راهنمای کتاب

Search
Close this search box.

اغتشاش در سنت و تجدد؛ نگاهی به ترجمه الثابت و المتحول ادونیس

نرگس قندیل زاده

این مطلب چکیده مقالۀ «دلالت‌های بی‌دلیل، تبدیل‌های بی‌دلیل» است که مولف در نقد ترجمۀ الثابت و المتحول ادونیس، به قلم دکتر حبیب‌الله عباسی نوشته و در تازه ترین شماره مجله نقد کتاب ادبیات منتشر شده است (صص ۲۴۳-۲۶۲). منابع در این چکیده نیامده است. متن کامل را می توانید از اینجا دریافت کنید.

وقتی باقر پرهام، در سال ۱۳۶۳، ترجمۀ حدس‌ها و ابطال‌های پوپر به قلم احمد آرام را نقد ‌کرد، هم بر فیلسوفانی دل ‌سوزاند که آثارشان در ایران به سرنوشت بدی دچار می‌شد و هم بر سرمایۀ هنگفتی که صرفِ چاپ آن کتاب ۲۹۵ تومانی شده بود (پرهام، ۱۳۷۸، ۳۳۹). امروز، که بعد از سه دهه در هنوز بر همان پاشنه می‌چرخد، باز هم باید بر اثرآفرینان خارجی – مثلاً ادونیس – دل سوزاند و بر سرمایه‌ای که صرفِ چاپ این کتاب ۵۵۰۰۰ تومانی شده است. کاش نشر سخن ویراستاری داشت با چنان تسلط و آگاهی و اختیاری که، برای پذیرش آثار، حدّی از صلاحیت می‌نهاد تا چون اثری عیار لازم را نیابد، آن را برای چاپ نپذیرد.

سرآمدی در عربی و فارسی، نظریه‌پردازی در ترجمه و همپایی با نویسنده و شاعرِ اندیشمندی چون ادونیس – در نگاه انتقادی و موشکافانه به میراث عظیم فکر و فرهنگ جهان عرب از صدر اسلام تا به امروز – سودای شریفی است که دید موضوعیِ متقن می‌طلبد و دانش زبانیِ روشن می‌خواهد و تعهد و امانت نسبت به متن و صاحب آن. نبودِ این ضروریاتْ کتاب ۱۰۵۴ صفحه‌ایِ پیشِ روی ما را به نمونۀ کم‌نظیری از همۀ انواع نابسامانی‌های اغماض‌ناپذیر مربوط به ترجمه – و چاپ و نشر هم – بدل کرده است. ابراز امتنان خالصانۀ مترجم نسبت به خیلِ فرهیختگانِ همکار در کارِ مقابله و دقت و بازبینی و تصحیح (ص ۱۷-۱۸) را هم نباید چندان جدی گرفت، که – با تجربۀ معلمی، دردمندانه می‌گویم – این کتاب هم به کار کلاس ترجمه می‌آید تا دانشجویان ببینند که در این مسیر خطیر چه دام‌ها و چه ورطه‌هایی هست.

یکم. این کتاب با دو بخشِ تألیفیِ مترجم آغاز می‌شود:
۱. اشارۀ مترجم: گنجاندن حجم عظیمی از اعلام و اصطلاحات مطنطن در شش بند (= پاراگراف) آغازینِ «اشاره» (فقط سی و پنج سطر)، بیشتر به کار مرعوب کردن نوآموزان می‌آید تا بیان دقیق و روشن چیزی. در این شش بند، گزاره‌هایی از نظریات بعضی مشاهیر ادبیات و زبان‌شناسی و ترجمه، یعنی کِلی، سوسور، بولر، بون فوا، ساپیر، لی وورف، استاینر، بنیامین و پاوند، با همان کلمات و جملاتِ ترجمۀ مهران مهاجر و محمد نبوی، از مقالۀ بسیار غنی و نُه صفحه‌ایِ «ترجمه، نظریه‌های» (Translation ,Theories) در دانش‌نامۀ نظریه‌های ادبی معاصر، تألیف ایرنا ریما مکاریک آمده است، اما با حذف و اضافۀ بعضی عناصر مفهومی و دستوری یا تغییر و بومی‌سازیِ شجاعانۀ برخی مفاهیم و بدون ذکر نامی و منبعی. کاش اگر نه خود مقاله با ذکر منبع، دست کم بند‌های حاویِ اصطلاحاتِ پسندافتاده عیناً – یعنی دست‌نخورده و ساده‌‌نشده – رونوشت و الحاق (Copy & Paste) می‌شد تا سودی داشته باشد. این دخل و تصرفِ مخلّ در متنِ مکاریکْ نظیرِ همان رویکرد کاهش و افزایش است که جناب دکتر عباسی در ترجمۀ متن ادونیس داشته‌اند.

۲. مقدمۀ مترجم: اینجا هم نام‌های پرطمطراقی مثل فوکو، آلتوسر، الجابری و گادامر با همان کارکرد پیشین و البته با تراکم کمتر هست. روشن نیست که چرا از صفحۀ چهارم و نه از صفحۀ اول، هر بند زیر شماره‌ای آمده است.

بند پنجم از شانزده بندِ شماره‌دارِ مقدمه این است: “برخلاف استاد جابری، که به شیوۀ نظریه‌پردازانه‌ای، سیر تکوین عقل عربی را در کتاب تکوین عقل عربی نشان می‌دهد؛ أدونیس پیش‌تر از وی چگونگی شکل‌گیری عقلانیّت عربی و فراز و فرودهای آن را به شکل طبیعی ضمن بررسی تحول و تکامل میراث عربی در کتاب حاضر نشان داده است.”

گویا این سخن برای مقایسه و تفضیل ثابت و متحول بر کتاب محمد عابد الجابری است. ولی اطلاعات ارائه شده دربارۀ کتاب الجابری چیزی بیش از نام و تأخر زمانی آن نیست، که مبنایی برای مقایسه به دست دهد. به هر حال، با توجه به گزاره‌های همین بند، به نظر نمی‌رسد کاری که ادونیس در کتاب خود کرده است «برخلاف استاد جابری» باشد.

دوم. مشکلات شکلی (خطاهای مربوط به ویرایش فنی) در کتاب بیش از آن است که پرداختن به آنها در مقاله سودی داشته باشد.

سوم. نارسایی‌های ترجمه عبارت‌اند از:
۱. ناآشنایی با مفاهیم کلیدی و تکراری کتاب؛
۲. ناآشنایی با دوره‌ها، مفاهیم و شخصیت‌های مربوط به تاریخ ادبیات عربی؛
۳. عدم تسلّط بر صرف و نحو عربی؛
۴. ناآشنایی با واژگان عربی؛
۵. بدفهمی و ارائۀ مفهوم مخالف با متن؛
۶. بی‌اطلاعی از نشانگرهای گفتمانیِ زبان عربی؛
۷. حذف‌های بی‌دریغ؛
۸. تداعی‌های نامربوط؛
۹. ساده‌سازی‌های نادرست؛
۱۰. ضعف اطلاعات عمومی و خودداری از تحقیق؛
۱۱. خطا در تشخیص ارجاع و عطف.

از این میان، توضیح و مثالی مربوط به عنوان ششم را ببینید:

بی‌اطلاعی از نشانگرهای گفتمانیِ زبان عربی
در یک تعریف، نشانگرهای گفتمانی عناصری هستند که برای ایجاد انسجام در گفتمان یا تحکیم و تقویت آن به کار می‌روند. هر چه ربط و انسجام در گفتمان و (به صورت مشخصی که ما اینجا در نظر داریم) در متن مکتوب بیشتر باشد، مخاطب/ خواننده، برای پردازش و دریافت مفهوم، تلاش ذهنی کمتری را بر عهده دارد (مفهوم این هر دو گزاره برگرفته از: مقدم‌کیا، …، ص ۸۴ و ۸۶). بعضی از کارکردهای این عناصر از این قرار است: مقایسه، بیان مفهوم متضاد، تبیین، استنباط، توالی، بیان قطعیت، بیان احتمال و جلب توجه. برخی از این نشانگرها در زبان عربی عبارت‌اند از: أیضاً، کذلک، لکن، أما … فـَ، أیْ، قد + فعل ماضی، قد + فعل مضارع (برای دسته‌بندی مفیدی از نشانگرهای گفتمانی در زبان عربی، نکـ: Al Kohlani, 2010, 396-409).

یکی از دلایل ناموفق بودن ترجمۀ حاضر مواردی از بی‌اعتنایی به این نشانگرها یا اختلال در دریافت جایگاه و کارکرد آنهاست. چنین مواردی در ترجمه فراوان است که به ذکر مثالی کوتاه اکتفا می‌کنم.

۴/۴۸-۴۹: “وقد تکون فتره الانحطاط انحطاطاً بالقیاس إلی شاعر عظیم کأبی تمام، أو أبی نواس، أو المتنبی، أو امریء القیس، لکنها بکل تأکید لیست انحطاطاً بالقیاس إلی البارودی.”
ترجمه، ص ۸۰۸: “این دوره در قیاس با شاعران بزرگی چون ابوتمّام یا ابونواس یا امرؤالقیس دورۀ انحطاط نامیده می‌شود، نه در قیاس با بارودی.”

توضیح: در این مثال، ترجمه چندان نامربوط به متن نیست. اما حذف کاملِ دو نشانگر، یعنی «و قد تکون» که مفید تردید و احتمال است و «بکل تأکید» که در برابر اولی و برای بیان قطعیت آمده، عیارِ انسجام منطقی (Coherence) میان این جمله و مفهوم مورد نظر نویسنده (موجود در بندهای قبلی و بعدیِ مربوط به عصر انحطاط و بارودی) را به شدت پایین آورده است. در تاریخ ادبیات عربی، دوران پیش از عصر نهضت را دورۀ انحطاط یا تاریکی می‌نامند. در عصر نهضت هم بارودی عنوان پیشاهنگ بازگشت به عصر طلایی ادبیات عربی را دارد. خلاصۀ مطالب پیشین و پسینِ جملۀ مورد نظر این است: شش ویژگیِ عصر موسوم به عصر انحطاط نشان می‌دهد که در آن دوران، به رغم صنعتگرایی مبالغه‌آمیز ادیبان، چنان نبود که هیچ وجه مثبت و روبه‌جلویی در عرصۀ ادبیات و اندیشه در کار نباشد. و این جناب بارودی هم البته پرچم مهمِ احیای ادبیات را برافراشت و عظمت ادبی از دست رفته را به استواری بازآورد، ولی با همان فرم‌های کهنِ مطابق با شرایط و نیازهای آن دوران سپری‌شده و این کار او بیش از آن که جنبۀ ادبی داشته باشد اهمیت ملی و سیاسی و تاریخی داشت. پس قطعاً ادونیس با به کارگیری آن نشانگرها نشان می‌دهد که اولاً به منحط بودن دورۀ انحطاط به دیدۀ تردید می‌نگرد و ثانیاً به ناکافی بودن دستاورد ادبیِ بارودی برای این که معیارِ منحط نامیدن آن دورۀ پیشین باشد مطمئن است. افزون بر اینها، ایجاز ترجمه، یعنی حذف یک فعل به قرینۀ لفظی، اینجا مناسب نیست، بلکه ترجمۀ این جملهْ اطنابی می‌طلبد که خوانندۀ خوگرفته به مفاهیم مربوط به آن عصر و آن شاعر را متوجه خود کند، نه این که به سرعت از آن بگذرد.
ترجمۀ درست و دقیق: شاید دورۀ انحطاط در مقایسه با شاعران بزرگی مانند ابوتمام و ابونواس و متنبی و امرئ‌القیس انحطاط باشد، ولی یقیناً در قیاس با بارودی چنین نیست.

سخن آخر:
جوان کتابخوانی که، بعد از تردید فراوان، سرانجام خود را به خواندن رمانی از نجیب محفوظ راضی کرده بود، در فرصتی گفت: «مردمانی که برندۀ نوبل‌شان این همه پریشانگو باشد، عطایشان را به لقایشان باید بخشید.» و چنان رمیده و البته ناشکیبا بود که مهلت صحبتی هم نداد تا من، شرمسار و عذرخواه، از حیثیتِ افکار و عواطفی بگویم که از سرزمین‌هایی به گسترۀ یک قاره به سویمان می‌آیند و «ما» آنها را، به اکسیر قلب و تحریف، چنان به عرصۀ فکر و فرهنگ جامعۀ خود عرضه می‌کنیم که کتابخوانان‌مان عطای هر چه را عربی است به لقایش ببخشند.

همرسانی کنید:

مطالب وابسته