. باید نصاب الصبیان خواند و حفظ کرد. چقدر معلومات دارد این کتاب دبستانی قدیم. به پایان درس چهارمقاله که میرسی شعر حافظ هم از لونی دیگر میشود «ز آفــتاب قــدح ارتفـاع عیش بگیر/ چرا که طالــع وقــت آنچنان نمیبینم». «ارتفاع عیش از آفتاب گرفتن» یک قاعدۀ نجومی است. ظاهراً که «سیر اختران در دیوان حافظ» خود داستان شگرفی دارد.
زنگ مرجعشناسی
همۀ کلاسهای استاد ماهیار یک طرف، کلاس مرجعشناسی و روش تحقیق به سبک ماهیار یک طرف. شگرفی کلاس مرجع را وقتی دریافتم که پای درس استاد دانشگاه تهران زانو زدم. اولین جلسه از همه میپرسد کجا لیسانس گرفتهای؟
– تربیت معلم.
* با عباس ماهیار هم درس داشتهای؟
– بله استاد! عروض و قافیه، خاقانی، مرجع شناسی، بوستان، کلیله، منطق الطیر، قواعد عربی ۵.
* مرد بزرگی است. شاگردانی که از تربیت معلم در چند سال اخیر به اینجا آمدهاند هم کتابشناستر از بقیه بوده اند هم عربیدانتر.
باری کلاس مرجعشناسی نفسگیر است. نام کتاب، موضوع کتاب، سال تألیف کتاب، کتابشناسی موضوعی انتقادی. از اولین کتابشناسی تاریخ اسلام که الفهرست ابن ندیم تألیف ۳۷۷ ق است تا لغتنامههای کهن عربی و فارسی، معاجم و تراجم و کتب جغرافیا، تذکره ها، منابع علوم قرآن و حدیث و کلام و تفسیر و کتب سیره و علوم اوایل شامل منطق و فلسفه و طب و داروشناسی و منابع هیأت و نجوم و کتب ملل و نحل. آزمون عملی درس مرجع شناسی عین مسابقات شطرنج جهانی بود. چهار دانشجو را دور میز مینشاند. یک ساعت زنگدار استیل روی میز. جلو هر نفر یک برگۀ باریک و بلند (نصف A4 از قد) میگذارد. کسی برگه را برنگرداند تا زمان شروع اعلان شود. یک – دو – سه … برگهها را برمیداریم ساعت شروع میکند به تیک تاک، تیک تاک. بالای برگه نوشته «در کتاب پیدا کنید و جلو هر شماره نشانی جلد و صفحه را بنویسید».
۱- «اشمأزت قلوب الذین» در معجم المفهرس قرآن کریم. آیه؟ سوره؟
۲- «فانها ام الخبائث» در معجم المفهرس لالفاظ حدیث النبوی ونسنک.
۳- «الفرصه تمر مر السحاب» در الکاشف لالفاظ نهج البلاغه
۴- «مجارات» در قاموس المحیط فیروز آبادی
۵- «شنگرف» در غیاث اللغات
۶- «اتّسام» در منتهی الارب
۷- «یهوه» در قاموس کتاب مقدس مستر هاوکس
۸- مقالهای در باب «رند حافظ» از فهرست مقالات فارسی افشار
۹- «خیال» در کشاف اصطلاحات الفنون
۱۰- «زواره» در فرهنگ شاهنامه ولف
هر دانشجو که زودتر مییافت رکورد دار بود. زمان محاسبه و جوابها بررسیده میشد. از میان کسانی که به هر ده پرسش پاسخ درست داده بودند رکورددار تعیین میشد. رکورد ۴ دقیقه و نیم است. رکورد دار ۲ نمره ویژه میگیرد. بعضی تا ۱۵ دقیقه هم نتوانستهاند حتی نصف موارد را پیدا کنند. بیتمرین و مهارت مگر میشود از کتاب ونسنک یا ولف یا الکاشف چیزی پیدا کنی؟!
و اما آزمون کتبی مرجعشناسی یک چیستانزار بود (بر قیاس کارزار). یکی از پرسشهایش را بعد از ۲۷ سال هنوز به یاد دارم:
این گفتگو چند خطا دارد؟ علت خطاها را بیان کنید. و جویندۀ این پرسش را راهنمایی کنید به چه کتابی مراجعه کند: «روزی شیخ الطایفه طوسی و خواجه نصیرالدین طوسی در بارۀ نسب سید رضی بحث میکردند. شیخ به خواجه گفت: به کتاب طبقات سُبکی رجوع بایدکرد.»
باید خطاها را چنین مینوشتیم:
الف) شیخ طوسی (قرن پنجم) با خواجه نصیر (قرن هفتم) هم عصر نیستند.
ب) سید رضی شیعه است و نسب وی را در طبقات الشافعیه عبدالوهاب سبکی نمیتوان یافت چون زندگینامۀ علمای شافعی است.
ج) طبقات الشافعیه سبکی یک قرن بعد از خواجه نصیر نوشته شده است.
د) جوینده باید در مجمع الانساب سمعانی متوفی ۵۶۲ بجوید شاید چیزی بیابد!
شیوۀ استاد
روش دکتر ماهیار در تدریس ادبیات فارسی، ترکیبی بود از نادرهدانی قُدمایی و آموزشهای نوین دانشگاهی. روش سختگیرانۀ استاد مغایر است با نظریههای محافظهکارانۀ نوین در آموزش و پرورش که میگوید همۀ شاگردان را باید قبول کنید تا مبادا سرخورده شوند. روش ماهیار بر سیاق آموزش و پرورش مدینۀ فاضلۀ افلاطون است همه در رقابتی مستمر حضور دارند و آن اندکی که بتوانند آزمونهای سخت را از عهده برآیند هدفاند نه بالابردن نرخ باسوادی و آمار مقالات بیمحتوای اس آی دی، آی اس سی، آی اس آی و اسکوپوس. روش استاد ادیب از ناادیب و متنخوانده از ناخوانده را متمایز میکند.
ده سال بعد از کلاس خاقانی، در همان دانشگاه استخدام شدم. شدم همکار جوان استاد. روزی در منزلشان چند دفتر از شرح مشکلات خاقانی را به من هدیه فرمود. دیدم بزرگوارانه برایم نوشته است «به استاد فاضل»، خجالت کشیدم. هنوز هم از دستخط استاد بر آن شش دفتر خجلت میبرم. آری این نغزبازی روزگار است که مینشاندت پیش امضای آموزگار.
قدر استاد نکو دانستن حیف استاد به ما یاد نداد
مشهد ششم دیماه یکهزار و سیصد و نود و سه
———-
* این یادداشت به مناسبت بزرگداشت ۷۷ سالگی استاد ماهیار نوشته شده است. روز دوشنبه ۸ دی ماه مراسم بزرگداشت او در قالب شبهای بخارا برگزار شد.