راهنمای کتاب

Search
Close this search box.

جوانمردی که گفت آنچه من درنیابم چرا باید گفتن

کتابخانه تخصصی ادبیات

جوانمرد خراسان و شعر پارسی دری
پرتو نادری
کابل: سعید، ۱۳۹۲، ۱۷۸ صفحه

این کتاب دو بخش دارد. بخش نخست نوشته‌هایی است در پیوند با بعضی از موضوعات ادبی و زبان‌شناسی. بخش دوم نقد و نظری است در پیوند به شعر و شاعری چند تن از شاعران شناخته شدۀ افغانستان. در بخش دوم همچنین نوشته‌ای زیر نام «دختران مخفی» آمده است که به شعر سه بانوشاعر بدخشان پرداخته است.

سپیده‌دم شعر فارسی دری در افق تاریخ چگونه و در چه زمانی تابیده است؟ پژوهشگران در پیوند به این امر سخنان زیادی گفته‌اند. با این حال شاید بسیار دشوار بوده باشد که بتوانیم به این تفاهم برسیم که این یا آن سخنور در هزار و اند سال پیش نخستین شعر فارسی دری را سروده است. با این همه تا پژوهشگران بحث نخستین شعر یا نخستین سرودپرداز دری را به میان می‌آورند، سخنان همگان به آن جوانمرد بزرگ، سرهنگ جوانمردان یعقوب ابن لیث صفار نیز بر می‌گردد که چون سرزمین‌های گسترده‌ای را گشود، شاعری او را به زبان تازی ستود. گویند تا شاعر شعرش را برخواند، یعقوب روی برگرداند و به شاعر گفت: چیزی را که من اندر نیابم، چرا باید گفت.

در آن روزگاران جوانمردان، عیاران یا فتیان به گونۀ یک گروه یا ردۀ اجتماعی شکل گرفته بودند که در بسیاری از شهرهای خراسان زمین می‌زیستند. آداب و رسوم و تشکیلات خاصی داشتند و رئیس خود را سرهنگ می‌گفتند. زیرپاگذاشتن اصول عیاری یا جوانمردی بزرگ‌ترین گناه بود و هر کسی که آیین و اصول جوانمردی را می‌شکست، از دستۀ عیاران و جوانمردان بیرون رانده می‌شد. یعقوب لیث نظر به ویژگی‌های بزرگ انسانی و عیاری که داشت به زودی به سرهنگی جوانمردان سیستان رسید.

او با عرب آشتی‌ناپذیر بود و از عباسیان نفرت داشت و بر آنان اعتمادی نمی‌کرد. همین مرد بود که زبان عربی را فروگذاشت و زبان فارسی دری را برکشید و آن را زبان رسمی و زبان دربار ساخت. در تاریخ سیستان پس از شرح لشکرکشی‌ها و فتوحات یعقوب آمده است که شاعران او را به زبان عربی ستودند:
قد اکرم الله اهل المصر و البلد
بملک یعقوب ذی الافضال و المدد

چون این شعر برخواندند، او عالم نبود و درنیافت. محمد ابن وصیف حاضر بود و دبیر رسائل او بود و ادب نیکو دانست و بدان روزگار نامۀ پارسی نبود. یعقوب گفت چیزی که من اندر نیابم چرا باید گفتن؟ محمد وصیف پس شعر پارسی گفتن گرفت و اول شعر پارسی اندرعجم او گفت و پیش از او کسی نگفته بود. اینکه محمد ابن وصیف نخستین شاعر زبان فارسی دری است یا نه، بحث دیگری است. هرچند روایت تاریخ سیستان چنین می‌گوید؛ اما آنچه را که می‌توان از این روایت نتیجه گرفت، این است که یعقوب می‌توانسته است که در زیر سایۀ فرهنگ بیگانه نمی‌تواند به آن آزادی که می‌خواهد برسد. او در حالی در برابر زبان و شعر عربی قامت می‌افرازد که زبان عربی در دربار سلسلۀ شاهان پیش از او به زبان رسمی و زبان دربار بوده است.

به روایت تاریخ سیستان او هفده سال و نه ماه امیری کرد. خراسان و سیستان و کابل و سند و هند و فارس و کرمان همه عمال او بودند و به حرمین خطبۀ او را همی کردند هفت سال و از دیگر جای‌ها اندر اسلام همه طاعت و فرمان او پیدا همی کردند و از دارالکفر هر سال او را هدیه‌ها همی فرستادند و ملک الدنیا همی نوشتند او را به روزگار دراز.

اما شاید بتوان گفت که زندگی شکوهمند او در میان دو جمله دو «نه» شکوهمند تمام می‌شود. نه گفتن به شعر عربی و نه گفتن به منشور خلیفه. او از شعر عربی روی برمی‌گرداند و راه را برای شعر فارسی دری باز می‌کند.

فهرست مطالب این کتاب بدین ترتیب است:

  • یکی دو نکته با خوانندگان
  • جوانمرد خراسان و شعر پارسی دری
  • هر واژه یک شهروند است
  • دانشگاه به روایت تصویر
  • صدایی در ادامۀ سکوت
  • پاره‌ای از گفتگو با حمید رحمانی
  • ناصرخسرو من
  • منوچهری و خلیلی در شعر طبیعت
  • لطیف ناظمی شاعری از تبار درختان
  • ناظمی و چهارپاره سرایی
  • رویین و سیمرغ‌های بی‌آشیانۀ البرز
  • گل سوری پرپر شد
  • میر ویس موج در گریستن بویحیی
  • رشتۀ شش روزه با مکتب و هشتادساله با بیدل
  • دختران مخفی
  • یک وجب خاک سهم ما نیست
  • صدایم به کشف هویت خود برخاسته است
  • دست‌هایم را امانت نمی‌دهم 
همرسانی کنید:

مطالب وابسته