لی لی خوشدل
خوابگرد
آنچه میخوانید، کامنتِ یکی از خوانندگان خوابگرد است که به خاطر مفصل بودن آن و نیز زحمتی که در تحلیل موضوعی و ساختاری کلِ آثار برگزیدهی دومین دورهی جایزهی ادبی بهرام صادقی کشیده، حیفمان آمد آن را به شکل یادداشتِ مهمان منتشر نکنیم. بدیهی ست که آنچه میخوانید، نگاه شخصی این خوانندهی محترم است. همینجا اعلام میکنم که هر یادداشت دیگری هم از این گونه به ما برسد، امکان انتشار آن در خوابگرد به نام نویسندهاش فراهم است.
سراپا آگاهم که امروز در آن کشور موعود زندگی نمیکنم که به خود اجازه دهم در مرور بیست داستان منتخب فلان یا بهمان جایزه، جانب ایدهآلگراییِ صرف را بگیرم، خردهگیر یا ملانقطی باشم… در سرایی که سامانی ندارد، در جهان فقدان پاداش و مکافاتِ درخور… در جهانِ علیالسویهها… جهان دردناک بحران اقتصادی، در جهان بنگبنگ و بومببومب، هجوم همهجانبهی تکنولوژی و در همتنیدگی بحرانهای غیرانسانیِ جهانی سزاوار نمیبینم از کسی بپرسم چرا بد مینویسی؟ آگاهم که خلق اثر هنری در چنین معرکهای، بردباری و اصرار بر امر نوشتن در چنین کشوری بیش از آنکه به هرچیز دیگری شبیه باشد به سحر و جادو میماند. بنابراین در نگاهم نه به دنبال خردهگیری باشید و نه به دنبال قرض دادن نانی به نامی. که نه نانی وجود دارد و نه نامی به کار کسی خواهد آمد.
این نگاه بیش از آنکه منتقدانه باشد، از سر کنجکاوی ست. کنجکاو بودم بدانم ـ و با نوشتن این سطور این کنجکاوی را بر شما هم فرض کردهام ـ که امروز همنسلانم به چه فکر میکنند، تاسهایشان را چگونه پرتاب میکنند و مهرههایشان را با چه نیتی و چه نیرویی حرکت میدهند. با وجودِ این، هیچ نگاهی خالی از قضاوت نیست. چرا که خواننده با در نظر گرفتن تمام موانع موجود در راه هنرمند، با در نظر گرفتن تمام بیتوجهیها و نه تنها بیتوجهیها که بازداشتنها، نخواستنها، نبودنها و صفرها… صفرهای بزرگ و مطلق و توخالی بر سر راه… در حین خواندن اثر در حال خرج کردنِ «وقت»، این ارزشمندترینِ داشتهها ست. قضاوتی اگر هست، ناشی از وقتی ست که خرج میکنیم و عایدیای که به دست میآوریم و ناخوداگاه مقایسه است با آنچه پیش از این داشتهایم. در تلاش برای مقایسهی این آثار در مقیاس جهانی نیستم. چرا که واقفم هر لباسی باید در قوارهی صاحبش باشد و قطعاً متناسب با هزینهای که صرف آن می شود. در ایران، صفر.
مضمون ۹ داستان حول عشق و مسائل مترتب بر آن از جمله تنهایی و یا خیانت میگشت: «ستارهی شمالی» ، «گروه پزشکی ۶۳»، «ققنوس»، «عصر یک چهارشنبهی بارانی»، «مسعود بیبرگ» ، «شرط باختباخت»، «چال»، «اترک» و «وی» از جملهی این داستانها بودند.
مضمون تنهایی و غربت انسان اگرچه در داستان «میدان آزادی» نمود چشمگیری داشت اما در داستانهای «گروه پزشکی ۶۳»، «وی» و «پیشانی سوراخ من» و «در خیال بر درخت میوه میدهد» نیز به نحوی از انحا خودنمایی میکرد.
در پنج داستان شاهد حضور جنگ و تبعات آن نیز بودیم ـ بعضی از این داستانها با نمونهی پیشین مشترک اند ـ «ققنوس»، «لگاح»، «صلح در وقت اضافه»، «شرط باختباخت» و «اترک» از آن جمله بودند.
اخلاق و پرسش اخلاقی مضمون محوری داستانهای «سگ نجس است»، «مارپله» (در بستری تاریخی)، «زورآباد» و «بازخوانی زندگی وحشتآور آقای هدایت جبرپور در تشییع جنازهاش» بود.
اعتیاد و مسئلهی شکاف نسلها دو موضوع مطرحشده در داستان «نسخهپیچ» و «رزم آفتابپرستها» بودند.
بنابراین به طور خلاصه و به ترتیب، پنج موضوعِ عشق، جنگ، غربت انسان، پرسش اخلاقی و اعتیاد از مسائل مورد توجهِ نسل جوانِ شرکتکننده در جایزهی بهرام صادقی بوده است.
رجعت به گذشته یا بررسی نوستالوژیکِ گذشته یکی از شیوههای تقریباً تکرارشونده بود که در برخی از داستانها با انگیزهی روایت قدرتمندی توأم بود و در برخی خیر. این گذشته گاه صرفا گذشتهای شخصی بود که راوی میل به روایت آن داشت مثل «زورآباد» یا «نسخهپیچ» یا «مسعود بیبرگ»، «سگ نجس است»، «پیشانی سوراخ من»، «چال» و «رزم آفتابپرستها» یا به نحوی از انحا با اشاره به نشانهای اجتماعی با گذشتهی آشنایی از سوی مخاطب گره میخورد که از آن جمله بودند داستانهای مربوط به جنگ یا نقشهی قتل مصدق در مارپله یا وقایع مربوط به سال ۸۸ با دیکتهی برعکس ۷۷ در داستانی دیگر که از آن نام میبرم.
رجعت به گذشته و اهمیت آن جلوهگاه دیگری نیز برای بروز داشت، به طور مثال داستانهای «پیشانی سوراخ من» یا «بازخوانی زندگی وحشتآور آقای هدایت جبرپور در تشییع جنازهاش» آدمی را به یاد نثر، نگاه و طنز بهرام صادقی میانداخت که البته با توجه به نام این نویسنده بر تارک جایزه، چندان دور از ذهن نبود. داستان عجیبی نیز حضور داشت؛ داستان «وی» که با اصرار در استفاده از واژههای تخصصی زمینشناسی آدم را به یاد نقاشیها و تزئینات آزاردهندهی سبک روکوکوی قرن هجده میانداخت و البته تلاش برای بیقصه قصه گفتن و رسیدن به پایانی بود متناسب با روایت نکتهی احتمالاً پسامدرنش.
سالها ست که منتقدان به عدم حضور تخیلِ سازنده در عرصهی داستاننویسی ایران اشاره میکنند. در این بیست داستان توجه به تمتع موردی و ویژه از تخیل دیده میشد و تعمداً بستر روایت و نقطه تمرکز نویسنده قرار گرفته بود. از آن جمله میتوان به داستانهای «ستارهی شمالی»، «مسعود بیبرگ»، «پیشانی سوراخ من» و «عصر یک چهارشنبهی بارانی» اشاره کرد که البته چندان هم تازه یا شگفتانگیز نبودند و گاه با استفاده از گفتگوهای پیشبرنده و خوب در داستانهای «ستارهی شمالی» و «عصر یک چهارشنبهی بارانی» به جلوه میآمدند و تحملپذیر میشدند و گاه نیز با القای نوعی جهانبینی متفاوت در «پیشانی سوراخ من». نویسندگان در داستانهای اخیر تمایل بسیاری به شکستن سدهای موجود در روابط علت و معلولیِ کلاسیک و برگذشتن از عناصر آشنا داشتهاند و به نظرم این تلاش ستودنی بود و انتخاب این آثار و فراهم کردن امکانی برای خوانش آنها بجا و درست بود.
مسائل روز و تأثیرات آن بر زندگی روزمره به طور مثال تکنولوژی جدید در داستان «شرط باختباخت» فرم روایت نامهای را تبدیل به فرم ایمیلی کرده بود و در داستان «گروه پزشکی ۹۳» بهانهای برای روابط علت و معلولی داستان فراهم آورده بود. به نظر من هیچ کدام از نویسندهها در تلاش برای شکستن هنجار زبان و شاید خلق فرم تازه ـ اگر اصولاً چنین تلاشی مد نظر بوده است ـ چندان موفق نبودهاند. اما همهی داستانها به نظر سالم و قابل قبول بود.
یکی از ویژگیهای بسیار خوب این مجموعه، استفادهی درست از عنصر گفتگو بود که در برخی از داستانها صرفاً در خدمت پیشبرد داستان قرار میگرفت و در برخی پا را از این هم فراتر گذاشته و به شکل درخشانی در تغییر ریتم و ضرباهنگ اثر یاریرسان بود، از جمله در داستانهای «میدان آزادی»، «مسعود بیبرگ»، «ستارهی شمالی»، « رزم آفتابپرستها» و «یک چهارشنبهی بارانی».
من تا به امروز نه به نام این بیست نویسنده نگاهی انداختهام و نه میدانم که چند نویسندهی زن و چند نویسندهی مرد در بین این بیست نفر حضور داشتهاند. و عجالتاً علاقهای هم ندارم نگاهی بیندازم. با این همه اگر چیزی به نام زبان زنانه حقیقت داشته باشد، بیآنکه امتیازی به این نکته بدهم یا امتیازی از آن سلب کنم، به نظر میرسد داستانهای «ققنوس»، «گروه پزشکی ۶۳» و شاید «در خیال بر درخت میوه میدهد» از زبانی زنانهتر برخوردار بودهاند و به نظرم دو داستان متأخر از نوعی طروات و نگاه زیبا و شیرین نیز برخوردار بودهاند و جوانی نویسندگانش نیز از میان سطور پیدا بود و خواندن این دو داستان شانس خوبی بود که نصیبم شد.
و اما جهانبینی قابل تأمل و متفاوت، مشاهده و بررسی امور جزیی و آنگاه رسیدن به برداشتی تازه از امور کلی جهان یکی از اساسیترین نکتههایی ست که دستیابی به آن برای هر نویسندهای آرزو ست و به نظرم در برخی از داستانها به شکل قدرتمند و قابل دفاعی ظاهر میشد. این جهانبینی در کنار عوامل فرعیتر داستاننویسی از جمله استفادهی درست و بجا از نشانهها، شخصیتپردازی، توصیف، تصویر و گفتگو در سه داستان این مجموعه به نحو راضیکنندهای به چشم میآمد. شما را که وقت چندانی برای خواندن هر بیست داستان ندارید به خواندن این داستانهای درخشان دعوت میکنم: «میدان آزادی» ، «سگ نجس است» و «صلح در وقت اضافه».
باقی بقایتان.
زمستان سرد و آلودهی ۹۴
***
بیست داستان برگزیدهی دومین دورهی جایزهی ادبی بهرام صادقی
شما هم تا هفتم بهمنماه ۹۴ فرصت دارید که به داستان دلخواهتان امتیاز بدهید. روی هر عنوان که کلیک کنید، به متنِ داستان در سایت خوابگرد میرسید. و در مقابلِ هر عنوان، لینکِ متنِ آن اثر در کتابخوان طاقچهدرج شده برای امتیاز دادنِ شما. برای مطالعهی داستانها در طاقچه و امتیاز دادن، باید اپلیکیشن آن را روی موبایل یا تبلتِ خود نصب کنید. نسخهی اندرویدِ آن را میتوانید از این لینک و نسخهی آیاواسِ آن را میتوانید از این لینک بگیرید.
ـ اترک [در طاقچه +]
ـ بازخوانی زندگی وحشتآور آقای هدایتِ جبرپور در تشییع جنازهاش [در طاقچه +]
ـ پیشانی سوراخ من [در طاقچه +]
ـ چال [در طاقچه +]
ـ در خیال بر درختی میوه میدهد [در طاقچه +]
ـ رزم آفتابپرستها [در طاقچه +]
ـ زورآباد [در طاقچه +]
ـ ستارهی شمالی [در طاقچه +]
ـ سگ نجس است [در طاقچه +]
ـ شرطِ باختباخت [در طاقچه +]
ـ صلح در وقتِ اضافه [در طاقچه +]
ـ عصر یک چهارشنبه ی بارانی [در طاقچه +]
ـ ققنوس [در طاقچه +]
ـ گروه پزشکی ۶۳ [در طاقچه +]
ـ لگاح [در طاقچه +]
ـ مارپله [در طاقچه +]
ـ مسعود بیبرگ [در طاقچه +]
ـ میدان آزادی [در طاقچه +]
ـ نسخهپیچ [در طاقچه +]
ـ V «وی» [در طاقچه +]