آسمان جان کتابی که بتازگی به قلم دکتر نصرالله پورجوادی منتشر شده است کتابی است که با معیارهای معمول در جمهوری اسلامی باید نامتعارف شمرده شود: دانشوری شیعه مذهب که سالها مدیر مرکز نشر دانشگاهی بوده است در باره نظر مولانا در باره عمر بن خطاب اولین خلیفه مسلمانان تحقیق کرده است و نظر مولانا را که همراه با احترام بسیار برای عمر این صحابه حضرت محمد است با کمترین جانبداری یا تعصبی با مخاطبان خود در میان گذاشته است. انتشار این کتاب نشانه تحولی در بازار کتاب ایران است. گزیده هایی از نقد و نظرهای مجلس رونمایی کتاب را در زیر می خوانید:
محمد سوری: استاد دکتر پورجوادی در کتاب آسمان جان: چهره معنوی عمر از نظر مولوی با تحلیل دو داستانی که مولانا درباره خلیفه دوم عمر بن خطاب در فیه ما فیه و مثنوی آورده تابوی ورود به مسائل حساس مذهبی ـ تاریخی را شکسته و البته با تحلیل بیطرفانه این دو داستان از این منطقه ممنوعه سرفراز بیرون آمده است.
این درست است که معتقدان به هر آیین و مذهب و مسلکی بهتدریج برای خود باورهایی را قطعی تلقی میکنند و از چون و چرا کردن درباره آن میپرهیزند، ولی به نظر میرسد که ما به اندازهای «محدوده ورود ممنوعِ» خود را وسیع در نظر گرفتهایم که حتی بازگویی برخی آراء متفکران بزرگ شیعه، از قبیل سید مرتضی و شیخ طوسی، برای برخی حکم کفر را دارد چه رسد به توجه کردن به دیدگاههای دیگر مسلمانان یا پرداختن به موضوعاتی مانند آنچه استاد پورجوادی در کتاب آسمان جانبه آن پرداختهاند.
پروانه عروج نیا: مطالبی که جناب آقای دکتر پورجوادی در آسمان جان ارائه کرده اند حتما مخالفانی دارد اما روی سخن بنده به آن دسته از مخالفان است که با اصل طرح بحث ایشان مخالف اند. در شرایطی که برخی با اصل عرفان مخالف اند و حتی تاب برگزاری همایشی را برای مولانا جلالالدین نمیآورند- که به حق از مفاخر ادبی و فرهنگی ما به شمار میآید – جناب آقای دکتر پورجوادی روایات و حکایاتی را مطرح کرده است که مولوی برساخته تا از خلیفه دوم مرشدی کامل و ولی تمام بسازد. در حالی که به گمان علمای شیعی که تعلقات عرفانی داشتهاند همچون قاضی نورالله شوشتری در کتاب مجالس المومنین و یا ملّا محمّدتقی مجلسی کسانی همچون مولوی، سنائی و عطار و ابن عربی در باطن شیعه بودهاند و اگر پاسداشتی از سایر خلفا کردهاند به رسم تقیه بوده و علاوه بر آن به گمان این افراد کسانی همچون مولوی چندان که در تجلیل علی (ع) گفتهاند در بزرگداشت سایر خلفا قلم نفرساییدهاند. حال آقای پورجوادی پرده از این پندار نادرست برداشته.
سعید کریمی: آسمان جان توصیف و تحلیل دو داستان بلند از مثنوی مولانا درباره عمر خطّاب است: داستان رسول قیصر روم و داستان پیر چنگی. عمر یکی از صحابه بزرگ پیامبر (ص) به شمار می رود و گفتار و رفتار او برای اهل سنت از اعتبار زیادی برخورداراست. در نظر اهل سنت عمر شخصیتی است اهل خوف و زهد. عمر بسیار ساده زیست است و تنها از خدا می ترسد و چون فقط از خدا می ترسد، همه از او می ترسند حتی شیطان. همچنین عمر از “عشره مبشره” است و پیامبر به او وعده بهشت داده است. پیامبر در میان پیامبران او را به نوح و در میان فرشتگان او را به جبرئیل تشبیه کرده است. از این روست که او محدَّث است و همچون پیامبران به او الهام می شود. همه این اوصاف در خصوص عمر در روایات و تواریخ اهل سنت پیش از مولانا ذکر شده است. اما مولانا در دو داستان مذکور کار جدیدی کرده است. او بر خلاف سنت پیش از خود از عمر چهره یک مرشد کامل و پیر روشن ضمیر ترسیم کرده است. کتاب آسمان جان در تحلیل و نقد این چهره از عمر در مثنوی است.
حسن سید عرب: مولف محترم کوشیده کمتر تلاش خود را برای جعل مقام معنوی برای عمر نشان دهد اما نه تنها عنوان کتاب به ویژه آنچه در صفحه حقوقی آن با عنوان: «آسمان جان: چهره معنوی عمر از نظر مولوی» نشان دهنده غفلت ایشان از عدم داوری و موضع خاص داشتن در این کتاب است بلکه مطالب مطرح شده در مقدمه نیز بخوبی نشان می دهد که در این گزارش از بررسی پدیدار شناسانه که مدعی آن است، عدول کرده و هم زبان با مجعولات صوفیه بدون نقد و بررسی آن، به جعل معنویت برای عمر پرداخته اند. برای نمونه در صفحه هفتم پیشگفتار می نویسند: «عمر برای من مورد احترام بوده و همچنان مورد احترام باقی خواهد ماند.» بنابر این سخن، نمی توان براحتی مولف محترم را به عنوان محققی تصور کرد که صرفاً به گزارش و دو تحلیل دو داستان مثنوی پرداخته در حالی که موضع کاملاً روشن ایشان در قبال ولی تراشی برای عمر هویداست.
نصرالله پورجوادی: کار من نقل احادیث و روایات نبوده و نیست. من قبلاَ راجع به سهروردی و نگاه او به عمر مقالهای نوشتهام. در آن مقاله آوردهام که حتی سهروردی هم عمر را محدِّث میداند. من کاری با سهروردی نداشتم و مواخذهاش نکردم؛ تنها سعی ام برآن بود که بگویم سهروردی چگونه عمر را توصیف کرده است و در این دو کتاب هم کاری نداشتهام که آیا عمر محدث بوده یا نه! من اصلا دیگر امروزه به علم حدیث مرسوم نزد قدما اعتقادی ندارم. امروزه رشته حدیث شناسی کلا رشتهای دیگر است. من فقط خواستهام در این دو اثر روایات خیالی مولانا از عمر را بازگو و تحلیل کنم و قضاوت نکردهام . نخواستهام مخاطب کتابم بفهمد من شیعهام یا سنی. این روش من در آسمان جان بوده است.
چیزی که من بر آن تاکید کردهام تاریخ ارشادی است؛ چیزی که صوفیه درست کردند و با تاریخ نگاری علمی خیلی متفاوت است. در تاریخ مقدس یا تاریخ ارشادی ما نمیتوانیم نقد وارد کنیم. اگر در تاریخ نگاری علمی مقصد رسیدن به شناخت و کسب علم است هدف تاریخ مقدس هم ارشاد و دادن “حال” به مریدان است. مثل کتاب تذکره الاولیا. کسی کاری به راست و دروغ حوادث نداشته فقط نگاه می کردهاند که کسانی با این ویژگی و خصلت زیستهاند که باید از آنها و زندگیشان درس گرفت و ارشاد شد. درست مثل ماجرای کربلا و روایات عامیانه که عموماَ در مجالس روضه خوانده میشده است. در قدیم روضهخوانهای با اصل و نسب مدام اشاره میکردند که انچه میخوانم زبان حال امام حسین یا دیگران است. یعنی بدانید که چیزی که از من میشنوید واقعیت محض و تاریخ حقیقی نیست بل نگاه مقدس و ارشادی به واقعه کربلاست که منِ واعظ میگویم تا به شما “حال” دست دهد.پس زبان حال امام با اسب و جواب گفتن اسب در تاریخ نمیگنجد. اینها تاریخ ارشادی است که هدفش ایجاد سمپاتی روحی و تحول معنوی در مخاطب است. مولانا نیز نگاهش به عمر از نوع تاریخ ارشادی است.