صالح نجفی
روزنامه شرق
پرده اول: روزنامه شرق، صفحه ادبیات، ۱۶ دی ۱۳۹۴. کتاب تازهای با عنوان «در باب بکت» از آلن بدیو به فارسی ترجمه شده و انتشار یافته است و در صفحه ادبیات به خوانندگان معرفی شده و (احتمالا) خواندن آن توصیه شده است. در این معرفی آمده است: «…بدیو از مواجهه شخصی خودش با آثار بکت مینویسد. اینکه در دهه پنجاه آثار بکت را کشف میکند و این مواجههای بود واقعی؛ انفجاری سوبژکتیو از گونهها که اثری به یادماندنی جای گذاشت…و بعد بدیو مینویسد که این رسالت اصلی جوانی است.» آنچه در این چند جمله نظر را به خود جلب میکند عبارت «انفجاری سوبژکتیو از گونهها» است. خواننده (احتمالا) با خود میگوید در نظر بدیو مواجهه واقعی چیزی نظیر «انفجاری سوبژکتیو» است، اما انفجاری از گونهها، ترجمه انگلیسی را ببینیم:
It was a real encounter, a subjective blow of sorts that left an indelible mark.
of sorts یا of a sort ترکیبی بسیار عادی و متداول در زبان انگلیسی است برای چیزی که چندان معمول نیست. در «فرهنگ پویا» (از محمدرضا باطنی)، این مثال آمده است:
He offered us an apology of sorts and we accepted it.
«یه جوری از ما عذرخواهی کرد و ما پذیرفتیم.»
بله، بدیو کشف کارهای بکت را در اواسط دهه پنجاه میلادی برای خود مواجههای واقعی میداند: از آن نوع ضربههای نادری که شخص در جوانی میخورد و اثرش از لوح وجودش هیچگاه پاک نمیشود – چیزی که مترجم «انفجاری سوبژکتیو از گونهها» میپندارد.
پرده دوم: کتاب دیگری از آلن بدیو با عنوان فارسی «این قرن» در دی ماه ۹۴ به چاپ دوم رسیده است. فصل نهم کتاب با عنوان «هفت واریاسیون» با این جمله آغاز میشود: «ما امروزه به استیلای یک فردگرایی مصنوعی تن در دادهایم.» سپس بدیو اشاره میکند به میلیونها تظاهرکنندهای که در سال ۱۹۹۵ در فرانسه یکصدا شعار میدادند «با هم!». و آنگاه از واکنش تبلیغات و شعارهای توخالی آن به شعار «با هم» تظاهرکنندگان میگوید. براساس ترجمه فارسی: «صنعت تبلیغات با توسل به “بداهت” جستوجوی رقابتی فرد در پی خوشبختی و موفقیت واکنش نشان میدهد». جمله کمی گنگ است. اما جملههای بعدی گنگتر میشوند: «هیچ چیزی شایان توجه دانسته نمیشود مگر آنچه چینیها، که عاشق لیست هستند، “سه رابطه”اش میخوانند: رابطه با پول، رابطه با اقتصاد و موفقیت اجتماعی، رابطه با سکس. باقی چیزی نیستند مگر انتزاعگریهای مهجور و به احتمال زیاد توتالیتر. آنچه “مدرن” میباشد عامیتبخشیدن همان سه رابطه مذکور است در اگو- ایدهآلهایی یکسر آماده پرواز.»
از آخر شروع کنیم: «اگو- ایدهآلهایی یکسر آماده پرواز». مترجم این ترکیب را از فرهنگ لغت انگلیسی به فارسی استخراج کرده. معنای اول fully-fledged در لغتنامهها «پر درآورده» و «قادر به پرواز» است که در مورد جوجهها استفاده میشود، یعنی جوجهای که پردرآورده و قادر به پرواز است. «یکسر» را مترجم در ازای fully آورده است و حاصل کار: بنا به ترجمه فارسی، نویسنده «اگو–ایدهآلها» را به پرندههایی تشبیه کرده است که هنوز جوجهاند اما پرهایشان به قدری رشد کرده که «یکسر آماده پرواز»ند. ترجمه انگلیسی این است:
What is ‘modern’ is the generalization of the aforementioned three relations into fully fledged Ego-ideals.
بدیو میگوید در جهان امروز تنها چیزی که درخور توجه دانسته میشود روابطی است که چینیهای عاشق فهرستسازی اگر میدیدند آن را «روابط سهگانه» مینامیدند (would have called): رابطه با پول؛ رابطه با موفقیت اقتصادی و اجتماعی؛ و رابطه با آمیزش جنسی. بهجز این هرچه هست انتزاعات از مدافتاده (یا، اصطلاحا، «عهد بوقی») و تمامیتخواهانه تلقی میشود. و بر این اساس آنچه امروز «مدرن» خوانده میشود عملاً چیزی نیست جز تعمیم سه رابطه مذکور و تبدیل آنها به Ego-idealهایی تمامعیار: ego-ideal در قاموس روانکاوی به خود یا نفس آرمانی یا کاملی اطلاق میشود که درون سوپراگو جای میگیرد و حاصل ادغام تصورات درونی فرد است از آنچه میپندارد باید باشد و ریشه در جنبههایی از والدین و/ یا آدمی دارد که فرد او را قهرمان زندگیاش میداند. «اگو- ایدهآلهایی یکسر آماده پرواز» هیچ ربطی به موضوع ندارد.
پرده سوم: در سال ۱۳۹۴، کتابی با عنوان «امر گشوده: انسان و حیوان»، اثر جورجو آگامبن به فارسی منتشر شد. در فصل پنجم کتاب، «فیزیولوژی آمرزیدگان»، میخوانیم: «بدینترتیب چنانچه رخصت داده شود که محشورشدگان توسط رفتار جنسی خود را تکثیر کنند و به وسیله خوراک خود را بپرورند، آنگاه این امر به این معنی خواهد بود که تعداد و شکل جسمانی نوع بشر به نحوی نامتناهی رشد و یا تغییر خواهد کرد و در نتیجه با بیشمار آمرزیدگانی روبهرو خواهیم بود که هرگز پیش از رستاخیز نزیستهاند و از اینرو تعریفپذیری انسانیتشان ناممکن خواهد بود.»
این جملهها بیمعنی نیستند ولی «معیوب»اند: نتیجه شکلی از ترجمهاند که در عمل زبانی تولید میکند که از مبدأ رانده و از مقصد مانده است: زبانی که رفتار طبیعی و بهنجارش را گم کرده منتها نه در خاک شعر بلکه در اقلیم نثر. ترجمه انگلیسی این است:
For if it were allowed that the risen would reproduce by means of sexuality and nourish themselves with food…
نویسنده میگوید «اگر محشورشدگان اجازه مییافتند به وسیله فعالیت جنسی تولید مثل کنند و غذا بخورند… ».
مسأله این است که هیچ فارسیزبانی هیچگاه نمیگوید «توسط رفتار جنسی خود را تکثیرکردن» و اینکه ما از «خود را توسط رفتار جنسی تکثیرکردن» استفاده نمیکنیم نه نشانه ضعف و نقصانی در زبان ماست و نه استعمال چنین ترکیبی به ظرفیت زبان ما میافزاید: حرف نویسنده روشن است: اگر ساکنان بهشت مانند انسانها در روی زمین تولید مثل میکردند و مثل ما غذا میخوردند تعداد آدمها بینهایت میشد و جسم آدمها نیز بیاندازه تغییر شکل مییافت و در آن صورت شمار بهشتیان هم بینهایت میگشت و در میان ساکنان بهشت، خیل عظیم آدمهایی به وجود میآمد که قبل از معاد جسمانی اصلا زنده نبودهاند، بنابراین به هیچوجه نمیشد انسانبودنشان را تعریف کرد. مسئله این است که جملههای مترجم «سالم» نیستند: «و از اینرو تعریفپذیری انسانیتشان ناممکن خواهد بود»- این عبارت نیاز به درمان دارد و مهم این است که بیماری نثر علامت بیماری وسیعتری است که هیچکس یک تنه حتی قادر به تبیینش نیست چه رسد به معالجهاش….
پرده چهارم: پنج سال پیش مقالهای از جورجو آگامبن با عنوان «فرشته ماخولیا» در مجموعه «جزوههای گام نو» منتشر شد. مترجم یکی از پاورقیهای نویسنده را چنین ترجمه کرده است: «جالب است که گیدبور، در جستوجویش برای یک “سبک نفیکردن” بهعنوان زبان براندازی انقلابی، متوجه پتانسیل مخرب و ضمنی نقل قول نشد. هرچند، کاربرد “اختلاس” (détournement) و دزدی ادبی، که او پیشنهاد کرد، همان نقشی را در گفتماناش ایفا میکرد که بنیامین به نقلقول نسبت داده بود… اختلاس در هیأت آن ارتباط یا همرسانیای نمایان میشود که میداند نمیتواند مدعی و خواستار هیچ ضمانتی باشد.»
حتما خواننده میپرسد که «اختلاس» در اینجا چه میکند. آگامبن میکوشد از قرابت سیاست نقلقول در بنیامین و تکنیک «دتورنمان» در گی دُبور پرده بردارد. اما چرا «اختلاس»؟ آگامبن مقالهاش را با نقلقولی از بنیامین آغاز میکند که از نقلقولکردن در نوشتههایش سخن میگوید. بنیامین میگوید، نقلقولها در نوشتههای من به راهزنانی میمانند که در راهها کمین میکنند تا به رهگذران حمله کنند و ایمان و باور ایشان را بدزدند. بدینسان، نیروی ویژه نقلقول ناشی از تواناییاش در انتقال گذشته به حال و ایجاد امکان برای خواننده جهت مجسمساختن گذشته نیست: قدرت نقلقول، به اعتقاد بنیامین، ناشی از توانایی آن است در «خانهتکانیکردن، بیرونکردن عبارت از سیاق متن، و ویرانکردن».
حال، میرسیم به پاورقی آگامبن: به گفته او، گیدبور به دنبال «سبکی مبتنی بر نفی» بود تا آن را بهعنوان «زبان براندازی یا واژگونسازی انقلابی» به کار گیرد. آگامبن میگوید عجیب است که دبور در این جستوجو به پتانسیل ویرانگری که به طور ضمنی در نقلقول وجود دارد، توجه نکرد. و آنگاه نقش «دتورنمان» و «انتحال» را در گفتار دبور عین نقش نقلقول در کارهای بنیامین میشمارد. مقاله «فرشته ماخولیا» با ترجمهای بالنسبه خوب و روان به فارسی درآمده است اما ناگهان سروکله «اختلاس» در ترجمه پیدا میشود: در انگلیسی، برای فعل «اختلاسکردن» از واژه embezzle استفاده میکنند که مترادف است با misappropriate. طرفه اینکه détournement (در زبان فرانسه) در انگلیسی به misappropriation ترجمه میشود: به معنای حیفومیلکردن یا همان «اختلاس». بدینترتیب، شاید بتوان «اختلاس» را بهعنوان معادلی برای
détournement پذیرفت، اما در «سیاق» متن آگامبن یا دبور؟ در زبان فرانسه، فعل détourner به معنای «مسیر چیزی را تغییردادن» به کار میرود. «دتورنمان» تکنیکی بود که لتریستها در دهه ۱۹۵۰ ابداع کردند به معنای دخل و تصرف در تولیدات رسانهها به قسمی که واریاسیون جدید معنایی متعارض یا متضاد با اصل (original) پیدا کند. از این لحاظ، «دتورنمان» معنایی نزدیک به «پارودی» دارد و ارتباطی با حیف و میل اموال عمومی یا برداشت غیرقانونی از اموال دولتی – اختلاس – ندارد. مترجم «جامعه نمایش» (۱۳۸۰) برای آن معادل «مضمونربایی» را به کار میبرد.
پرده پنجم: آلن بدیو در کتاب «درباره بکت» مقایسه جذابی بین کانت و بکت میکند: تفکر کانت «نقد» را حول محور سه پرسش سازمان داد: من چه میتوانم بدانم؟ چه باید بکنم؟ به چه امید میتوانم داشت؟ پرسش اول اساس نقد اول، پرسش دوم اساس نقد عقل عملی و پرسش سوم اساس نقد قوه حکم بود. بدیو میگوید در بکت نیز به سه پرسش برمیخوریم که به نحوی طنزآمیز و طعنآمیز رابطه او را با فلسفه رقم میزند. بکت این سه پرسش را در «متنهایی برای هیچ» به وضوح بیان میکند: «به کجا میرفتم اگر میتوانستم بروم، که بودم اگر میتوانستم باشم، چه میگفتم اگر صدایی میداشتم؟». «منِ» بکت گرفتار وقفهای سهلایه است: وقفه در رفتن، در بودن، در گفتن.
«سوژه مترجم» در وضع کنونی ما نه از طریق تداوم و اصرار در رفتن- بودن-گفتن (افعال سهگانه «ترجمهکردن») بلکه به میانجی وقفهانداختن در فرایند تولید متنهایی برای این همه هیچ شکل خواهد گرفت: ترجمه در آن واحد قسمی رفتن است، رفتن به مقصد زبان- جهانی دیگر؛ قسمیبودن است، اقامت در زبان- جهان مبدأ؛ و گفتن، گفتن حرفهایی که در هیچیک از آن دو زبان- جهان امکان گفتهشدن نداشتند مگر از راه ترجمه… اما، در غیاب پروژهای نظری- سیاسی که افق کنش ترجمه را تعریف کند، ترجمهکردن به صورت یکی از مؤثرترین راههای فکرنکردن و طفرهرفتن از مواجهه با جای خالی پروژههای فکری خواهد ماند.