اسفندیار آدینه
بی بی سی فارسی
برای اولین بار در یک همایش در شهر دوشنبه نامه ای از صدرالدین عینی، نویسنده معروف تاجیک، به مقامات امنیتی اتحاد شوروی در سال ۱۹۳۷، مشهور به دوره ترور استالینی، قرائت شده است.
به گفته پژوهشگران، این نامه یکی از دهها سند منتشرنشده ای است که تا امروز در بایگانیهای مسکو، تاشکند و سمرقند و بخارا محفوظ بوده و تصویری تازه از وضع زندگی عینی در اوایل دوران حکومت شوروی و چگونگی جان بدر بردنش از ترور استالینی به دست می دهد.
همایش بزرگداشت صدرالدین عینی، نویسنده معروف و از پیشگامان جنبش هویتخواهی تاجیکان در اوایل دوران شوروی، که عنوان “قهرمان تاجیکستان” را دارد، در ۱۳۸-مین سالروز تولد او در تالار اتحادیه نویسندگان تاجیکستان برگزار شد. در این همایش عبدالحی محمدامینف، پژوهشگر آثار عینی و استاد دانشگاه ملی تاجیکستان، برای نخستین بار نامه ای از صدرالدین عینی به مقامات امنیتی وقت شوروی را قرائت کرد.
‘شایعه پراکنی’
به گفته آقای محمد امینف، این نامه یا عریضه یکی از دهها سند مربوط به صدرالدین عینی است که در بایگانیهای روسیه و شهرهای سمرقند و بخارا و تاشکند ازبکستان محفوظ است. در این نامه استاد عینی از توطئه ای سخن می گوید که در زمان غیبتش، که برای استراحت به شهر سوچی روسیه رفته بود، علیه او مطرح شده بود:
«امسال (زمانِ) در مسکو و سوچی بودنم، در سمرقند در باره حبس شدنم خیلی آوازهها (شایعات) شده است. بعد از آمدنم از کورارت (آسایشگاه) هم این آوازه چند وقت دوام کرد. در ۱۵ سپتامبر در گزیته (نشریه) “لنین یولی” در باره من خیلی چیزهای بد چاپ شد. بعد از آن هم در “لنین یولی” در ۲۳-۲۷ ماه سپتامبر و در ۱۱ اکتبر در حق من و در حق اثرهای من چیزهای به گمان من نادرست چاپ شد که گویا عینی نویسنده نیست، قابلیت ایجادکاری (آفرینش) ندارد، این چیزی که به او نسبت میدهند، گویا به واسطه فیضالله خوجهیف و عبدالله رحیمبایف (متناسبا از مقامات وقت جمهوریهای ازبکستان و تاجیکستان) او شهرت پیدا کرده باشد.»
«من اولها به این حال آن قدر اهمیت نداده امیدوار بودم که این کار را یگان کمیسیون تفتیش کرده از من ایضاح خواهد پرسید، اما بر خلاف امید من در روزهای آخر کار من بد شد، همه کتابهایم هم در ازبکستان هم در تاجیکستان ایزیت (مصادره) شد. تاجگیز (انتشارات دولتی تاجیکستان) دوگاور (قرارداد) با من بستهاش را لغو کرد. و نرکامسابس (کمیساریای خلق تامین اجتماعی) پنسیه (حقوق بازنشستگی) شخصی عمومی-عمری (مادام العمر) مرا برید.»
از متن این نامه چنین برمی آید که مخالفان عینی او را به داشتن ارتباط “مفکوره ای” با برادرزنش، ودود محمودی که به اتهام قوم پرستی از ریاست کمیسیون اقلیتهای قومی ازبکستان برکنار و به سیبری تبعید شده بود، متهم کرده بودند.
‘وفاداری به انقلاب’
در این نامه عینی صداقت خود را به نظام کمونیستی تاکید می کند و از ۷۵ ضرب شلاقی یادآور می شود که پیش از انقلاب بولشویکی به دست عاملان امیر بخارا خورده بود و استدعا می کند که این قضیه منصفانه تحقیق شود.
در ادامه این نامه آمده است: «من التماس دارم که کار من ازسرنو تفتیش کرده شود و در وقت تفتیش از خود من ایضاحات پرسیده شود. من در چیزهایی که در این گزیته (نشریه) نوشته شدهاند، غیر از دادرعروس (برادرزن) من بودنِ ودود محمودوف دیگر گناهی در خود حس نمیکنم. اگر گناه یاخطایی باشد، با یاری دوستان اصلاح کردن آن ممکن است – گفته گمان میکردم.»
«تکراراً التماس میکنم که کم هم باشد، خدمت بیستسالهام را، هیچ نباشد، صداقت و صمیمیت نسبت به حکومت سویتی (شوروی) و راه پارتیا (حزب) کمونیستی داشتهام را، پیر و برجامانده شدنم را، در آخر، تن افسردهام را که داغهای ۷۵ چوب امیر هنوز در وی باقیست، و داغ دلم را که به سبب کُشته شدن برادر خردم در دست امیر و برادر کلانم در دست باسمهچیها (مخالفان دولت شوروی) پیدا شده است، همه اینها را در نظر گرفته کار مرا از سرِ نو تفتیش نمایید. با کمال امیدواری، صدرالدین عینی.»
پرفسور محمدامینف افزود که در پایان این نامه جملات دیگری اضافه شده است: «من امسال (یعنی سال ۳۷، ۷ ژوئیه) از سمرقند برآمده، از بالای مسکو به کورارت (آسایشگاه) سوچی رفتم. از آنجا باز از بالای مسکو، پنج روز در مسکو ایستاده، ۲۲ آگوست سال ۳۷ به سمرقند به خانه خود آمدم. به سمرقند آمدم که در باره در راه دستگیر و حسب شدن من، آوازه عمومی (شایعه) پیدا شده است.»
«از روی تحقیقم این آوازه از دهم های اوگوست سر شده است. من در کوچهها بسیار گشتم و امید کردم که با دیدن شخص من این آوازهها برهم خواهد خورد. لیکن این طور نشد. من از هر کوچهای که میگذشتم، آدمان نامعلوم در کوچه دیگر رفته میگفتند که “ما حاضر دیدیم، که عینی را دست و پایش را بسته برده حبس کردند.”»
نامه به لاهوتی
ظاهرا این نامه تاثیر چندانی در مقامات امنیتی وقت شوروی نداشته و برعکس حملات مطبوعاتی به او بیشتر شده است. مدتی بعد، یعنی ۶ نوامبر سال ۳۷، صدرالدین عینی نامه ای به ابوالقاسم لاهوتی، شاعر معروف عهد مشروطه در ایران، می نویسد که آن زمان در مسکو می زیست و بعدها از سرآمدان شعر نوین تاجیکستان شناخته شد.
عبدالنبی ستارزاده، دانشمند تاجیک، پاره ای از نامه عینی به لاهوتی را در همایش بزرگداشت عینی قرائت کرد: «احوال حاضره نشان می دهد که از ازبکستان و تاجیکستان برای بهبودی کار من امیدی نیست. تنها امید من در مسکو، در مرکز، در “سه که وه که به” (کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی) مانده است. آه، کاشکی از این روزِ من استالینِ بزرگ خبردار می شد و بار دیگر به من حیات می داد! آخر او گفته بود که به گناه پدر پسر جواب نمی دهد.»
با دریافت این نامه، ابوالقاسم لاهوتی با راهنمایی یوگنی برتلس و ایگور دیاکونوف، خاورشناسان معروف، به همراهی آلکساندر فاده یف، نویسنده روس، به نزد ویاچسلاو مولوتوف (که دومین مقام عالی رتبه بعد از استالین بود) می رود.
مولوتوف وقت می گیرد و این دو همراه ولادیمیر استاوسکی، نویسنده و نماینده دفتر سیاسی حزب کمونیست (پولیت بورو) به نزد استالین می روند و با او ملاقات می کنند. و تنها با مداخله خود استالین نام صدرالدین عینی از “فهرست سیاه” افرادی که در سال ۳۷ با برچسب “دشمن خلق” اعدام می شدند، حذف شده است.
‘عینی را چه کسی نمی شناسد؟’
آقای ستار زاده در باره این ملاقات می گفت: «فاده یف می گوید، رفیق استالین، شما عینیِ ما را می شناسید؟ استالین چوبوقش (چوب سیگارش) را به دست می گیرد و با نگاه تیز می گوید: “عینیِ شما و ما را چه کسی نمی شناسد؟ او بود که در سال ۳۴ جریان انجمن را به سمت دلخواه ما تغییر داد. او جایگاه سزاوار ادبیات فارسی-تاجیکی را در ادبیات شرق برای ما ثابت کرد. از او باید حفاظت کرد، او یک نویسنده زاده انقلاب اکتبر است.»
بعد از این ملاقات بود که ولادیکیر استاوسکی به تاشکند سفر می کند و کمیسیونی به رهبری عثمان یوسفف، از مقامهای عالی رتبه ازبکستان، تاسیس می شود و بعد از مدتی عینی تبرئه می شود و از مرگ نجات می یابد.
آقای ستارزاده می گوید: «اگر استاد لاهوتی نمی بود، اگر بعضی از رهبرهای همان وقته سیاسی، مثل مهرالدینف و عثمان یوسفف و دیگرها، آدمهای بعقل و صاحب فهم اگر نمی بودند، کا امروز از بزرگ ترین نویسنده امان، و از مؤلف کتاب “نمونه ادبیات تاجیک” بی نصیب می ماندیم. از سرور معنی مان بی نصیب می ماندیم.»
پژوهشگران تاجیک معتقدند که توطئه گران اصلی علیه صدرالدین عینی در آن سالها گروههای پان-ترکیست بودند که هویت تاجیکان را انکار می کردند و به هر راه و وسیله می خواستند از تاسیس جمهوری تاجیکستان مانع شوند. آنها شخصیتهایی چون عینی را به پان ایرانیسم متهم می کردند.
بسیاری از چهره های فرهنگی تاجیکستان در آن دوران به این اتهام اعدام شدند. کارزار تبلیغات و توطئه علیه عینی هم پس چاپ کتاب او “نمونه ادبیات تاجیک” گسترش یافت. پرفسور جمعه بای عزیزقلف، دانشمند تاجیک، می گوید: «پان-ترکیستان بعد از چاپ این کتاب آرام ننشستند، بلکه همچنان دسیسه می کردند.»
«یکی از دسیسه هایشان به توسط نیکولای بوخارین ایدئولوگ بولشویکی آن دوران صورت گرفت. او با اشاره به شعر رودکی “بوی جوی مولیان آید همی، یاد یار مهربان آید همی، میر ماه است و بخارا آسمان، ماه سوی آسمان آید همی” که در کتاب استاد عینی درج شده بود، استاد عینی را متهم به این می کرد که او می خواهد با درج این شعر هزار و اندساله امیر بخارا که به افغانستان فرار کرده بود، به بخارا دعوت کند.»
‘فرض برای هر ایرانی’
اما به گفته آقای عزیزقلف، در بیرون از قلمرو شوروی چاپ این کتاب در آن زمان با واکنشهای مثبتی در جهان فارسی زبان، بویژه در ایران، روبرو شد و سعید نفیسی از اولین کسانی بود که در باره این کتاب تقریظ نوشت.
«سعید نفیسی ۲۸ شعبان ۱۳۴۵ در نشریه ایرانی “شفق سرخ” زیر عنوان “نمونه ادبیات تاجیک” مقاله ای به چاپ رسانده و در باره فرارود سخن گفته و نوشته است که برای هر کسی که در زمینه ادبیات پارسی کار می کند، لازم است که یک نسخه از این کتاب با خود داشته باشد. و به هر ایرانی نیز فرض است که لااقل یک بار این کتاب نفیس را که عزیزترین رهاورد برادران ترکستانی ماست، بخواند.»
با گذشت حدود ۸۰ سال از آن دوران، هنوز هم بسیاری از رازهای زندگی و آثار صدرالدین عینی همچنان نهفته باقی مانده و به پژوهشهای بیشتری نیاز دارد. در حالی که برخی او را در ساده سازی زبان و گذار به خط سریلیک مقصر می دانند، برخی هم از آثار عینی برای مخالفتشان با گذار به خط فارسی بهره جویی می کنند. در حالی که به گفته عبدالحی محمدامینف، پژوهشگر آثار عینی و استاد دانشگاه ملی تاجیکستان، صدرالدین عینی تا آخر عمر همه آثار خود را به خط فارسی می نوشت و خط سیریلیک را هرگز درست یاد نگرفت.
در کتاب “نمونه ادبیات تاجیک” هم صدرالدین عینی به رغم ایدئولوژی حاکم در شوروی که هر گونه ارتباط تاجیکان با هم قومان خارجی شان را برنمی تابید، نمونه هایی از آثار فردوسی، نظامی، مولانا، سعدی و حافظ و بیدل و امیر خسرو را که بیرون از قلمرو آسیای میانه زیسته بودند، درج نمود، تا کلیت ادبیات فارسی را اگرچه با هویتی مجزا از آنان با نام تاجیک حفظ کند.
به گفته پرفسور ستارزاده، استاد عینی مردی زیرک بود و زیرکی اش هم در زنده ماندنش تاثیر گذاشت. او مثل بسیاری از روشنفکرآن آن دوران چاره ای جز کنار آمدن با سیاستهای زمانه نداشت، ولی همزمان با کمال هوشمندی از این سیاستها برای پاسداری از هویت تاجیکان و حفظ و ترویج زبان و ادبیات فارسی که در گهواره خودش در ورارود در تنگنا افتاده بود، بهره گرفت و در این کارزار سربلند از میدان بیرون آمد.