نوروز با گلستان -۴؛ شاهدبازی و شاهدگرایی

سام فرزانه
بی بی سی فارسی

از صدقه بی‌جنسیتی ضمیر و فعل در زبان فارسی است که بسیاری معتقدند، معشوق در شعر شعرای قدیم، از جمله سعدی، زن است. اما دقت ِ ناظران چیز دیگری می‌گوید. باب پنجم گلستان را که به “عشق و جوانی” اختصاص دارد، بخوانید. بیش از اشارات مستقیم به رابطه بین دو غیرهمجنس، به علاقه مردی جا افتاده به پسری نابالغ یا تازه بالغ بر می‌خورید. رابطه‌ای که در جهان امروز ما، ناپسند است و گاه مجرمانه.

همان چند جایی هم که در کل گلستان از زنان سخن به میان آمده، در بهترین حالت از کیفیت سر و شکلشان گفته شده است و باقی، گلایه از اخلاقشان است و حذر دادن خواننده از پرسیدن نظرشان.

در دو برنامه از فصل سوم شیرازه به دنبال جواب این سوال‌ها رفتیم که آیا سعدی به زنان نگاه منفی دارد؟ و اینکه سابقه مغازله با پسران نوجوان در میان شعرای ایرانی به کجا می‌رسد و اصلا چرا چنین چیزی در میان بعضی از شاعران رواج داشته است. آن هم با علم به این موضوع که هنجارهای جنسی در دوره جدید را نمی توان با دوره سعدی مقایسه کرد.

‘تفکر مردسالار’

پیش از دست به قلم شدن سعدی، فرودسی شاهنامه را سروده بود و بسیاری از ادیبان با بررسی سروده‌های سعدی، معتقدند که شیخ اجل، از کارهای حکیم ابوالقاسم فردوسی با خبر بوده است. پس لابد دیده که چطور در شاهنامه زنان حتی رخت جنگ به تن کرده از میهن دفاع می‌کنند. اگر از فردوسی یاد نگرفته، حتما در جامعه دیده که زنان هم‌پای مردانند. مگر آنکه فکر کنیم ایرانیان در آن زمان در تاریخ اجتماعی خود دنده عقب رفته‌اند و حضور زنان در عرصه اجتماع را به یک باره حذف کرده‌اند. یا مثلا فکر کنیم که سعدی با زنان عداوت داشته است.

فاطمه شمس، از دانشگاه آکسفورد دکترای ایران شناسی دارد با تخصص ادبیات فارسی. در دو دانشگاه در لندن ادبیات و زبان فارسی درس می‌دهد و از جمله همین گلستان سعدی را. همین حرف‌ها را برایش می‌گویم و می‌پرسم: واقعا چرا سعدی این طوری است؟ خانم شمس از اینجا شروع می‌کند که گلستان سعدی در زمره ادبیات تعلیمی است.

او می‌گوید: “ادبیات تعلیمی، برخاسته از جامعه است و در گفتگوی با همان جامعه است”؛ یعنی علت نوشته شدن چنین متن هایی “منتقل کردن یک سری آموزه‌ها و افکار به جامعه است”، آن هم با زبانی که “مردم عادی بفهمند”. و ما از جامعه‌ای حرف می‌زنیم که تعلیمگران اش مرد هستند و به قول خانم شمس: “تفکر مردسالار بر آن حاکم بوده و نتیجه اش می‌شود ادبیات مردسالار.”

شاهنامه فردوسی اما در زمره ادبیات حماسی طبقه بندی می‌شود. خانم شمس می‌گوید که در این نوع از ادبیات جنگاوری و شجاعت “تحسین می‌شود” و زن و مرد ندارد. او فردوسی و شاهنامه اش در نگاه به زن را کلا از بقیه شاعران و ادیبان کلاسیک جدا می‌کند.

مهمانی مردانه

نگاه زن ستیزانه یا زن گریزانه در ادبیات فارسی، به گفته خانم شمس تا همین دوره معاصر هم ادامه داشته و تازه از دوره مشروطه به بعد است که مردانِ اهل قلم، قدم به قدم زنان را در عرصه جامعه به رسمیت می‌شناسند. یا مجبور می‌شوند که به رسمیت بشناسند.

آرش نراقی، دانشیار دین و فلسفه در کالج موراوین، می‌گوید که در فرهنگ مردسالارانه، تمام “فضائل مختص مردان بوده” است. جنگاوران که ارزش را در زور بازو می‌دیدند از یک سو و فرهنگ یونانی‌های عهد افلاطون از سوی دیگر جو را مردانه کرده بود.

افلاطون، فیلسوف یونانی، رساله‌ای دارد به نام “ضیافت” که در آن دو نوع عشق را تعریف می‌کند: عشق عوامانه و عشق آسمانی. آرش نراقی می‌گوید که افلاطون عشق به زنان را از جنس “عشق‌های مادون” می‌شمارد که “عمدتا عشق به تن هستند و برای تولید مثل” و اینکه “فضیلتی” در آن نیست. عشق آسمانی در این رساله، عشق به مردان است چون به گفته آقای نراقی، فضائلی مانند حضور در صحنه‌های نبرد و سیاست و عرصه عمومی مختص مردان بوده و “جاهایی که رشادت، پیشتازی و رهبری موضوعیت داشت” به گفته او “روابط عاشقانه اصیل و راستین هم منحصر می‌شد به روابط میان مردان.”

طرز فکر فلاسفه یونان و شیوه زندگی آنها، از طریق کتاب هایشان و در جریان لشکرکشی‌های شرق به غرب یا برعکس به سرزمین‌های اسلامی و ایرانی هم می‌آید و کم کم با آن فرهنگ جنگجوسالار هم ادغام می‌شود و حاصلش می‌شود این جمله از سعدی که: “مشورت با زنان تباه است.”

فاطمه شمس البته به این نکته اشاره می‌کند که اگر از ادبیات تعلیمی سعدی جدا شده و مثلا غزلیاتش را بخوانیم، ردپای معشوق مونث را پررنگ تر می‌بینیم: “زن آن جایی انکار می‌شود که بخشی از ساختار قدرت اجتماعی یا کنترل اجتماعی می‌شود. جایی که می‌خواهد مورد مشورت قرار بگیرد. جایی که می‌خواهد افسار کار را به دست بگیرد. جایی که قرار است در مقابل مرد قرار بگیرد. این جور جاها ما می‌بینیم که زن به شدت مورد نقد است. ولی تا جایی که زن زیبا باشد و معشوقه باشد، قابل ستایش است.”

ایدئولوژی قدرت در مناسبات جنسی

اما آیا این حرف‌ها به معنی همجنس گرا بودن شاعری مثل سعدی است؟ مهدی جامی، نویسنده، به کلیات سعدی اشاره می‌کند و از غزل‌های عاشقانه سعدی نام می‌برد و می‌گوید گرایش سعدی و بیشتر نویسنده‌های این دوره “دوجنسگرایی است یا بچه بازی”، عملی که “در دوره ما مذموم شمرده می‌شود.”

“بچه بازی” یا مغازله با پسری نابالغ یا تازه بالغ در ادبیات ما نام‌های دیگری هم دارد. در این نوشته و در برنامه شیرازه ما از دو اصطلاح برای آن استفاده می‌کنیم: شاهد بازی و شاهدگرایی.

آرش نراقی این دو اصطلاح را این طور شرح می‌دهد که “در شاهدبازی مناسبات جنسی وجود دارد” و در شاهدگرایی عشق و علاقه قرار است که “فارغ از تمنیات جسمانی” باشد. یعنی همان عشق آسمانی که صحبتش را کردیم.

آقای نراقی می‌گوید که “همجنس گرایی پدیده‌ای مدرن است”. یعنی افراد بر اساس میل جنسیشان است که هویت جنسی خود را تعیین می‌کنند. در گذشته اما وضع جور دیگری بوده و به گفته او، در پس عمل جنسی نوعی ایدئولوژی قدرت نهفته بوده است. زنها در آن جوامع از موقعیت حقیری برخوردار بودند و به همین دلیل “مردی که اجازه می‌داد موضوع دخول جنسی قرار بگیرد در واقع خودش را به مرتبه زنان فرو کاسته بود و این البته در یک جامعه مرد سالار تحمل نمی‌شد.”

اینجاست که آرش نراقی به سعدی انتقاد می‌کند: “یکی از جنبه‌های بسیار ناپسند و دلگزایی که من در آثار سعدی می‌بینم، همین عشق ورزیدن و مغازله ورزیدن‌های جنسی با کودکان و نوجوانان است. این یک رسم بسیار مشمئز کننده و ناپسندی بوده در میان گذشتگان ما که گرچه سنت ادبی بوده ولی سعدی را باید تقبیح کرد که در آثار خودش از این مناسبات با لذت و با تحسین یاد کرده است.”

برای مثال این دو بیت از گلستان در توصیف یک پسر را بخوانید:

امرد آن گه که خوب و شیرین است / تلخ گفتار و تندخوی بود
چون به ریش آمد و به لعنت شد / مردم آمیز و مهرجوی بود

معرفی دو کتاب

سیروس شمیسا، در کتابی به نام “شاهدبازی در ادبیات فارسی” نمونه‌های بسیاری از شاعران ایرانی نقل کرده که اشارات جنسی آنها معطوف به پسران نوجوان است. نگاهی به فهرست این کتاب نشان می‌دهد که صحبت از یکی دو شاعر نیست و در این قطار به جز سعدی، دیگرانی هم سوارند و این خود نشانه‌ای است از رواج این کار در بین قدما.

آرش نراقی درباره این کتاب می‌گوید که نکته مثبتش این است که برای نخستین بار به صورت مفصل این موضوع را مورد بحث قرار داده است و اطلاعات را جمع آوری کرده، اما انتقاد او به کتاب آقای شمیسا این است که: “به نظرم ساختار تئوریکش و تحلیل این داده‌ها پخته نیست.”

کتاب آقای شمیسا از بازار کتاب ایران جمع شده است. آقای نراقی می‌گوید: “خوب بود که این کتاب مجال انتشار وسیع‌تر پیدا می‌کرد و مورد نقد قرار می‌گرفت.”

فاطمه شمس هم کتاب “ریشه‌های زن ستیزی در ادبیات کلاسیک فارسی” را معرفی می‌کند که “مریم حسینی” آن را نوشته و نشر چشمه آن را منتشر کرده است. این کتاب هم به نظر خانم شمس جمع آوری خوبی از مجموعه غنی ادبیات کلاسیک فارسی است. اما می‌گوید که کتاب به نظرش: “جای بیشتری برای تحلیل و نقد دارد.”

و اما…

ایتالو کالوینو، در مقدمه کتاب “چرا باید کلاسیک‌ها را خواند”، دلایل خود برای خواندن کتاب‌های کلاسیک را بر می‌شمرد، از جمله اینکه: “[اثر] کلاسیک ما، اثری است که نمی‌توانیم در برابرش بی تفاوت بمانیم و یاری مان می‌دهد که از طریق آن و احتمالا در تضاد با آن، خود را تعریف کنیم.” (از ترجمه آزیتا همپارتیان- انتشارات ققنوس)

این را نوشتم که بگویم گلستان سعدی را می‌توان همچنان دوست داشت. آن را خواند و البته نقد هم کرد و با بخش‌هایی از آن مخالف بود. البته شاید چندان هم لازم به نوشتن نبود.

همرسانی کنید:

مطالب وابسته