روح الله شهسوار
روح سوار
مناسبتها فرصتهای خوبیاند که آدم بتواند به بهانهی آنها کتاب بخواند. در روزهای پیروزی انقلاب شکوهمند بهمن ۱۳۵۷، یکی دو کتاب از نویسندههای خارجی بدست گرفتم که بخوانم. وقتی نوشتههای این نویسندگان را میخوانیم، میتوانیم از فضای تبلیغاتی مسموم ایرانی له یا علیه انقلاب دور شویم و از دید یک ناظر نه بیطرف – که هیچکس بیطرف نیست – بلکه از نگاهی کمتر جانبدارانه به ماجرا نگاه کنیم. تجربهی این دوران شش ساله که پای صحبت این ناظران نشسته و یا نوشتههاشان را خواندهام، در مجموع تصویری شکوهمند از انقلاب مردم ایران در ذهنم تثبیت کرده است.
برعکس؛ تبلیغات دولتی که فضای رسمی را اشغال و اشباع کردهاند، چنان خالی از محتوایند که آدم شک میکند که آیا اصلن انقلابی صورت گرفته و تحولی انجام شده یا نه. از طرف دیگر، ضدانقلابان سرخورده – که از قضا ممکن است خودشان از سهامداران انقلاب باشند – چنان خودزنانه آن انقلاب را روایت میکنند که آدم را از تاریخ و راوی آن بیزار میکند.
امروز، کتاب «سوسیالیستهای فرانسوی و ایران (از ۱۹۷۵ تا ۱۹۸۵)» را خواندم. این کتاب نوشتهی آلن شُنال، عضو سابق و ارشد دبیرخانهی امور بینالملل حزب سوسیالیست فرانسه است که از قضا رابطهی بسیار نزدیکی با ایران و ایرانیان داشته است. او با بسیاری از کارگزاران انقلاب رابطهی نزدیکی داشته و رفت و آمدهای زیادی هم به ایران کرده است. دو-سه بار هم با امام خمینی – در نجف، پاریس و جماران- دیدارهایی را برنامهر یزی کرده که روایتهای جالبی از آنها عرضه میکند. او از نقش احمد سلامتیان در ایجاد رابطهی انقلابیان ایران با چپهای فرانسوی مینویسد. از دیدار کریم سنجابی با فرانسوا میتران، از درگیریها و حسادتهای انقلابیان روشنفکر در پاریس، از چرخش ناخواسته و نافرجام میتران به سمت صدام مینویسد.
۱- در بخشی از کتاب، او به دیدار نافرجام امام خمینی با فرانسوا میتران اشاره میکند. میتران که در آن دوران رهبر سوسیالیستهای فرانسه بوده، خودش را برای کارزار ریاستجمهوری آماده میکرده است. چپهای فرانسوی به سیاست حمایت دولت والری ژیسکارد استن از شاه معترض بوده و از انقلابیان ایرانی به صورت تمامقد حمایت میکردند. لیونل ژوسپن در این زمینه بسیار فعال بوده و شخصِ میتران دیدار مفصلی با کریم سنجابی در پاریس انجام میدهد. اما دیدار او با امام پیچیده میشود. بدین دلیل که نه امام حاضر به حضور در دفتر حزب سوسیالیست – مکانی که میتران تمایل به انجام دیدار در آنجا داشته – میشود و نه میتران زیرِ بارِ رفتن به نوفل-لو-شاتو میرود. از همین رو و با رایزنی آقایان لیونل ژوسپن ( که بعدها نخستوزیر فرانسه میشود اکنون رهبر معنوی بخشی از سوسیالیستها است) شُنال، و نزدیکان بنیصدر، مکان سومی برای این ملاقات در نظر گرفته میشود. اما در آخرین لحظهها قطبزاده که نگران برجسته شدن جایگاه بنیصدر بوده، رای امام را میزند و متاسفانه ملاقات انجام نمیپذیرد. ملاقاتی که میتوانست تاثیر سرنوشتسازی در آیندهی هردو کشور و بویژه انقلاب نوپای ایران بگذارد. شُنال دلیل این امر را فضای سنگین حسادت بین نزدیکان امام در پاریس قلمداد میکند. بنیصدر از یک طرف، قطبزاده از طرف دیگر و ابراهیم یزدی هم گویا از جانبی متفاوت، هرکدام تلاش میکردهاند جلوی نفوذ طرف مقابل را بگیرند و خودشان را به عنوان فرد معتمد و نزدیک امام تثبیت کنند. البته سرانجام تلخ این رقابت را همگی میدانیم.
شنال به دلیل تغییر مکان اقامت امام از پاریس به نوفل-لو-شاتو هم اشاره میکند. ابتدا امام در آپارتمانی در پاریس ساکن میشود که متعلق به یک زوج جوان و انقلابی بوده است. گویا در جریان یکی از همین رقابتها و حسادتها، یکی از همین چهرههای روشنفکر دیندار به امام فشار میآورد که «صاحبان این خانه شرعیات را رعایت نمیکنند و حضور شما و نماز و عبادت تان اشکال دارد و… ». (از بردن نام این فرد معذورم. اما وقتی آدم میبیند که روشنفکران این مملکت با خودشان چکار کردهاند، افسوس از نهادم زبانه میکشد.)
۲- شُنال خاطرات جالبی هم از سفرش به تهران در نخستین سال پس از انقلاب و در جریان در کنفرانس بزرگی که به ابتکار احمد سلامتیان برگزار شده بود، تعریف میکند. این کنفرانس با هدف از بین بردن تاثیر منفی گروگانگیری سفارت آمریکا و با دعوت از رهبران سیاسی کشورها و جنبشهای مختلف جهان برگزار شده بود و تا حدود زیادی هم موفق میشود. رخداد جالبی که از کتابهای تاریخی چپ و راست حذف شده است. به گفتهی شنال، لیونل ژوسپن پس از دیدار مفصلش با رییسجمهوری وقت ابوالحسن بنیصدر در تهران، گفته «مردی را در مقابلم دیدم که زمام امور از دستش خارج شده.»
۳- شنال از حمایت دولت میتران از صدام به شدت انتقاد میکند و آن را اشتباهی تاریخی میداند. به گفتهی او همهی تحلیلگران غربی تصور میکردند که صدام نسخهی جمهوری اسلامی را به زودی میپیچد. چپها که در ابتدا خیلی به انقلاب خوشبین بودند، با فرارسیدن فصل زدوخورد داخلی میان انقلابیان، سرخورده و سردرگم میشوند. آنها که تازه به قدرت رسیدهاند باید موضعی انتخاب میکردند. درحالیکه در جریان انتخاباتی که منجر به پیروزی میتران شد، بغداد و قاهره و ریاض و بیروت تمام تلاششان را برای جلوگیری از پیروزی او کردند، اما تحولات ایران به سمتی رفت که میتران دست از حمایت از ایران برداشت به عربها نزدیک شد. البته شنال نشان میدهد که چه درگیری سختی درون حزب سوسیالیت بر سر این ماجرا وجود داشته و هرگز صدای یکتایی حاکم نبوده. اما در نهایت جبههی دینستیز درون حزب سوسیالیست با این توجیه که صدامِ لائیک از خمینی مذهبی بهتر است، پیروز میشود و دستهی ژوسپن و شنال مبارزه را میبازند. به گفتهی او شخص میتران در این امر خیلی تردید داشت و به قول معروف دلش با این کار نبود.
۳-۱ اما در این رقابت نباید از نقش انقلابیان دوباره-تبعیدی غافل شد. در لابلای نوشتههای شنال میتوان خواند که وقتی چهرههای ایرانی محبوب نزد سوسیالیستها که پیش از انقلاب رابطهی نزدیکی با آنها ایجاد شده بود، همگی سرشکسته و زخمی دوباره به تبعید فرانسوی برمیگردند، تاثیر بدی روی دولت وقت این کشور میگذارد. در این میان مهاجران سیاسی به دو دسته تقسیم میشوند. یک عده مثل بختیار و مسعود رجوی -که از قضا بین سوسیالیستها خیلی هم محبوب نبودهاند – مستقیم یا غیرمستقیم با صدام همکاری میکنند و در تحریک دولت فرانسه به مخالفت با نظام جدید ایران از هیچ تلاشی کوتاهی نمیکنند. دستهی دوم اما به مخالفت با حملهی صدام به ایران میپردازند و حتی به گردآوری کمک مالی برای جبههها و تظاهرات در برابر سفارت عراق و سازمانهای بینالمللی در مخالفت با تجاوز عراق به ایران میپردازند. با این حال حضور دوبارهی آنها در پاریس تاثیر منفیای روی نگاه دولت فرانسه به حکومت ایران میگذارد.
۴- شنال از حضور فرقهای مجاهدین خلق در فرانسه انتقاد میکند و بر ماهیت تروریستی این فرقه تاکید میکند. او به صورت ضمنی گروه رجوی را در شعلهور شدن خشونت کور در کشور مسئول میداند. در بین خطهای شنال میتوان این را خواند که گروه مسعود رجوی نقش مهمی در به قدرت رسیدن آیتالله خامنهای دارد. او با حذف فیزیکی کسانی مثل بهشتی، رجایی، باهنر و…، راه را برای به قدرت رسیدن چهرههای گمنامتر آماده میکنند.