نوروز جشنی است که سده ها دوام آورده است و با آنکه در این میانه کسانی با آن مخالفت هم کرده اند اما موافقان آن قدر زیاد بوده اند و رساله ها و کتابها نوشته اند و جزئیات مراسم آن را توصیف و ثبت کرده اند که مخالفان صدای شان به جایی نرسیده است. گرچه هنوز هم در حاشیه فرهنگ مسلط نوروزستان – کشورهایی که نوروز را جشن می گیرند – هستند صداهایی که مخالفت می کنند. نیای همه مخالفان امروزی را باید غزالی دانست که در کیمیای سعادت به صراحت از بزرگداشت نوروز نکوهش می کند. غزالی مرد بزرگی است و کیمیای سعادت هم گنجینه ای در شناخت آداب و احوال مردمان قدیم اما مردان بزرگ خطاهای بزرگ هم دارند و فهم تنگ غزالی از نوروز نمونه آشکار چنین خطایی است. او در کیمیا در بحث از معاملات فصلی می آورد در باره منکرات بازارها و می گوید از منکرات یکی هم آن باشد که «صورت حیوانان فروشند برای کودکان در عید، و شمشیر و سپر چوبین فروشند برای نوروز، و بوق سفالین برای سده …» کمی بعد می افزاید که «اما آنچه برای نوروز فروشند چون سپر و شمشیر و بوق سفالین این در نفس خود حرام نیست و لیکن اظهار شعار گبران حرام است و مخالف شرع است و هر چه برای آن کنند نشاید. بلکه افراط کردن در آراستن بازارها به سبب نوروز و قطایف بسیار کردن و تکلف های نو افزودن برای نوروز نشاید؛ بلکه نوروز و سده باید مندرس شود و کسی نام از آنها نبرد.» (به سعی خدیوجم؛ ج ۱، ص ۵۲۲) از همین سخن غزالی بروشنی بر می آید که نوروز در زمان او چه رونقی داشته است! بازارها را می آراستند و کودکان اسباب بازی خاص خود را داشته اند و تکلف بسیار می رفته است در بزرگداشت نوروز. اما اندیشمند ما طعن در عرف مردم می زند که در آن خود می گوید هیچ حرامی نیست. غزالی و همفکران او در زمان ما هم قادر به درک این نکته نبوده اند که دین اصلی مردم عرف است و نه شرع. و شرع همه جا به رنگ عرف در می آید و اصلا دوام دین به همین خاطر است و نمی توان چیزی را که اسباب دوام دین است یعنی عرف و عقل عمومی نهی کرد. در مقابل این مخالفتها بزرگانی هم بوده اند که سعی بلیغ در بزرگداشت نوروز داشته اند. البته واقعیت این است که سعی می کرده اند یا نمی کرده اند نوروز ادامه می یافته است. نوروزنامه منسوب به خیام از مشهورترین کتابهای مربوط به نوروز است گرچه دهها رساله دیگر هم در این باب در دست است. به مناسبت نوروز متن کامل این کتاب را، که به سعی استاد مجتبی مینوی فراهم آمده، به خوانندگان راهک تقدیم می کنیم. کتاب را باشگاه ادبیات در اختیار عموم قرار داده است و مقدمه زیر را از قلم دکتر محمدکاظم کهدویی می آوریم که استاد ادبیات در یزد است. مقدمه او مرور کوتاهی دارد بر پاره آغازین نوروزنامه. چون ممکن است بسیاری خوانندگان به همین مطلب بسنده کنند و کتاب را تورق نکنند این را باید اضافه کنم که معنای اسامی ماهها در نوروزنامه عمدتا عامیانه است و وزن علمی ندارد. نوعی معنای استحسانی است تا قاموسی و واژه شناختی (برای معانی دقیق نام ماههای ایرانی به یادداشتهای استاد مینوی بر نوروزنامه در صص ۸۱ تا ۸۳ مراجعه کنید). – م.ج
” نوروز نامه “ کتابی است از عمر خیام نیشابوری، فیلسوف، ریاضیدان، محقق، منجم و شاعر بزرگ پارسی گوی سده پنجم هجری، که به صورت رساله ای در بیان سبب وضع جشن نوروز و کشف حقیقت آن و اینکه کدام پادشاه آن را نهاده و چرا آن را بزرگ داشته اند، نگاشته شده است.
خیام، در دیباچه و سبب تألیف کتاب، پس از حمد و ثنای خداوند، جل جلاله، و درود بر پیغمبران از آدم تا خاتم و عترت و اصحاب و برگزیدگان حضرت محمد (ص) در خصوص نگارش کتاب چنین آورده است: «چنین گوید عمر بن ابراهیمالخیام، که چون نظر افتاد از آنجا که کمال عقل است، هیچ چیز نیافتم شریفتر از سخن و رفیعتر از کلام؛ چه اگر بزرگوارتر از کلام چیزی بودی، حق، تعالی، با رسول، صلی الله علیه، خطاب فرمودی. و گفته اند به تازی خیر جلیس فی الزمان کتاب. دوستی که بر من حق صحبت داشت و در نیک عهدی یگانه بود، از من التماس کرد که سبب نهادن نوروز چه بوده است و کدام پادشاه نهاده است؟ التماس او را مبذول داشتم و این مختصر جمع کرده آمد به توفیق جل جلاله.» مؤلف پس از آن در خصوص سبب نهادن نوروز می گوید که «چون بدانستند که آفتاب را دو دور بود، یکی آنکه هر سیصد و شصت و پنج روز و ربعی از شبانروز به اول دقیقه حمل باز آید به همان وقت و روز که رفته بود، بدین دقیقه نتواند آمدن، چه هر سال از مدت همی کم شود، و چون جمشید آن روز را دریافت، نوروز نام نهاد و جشن آیین آورد و پس از آن پادشاهان و دیگر مردم بدو اقتدا کردند.» ( نوروزنامه، ص ۲). . . و چنین گویند که چون کیومرث این روز را آغاز تاریخ کرد، هر سال آفتاب را به دوازده قسمت کرد، هر بخشی سی روز، و هر یکی را از آن نامی نهاد و به فرشته ای باز بست… هر که روز نوروز جشن کند و به خرمی پیوندد، تا نوروز دیگر عمر در شادی و خرمی گذارد و این تجربت حکما از برای پادشاهان کرده اند ( نوروزنامه، ص ۴ و ۵ ).
نویسنده کتاب پس از آن به بیان ماههای سال می پردازد و در توضیح آنها مطالبی می گوید که به طرز خلاصه ذکر می شود:
فروردین ماه، به زبان پهلوی است معنیش چنان باشد که این آن ماه است که آغاز رستن نبات در وی باشد، و این ماه مر برج حمل راست که سرتاسر وی آفتاب اندرین برج باشد،
اردیبهشت ماه، این ماه را اردیبهشت نام کردند یعنی این ماه آن ماه است که جهان اندر وی به بهشت ماند از خرمی، وارد به زبان پهلوی مانند بود، و آفتاب اندرین ماه بر دور راست در برج ثور باشد و میانه بهار بود،
خرداد ماه، یعنی آن ماه که خورش دهد مردمان را از گندم و جو و میوه و آفتاب در این ماه در برج جوزا باشد.
تیرماه، این ماه را بدان تیرماه خوانند که اندر و جو و گندم و دیگر چیز ها را قسمت کنند و تیر آفتاب از غایت بلندی فرود آمدن گیرد و اندرین ماه آفتاب در برج سرطان باشد، و اول ماه از فصل تابستان بود،
مرداد ماه، یعنی خاک داد خویش بداد از برها و میوها، پخته که در وی کمال رسد، و نیز هوا در وی مانند غبار خاک باشد و این ماه میانه تابستان بود و قسمت او از آفتاب مر برج اسد را باشد،
شهریورماه، این ماه را از بهر آن شهریور خوانند که ریو دخل بود؛ یعنی دخل پادشاهان در این ماه باشد، و در این ماه برزگران را دادن خراج آسان تر باشد، و آفتاب در این ماه در سنبله باشد و آخر تابستان بود،
مهر ماه، این ماه را از آن مهرماه گویند که مهربانی بود مردمان را بریکدیگر، از هر چه رسیده باشد از غله و میوه نصیب باشد بدهند، و بخورند بهم، و آفتاب در این ماه در میزان باشد، و آغاز خریف بود،
آبان ماه، یعنی آبها در این ماه زیادت گردد از بارانها که آغاز کند، و مردمان آب گیرند از بهر کشت و آفتاب در این ماه در برج عقرب باشد،
آذر ماه، به زبان پهلوی آذر آتش بود، و هوا در این ماه سرد گشته باشد، و به آتش حاجت بود، یعنی ماه آتش، و نوبت آفتاب در این ماه مر برج قوس را باشد،
دی ماه، به زبان پهلوی دی دیو باشد، بدان سبب این ماه را دی خوانند که درشت بود و زمین از خرمیها دور مانده بود، و آفتاب در جدی بود، و اول زمستان باشد،
بهمن ماه، یعنی این ماه به همان ماند و ماننده بود به ماه دی به سردی و به خشکی، و به کنج اندر مانده و تیر آفتاب اندرین ماه به خانۀ زحل باشد به دلو با جدی پیوند دارد،
اسفندارمذماه، این ماه را بدان اسفندارمذ خوانند که اسفند به زبان پهلوی میوه بود یعنی اندرین ماه میوه ها و گیاهها دمیدن گیرد، و نوبت آفتاب به آخر برجها رسد به برج حوت.
در آیین پادشاهان عجم، در نوروز، چنین بوده که خوانهای نیکو می نهادند، داد مردمان می دادند و عمارت می کردند و دانش می آموختند و حکمت می ورزیدند و دانایان را گرامی می داشتند و صاحب خبران را می فرستادند تا از میان مردم خبر ها بیاورند تا پادشاه بر موجب آن فرمان بدهد، از سرگناهان افراد در می گذشتند مگر از سه گناه: یکی آنکه راز ایشان را آشکار می کرد، دوم آنکه یزدان را ناسزا می گفت و دیگر آنکه فرمان پادشاه را اجرا نمی کرد. و خلفای عباسی نیز در هنگام خوان نهادن، انواع آشها، قلیه ها و حلوا های گوناگون به کار می بردند. ( همان مأخذ ص ۱۳- ۱۷ ).
متن کامل را از باشگاه ادبیات دریافت کنید.