“مشتی دری وری به نام داستان خانوادگی”

هر چه هست رسم خوبی نیست که یک قصه بنویسیم و بر سر همه قصه نویسان بکوبیم! از قدیم گفته اند مشک آن است که خود ببوید. هیچ ضرور نیست کسی اگر کار خوب و عالی هم نوشته است دیگران را چنین خوار دارد. طبعا بازنشر این یادداشت کوتاه به معنای تایید آن نیست اما شاهدی است بر نوعی اخلاق که ظاهرا رواجی دارد. – م.ج

آراز باسقیان

نوشتن “در استانبول” سه سال طول کشید. سه سال تحول تکنیک‌های نمایشنامه‌نویسی مشترک و رسیدن به درک تازه‌ای از اینکه یک اثر خانوادگی می‌تواند چه خصوصیاتی داشته باشد. سؤال اساسی هم این بود: چطوری باید از این “زن و شوهری‌های” سخیفی که این روزها تمام نمایشنامه‌نویسان تحت تاثیر مستقیم محمد یعقوبی و امثال او می‌نویسند فاصله گرفت و یک تراژدی خانوادگی واقعی خلق کرد؟

راه طولانی‌ای بود. همیشه عبور از ویرانه‌ای که دیگران برایت درست کرده‌اند کار سختی است و نوشتن متنی شش دانگ درباره‌ی آدم‌های عادی که در شرایط غیرعادی گرفتار می‌شوند و خانواده‌ای که در روز عید از هم می‌پاشد دشوار است. چون متاسفانه نویسنده‌های هموطن ات با نوشتن سیاهه ای از دری‌وری به نام متون خانوادگی، تمام نمایشنامه‌های خانوادگی را به گند کشیده‌اند و تو را در مقابل شاهکارهای خانوادگی تنسی ویلیامز و یوجین اونیل و تریسی لتس و کلی نمایشنامه‌نویس واقعی تنها گذاشته‌اند.

گذر از منجلاب این جماعت خود یک داستان دارد و مواجهه با نمایشنامه‌نویسان واقعی یک داستان دیگر. سیاهی که دوستان نمایشنامه‌نویس با نام‌های «خانه‌واده» و «حکایت فرهاد» جلو پایت می‌گذارند زجرآور است و تنها راهش این است که چشم بندی و از کنارشان رد شوی نگاه رو به جلو داشته باشی. نگاهی به جایی که «دیگران» نشسته‌اند…
 *در استانبول، دیدار خانوادگی در دو روز، نوشته غلامحسین دولت آبادی / آراز بارسقیان
همرسانی کنید:

مطالب وابسته