عباس جوادی
چشم انداز
اجازه بدهید در مورد تحصیل زبان مادرى از نگاه اجتماعى و سیاسى، رئوس نظریات خود را در اینجا خلاصه کنم:
۱. آموزش زبان مادری حق طبیعی و بشری هر فرد و شهروند در هر کشور و منطقه جهان از جمله ایران است. حتی این حق محدود به «زبان مادری» هم نمیشود. زبان پدری یک فرد هم ممکن است از زبان مادری او فرق کند. تحصیل زبان پدری و یا هردو زبان مادری و پدری هم باید ممکن باشد و در صورت امکان در مدارس ارائه شود – و به همین صورت تحصیل هر زبان که هر کس میخواهد.
۲. در اینجا باید بین مدارس دولتی و خصوصی تفکیک قائل شد. تحصیل زبان مادری در مدارس دولتی باید در حد امکانات عملی و تکنیکی (از قبیل دسترسی به آموزگار و کتب درسی) و آرزوی والدین و دانش آموزان بر اساس عرضه و تقاضا و مراعات امکانات عملی از طرف وزارت آموزش و پرورش تامین شود. در ایران این کار از زمان رضا شاه به بعد در مورد هیچ کدام از به اصطلاح «زبان های اقوام» ممکن نبود بجز تا حدی ارمنی و طبیعتا عربی که در کنار زبان اصلی یعنی فارسی تدریس میشد. یعنی در کنار تدریس فارسی و دروس دیگر که به فارسی بود، در ضمن چند ساعت در هفته ارمنی (در مدارس ارامنه) و یا عربی (عموما در همه مدارس برای مسلمانان) تدریس میشد اما تدریس و تحصیل دیگر زبان های اقوام (مانند ترکی یا کردی، لُری یا بلوچی) نه با قانون اما صریحا با بخشنامه های کتبی و در عمل ممنوع بود. اینکه این چند ساعت ارمنی و یا عربی چقدر به آموزش خواندن و نوشتن این دو زبان کمک کرده و میکند بحث دیگری است. تجربه عملی که من از خود و همکلاسی های سابق و یا دوستان ارمنی شنیده ام این است که این چند ساعت خوب است اما به ندرت کسی با این چند ساعت در هفته زبان مورد نظر را بخوبی میاموزد.
۳. هیچ شکی نیست که نه همه، ولی احتمالا اکثر ایرانیانى که زبان مادری شان فارسى نیست، در محیط ایران که فارسی یک شرط اصلی پیشرفت اجتماعی است با کسانی که زبان مادری شان فارسی است از یک نقطه مساوی در «رقابت اجتماعی» حرکت نمیکنند، بلکه برعکس، از نظر رقابت در کار و پیشرفت اجتماعی در موقعیت نامناسب تری برای پیشرفت اجتماعی قرار دارند (مثلا در مورد هر چه که مربوط به خواندن و نوشتن و یا لهجه تلفظ مربوط میشود، مانند مثلا یک بلوچ در ایران و یا یک کاتالانی در فرانسه). اما به هر حال این، چیزی است که از یک سو واقعیت است و از طرف دیگر کاملا از بین نخواهد رفت مگر اینکه زبان مادری هر شخص و فرد جمعیت تبدیل به زبان دولتی و مشترک شود که این هم بیشتر به عالم خیال مربوط است تا واقعیت.
۴. مثل اکثر کشور های دنیا و از جمله اروپا زبان اصلی و نخست مدارس دولتی زبان مشترک و رسمی آن دولت است. در بعضی کشورها بیش از یک زبان جنبه رسمی و مشترک دارد. اما اکثرا چنین نیست. فرانسه و یا آلمان و ایتالیا یک زبان مشترک و رسمی دارند و زبان رسمی و مشترک این دولت ها تنها زبان آموزش و پرورش نخست و اصلی مدارس دولتی این کشور هاست در عین این که در کنار این زبان های رسمی هر زبان دیگری را هم میتوان در این مدارس تحصیل کرد. در عین حال اصولا نمیتوان کسی را مجبور به تحصیل هیچ زبانی کرد. در اینجا مدارس خصوصی نقش مهمی بازی میکنند. مدارس خصوصی باید این آزادی را داشته باشند که هر درسی را به هر زبانی و تا حدی که میخواهند تدریس کنند (البته در چهارچوب مقررات عمومی دولت برای آموزش و پرورش).
۵. اینکه آیا دولت مکلف است و اصولا میتواند امکان تحصیل به همه زبان های مورد درخواست و آرزوی هرکس را در مدارس دولتی بدهد بحث جداگانه ای است. با وجود حق طبیعی هر کس برای تحصیل زبان مادری اصولا دولت را نمیتوان مکلف کرد که در مدارس خود یعنی مدارس دولتی این امکان را به همه آحاد و اعضای یک ملت، آن هم یک ملت هفتاد و چند میلیونی بدهد. اما این آزادی باید به مردم و هرکس داده شود که اگر دولت خواست و یا امکان ارائه چنین دروس و یا مدارس را نداشته باشد، مدارس خصوصی در چهارچوب قوانین و مقررات این امکان را برای علاقه مندان فراهم کنند.
۶. این که تمام تحصیلات مدارس و دانشگاه ها به زبان مادری اقوام باشد چیزی است که بیشتر شعار است و در واقع نه عملی است و نه قابل توصیه . اگر قرار باشد در ایران از تُرک و کُرد و لُر و بلوچ گرفته تا گیلک و مازنی و سمنانی و عرب و ارمنی و آسوری از کلاس اول تا آخرین ترم دانشگاه از فیزیک و شیمی و ریاضیات گرفته تا زبان و تاریخ و دین و جغرافیا را فقط به زبان مادری خود یعنی مثلا لُری یا بلوچی و غیره بخواند در عمل بدین معنا ست که اولا فاتحه وحدت سیاسی و ارضی کشور خوانده خواهد شد و اشتراک در زبان و فرهنگ فارسی که «چسب متحد کننده» همه ملت ایران است از بین خواهد رفت و ثانیا (و شاید مهمتر از نکته نخست) این شعار، محکوم کردن فرزندان ما به بیسوادی است زیرا طبیعتا در همه ۷۲ زبان و فرهنگ مختلف اقوام ایرانی نه امکان عملی (کتاب و معلم و ادبیات لازم) به این زبان ها وجود دارد و نه اینکه والدین این کودکان و جوانان که احتمالا ترجیح میدهند فرزندانشان علوم را حتی به انگلیسی و یا فرانسه بیاموزند طبیعتا احتمال چندانی نمیرود که بخواهند فرزندانشان تمام تحصیلات خود را حتی نه به فارسی بلکه مثلا به ترکی یا کردی و یا بلوچی انجام دهند که در عمل به معنی بیسواد ماندن آنها و بسته بودن راه و امکان تحصیلات خوب وعالی است که در سطحی فراتر از شعر و ادبیات محلی اعتبار داشته باشد.
۷. اگر با این همه بعضی مدارس و یا دانشگاه های خصوصی خواستند به زبانی اصلی و نخست غیر از فارسی تدریس ارائه کنند (چه انگلیسی و فرانسه و یا کُردی و یا بلوچی) باید در این کار (در چهار چوب مراعات اصول قانونی همه کشور های دمکراتیک) آزاد باشند و این تصمیم بهتر است به انتخاب آزاد والدین و دانش آموزان وابسته باشد.
۸. از این نقطه نظر تحصیل چند ساعت در هفته زبان مادری طرحی به نظر من مثبت و منعکس کننده حق طبیعی هر دانش آموز و دانشجو است که باید در چهارچوب امکانات عملی، اجرائی شود و دولت باید در حد امکان شرایط اجرائی شدن آن را مهیا کند و از طرف دیگر به مدارس خصوصی امکان و آزادی بیشتری در انتخاب زبان تحصیل و تدریس بدهد.
۹. و بالاخره از زمان پیش از انتخابات اخیر ریاست جمهوری و بخصوص بعد از انتخاب آقای دکتر روحانی این بحث ها شده و میشود اما احساس شخصی بنده این است که این نقشه بیشتر از جنبه عملی، محتوائی شعاری و تبلیغاتی دارد و اجرائی نخواهد شد و یا اقلا به این زودی ها عملی نخواهد شد. به غیر از خواست صمیمانه دولت در این مورد که هنوز معلوم نیست تا چه حد جدی است، امکانات عملی اجرائی شدن این طرح و خود جزئیات این طرح هم اقلا به اندازه ماده ۱۵ قانون اساسی ناروشن و مبهم است.
—————————————-
نوشته بالا قبل از بحث تحصیل زبان مادری در بی بی سی بود. ویدئوی زیر همان بحث را نشان میدهد که البته بخاطر کمی وقت همه نکات نوشته شده در بالا را در بر نمیگیرد و نمیتوانست بگیرد. به همین خاطر هم من در جواب به یکی از دوستان که بحق گفته بود چرا این یا آن موضوع را مطرح نکردید عرض کردم که من درست به همین دلیل بیشتر از صدا و سیما از خواندن و نوشتن خوشم میاید!
مجری برنامه: آقای عنایت فانی