میثم غفوریان صدیق
صفحه کتاب روزنامه اعتماد
حدود یکماه قبل، نشر مرکز مجموعه داستانی منتشر کرد به نام «نوبت سگها» که نخستین مجموعه به چاپ رسیده از نویسندهاش، سروش چیتساز است. اگر چه نویسنده سالهایی طولانی نیست که داستان مینویسد اما با نگاهی گذرا و سریع به رزومه کاریاش میشود فهمید با داستاننویس قابلی روبهرو هستیم. اگر فستیوالها و جوایز ادبی را یکی از معیارهای موفقیت در کار ارزیابی کنیم که معیار پربیراهی هم نیست سروش چیتساز تقریبا در هر جایزه داستانی که شرکت کرده برگزیده بوده است.
مجموعه داستان «نوبت سگها» که حالا روی پیشخوان کتابفروشیها جا خوش کرده، نظر بسیاری از اهل فن را به خودش جلب کرده است و در هر محفلی که میبینی و میشنوی هم، اغلب تحسین میشود. در این مجال میخواهم دلایلی را بشمارم که «نوبت سگها» را به مجموعهای خواندنی بدل کرده است.
سروش چیتساز قصهگوی خوبی است. کارش با زبان اگر نگویم بینظیر دست پایین در سالهای معاصر ادبیات فارسی کمنظیر است. فارسی نوشتنش غلط ندارد. داستانش بهشدت لایهبندی شده است و در عین پیچیدگیهای موضوعی، سهلخوان است. «نوبت سگها» نخستین مجموعه داستان اوست و برخلاف بسیاری مجموعههای اول که در این سالها منتشر شدهاند از پختگی و متانت زیادی برخوردار است. این البته اصلا به این معنی نیست که چیتساز با تکنیکهای معاصر آشنا نیست و راه مدرن نوشتن را نمیداند. اتفاقا شکل روایت و نحوه پیشبردن داستان یکی از چیرهدستیهای او به حساب میآید.
او اهل جنوب است مثل اکثر جنوبیها قصهگویی به بخشی از وجودش بدل شده و اگرچه در تهران بالیده و اینجا هم داستاننویس شده، خیلی خوب بلد است قصه بگوید. «نوبت سگها» مجموعهای است مشتمل بر ۱۳ داستان کوتاه و نیمهبلند که فضایی واقعگرایانه را دنبال میکنند. در اکثر آنها راوی یا شخصیت اول با تناقضی بنیادین با جهان درون و برونش روبهرو است؛ تناقضی که دستمایه پیشبرد داستانهاست. او نمیخواهد برای این تناقضها راهحلی ارایه دهد. حتی نمیخواهد برای مخاطب درد دل کند. شخصیتهایش و راوی داستانهایش اغلب به کشفی و شهودی ناخواسته تن میدهند. شخصیت این داستانها که اغلب به وضعیت خود خو کردهاند حتی گاهی در بزنگاه روایت حالتی عصبی هم پیدا میکنند. یکی دیگر از ویژگیهای برجسته او، باورانیدن قصه به مخاطب است. او اینقدر سهل و ممتنع قصه میگوید که هرچه نوشته باور مخاطب میشود.
با اینکه داستانهای این مجموعه جزو داستانهای رئالیستی طبقهبندی میشود اما در هر داستان دستکم یک خرده ماجرای اگر نگویم جادویی، ولی عجیب و غریب وجود دارد. اما نه تنها در هیچکدام از داستانها این عجایب و غرایب نچسب نیست، بلکه در متن داستان نشسته و میدرخشد. این ویژگی خوبی در داستاننویسی چیتساز است. برای مثال در داستان جنزدگان ماجرای تکثیر «مانشهین» اینقدر طبیعی است که انگار ما هر کدام روزی هزاربار تکثیر میشویم. در «۲۰۰۱ یک ادیسه فضایی» استنلی کوبریک یک سکانس درخشان وجود دارد که در آن میمونی یک تکه استخوان را به هوا پرتاب میکند و در بازگشت استخوان به زمین همهچیز تغییر کرده است. ادیسهای که به خانهاش باز میگردد اما آن خانه دیگر خانه اول نیست. سروش چیتساز در داستانهایش این تکنیک را به بهترین شکل ممکن به کار میگیرد. انگار که اجی مجی بگوید و پوف… همهچیز تغییر کرده است.
دیگر ویژگی داستاننویسی چیتساز و در این مجموعه بهصورت خاص تسلط او به زبان فارسی است. وقتی میگویم زبان فارسی فقط راجع به نحو حرف نمیزنم. که البته نگارش این داستانها هم بسیار عالی است و این در این وانفسای مسابقه «کی از کی غلطتر مینویسه» خودش موهبتی است. اما تسلط سروش چیتساز محدود به این نمیماند و به ریشههای زبان هم باز میگردد. او به متلها و مثلها هم مسلط است. افسانهها و روایات کهن را هم به خوبی خوانده و به خوبی میداند که از آنها چگونه و کی و کجا استفاده کند. او ترسهای قومی و ناخودآگاه جمعی این زیستبوم را به خوبی میشناسد. بنابراین ما بهراحتی او را باور میکنیم و وقتی قصه میگوید، ماجرا برایمان غریبه نیست. آدمها هم غریبه نیستند و در هر لایه برای هر مخاطبی حرفی برای گفتن هست. بارها گفته شده هر اثر هنری برای ماندگار شدن لاجرم باید یکی از دو نوع کمدی یا تراژدی را انتخاب کند. یا تلفیقی از این دو باشد. این هم ویژگی دیگر داستانهای این مجموعه است. «نوبت سگها» خود به خود و فی حد ذاته تراژدی است. همه شخصیتها در موقعیتی تراژیک قرار گرفتهاند و از خلال آن با مخاطب حرف میزنند؛ شخصیتهایی تراژیک که گاهی از شدت بیچارگی کارشان به کمدی میکشد. کم نیست صحنههایی در داستان که مخاطب در دلش به خنده نیفتاده باشد. هرچند کنه آن صحنه درد بیدرمان آدمی باشد، شبیه همه ما که از آن گریزی نداریم.
طبیعی است که اگر بخواهم راجع به داستانهای مجموعه چیزی بگویم، مثل هر نویسنده دیگری سروش چیتساز هم داستان بهتر و بدتر در این مجموعه دارد. من شخصا «آستان مبارک میرزا آقا»، «جنزدگان» و «شاپرک» را بیشتر دوست دارم. بقیه داستانها را هم دوست دارم. واقعا داستان بد به معنی معمولش در این مجموعه نیست. داستانی که نشود تا انتها رفت و به اجبار وسط داستان، قصه را رها کنی در این مجموعه نیست. به شخصه تا امروز اصلا چنین داستانی از سروش چیتساز نشنیدهام. اگر بخواهم چیزی در این میانه اضافه کنم شاید صدای بعضی را دربیاورد اما چه بیم بگذار دربیاورد. سروش چیتساز داستاننویس مهمی است. این نکته قابل تاملی است در جهانی که هر روز و هفته چندین مجموعه داستان از آدمهای مختلف (شما بخوانید حتی مشهور) درمیآید که حتی نمیشود یک داستانش را تا انتها خواند و به پایان رساند. او اگر بتواند در ادامه هم با همین قدرت بنویسد و ادامه دهد بیشک ما یک نویسنده درجه یک دیگر خواهیم داشت، یک نفر مثل ابراهیم گلستان، یا هوشنگ گلشیری یا غلامحسین ساعدی. البته که هنوز با آنها فاصله دارد. اما اگر دیگر حتی ننویسد، میرود جزو داستاننویسانی با یک یا دو اثر که اثرشان بر ادبیات ما موثر بوده است. یک نفر مثل بهرام صادقی یا قاضی ربیحاوی. من امیدوارم که بنویسد و سرآمد زمانه شود به قول قدما.