راهنمای کتاب

Search
Close this search box.

تا سر زلف عروسان سخن؛ کتابی خام و خامدستانه

مهدی جامی

از دیشب که کتاب محمود دولت آبادی دست ام رسید و مرورش کردم ذهن ام درگیر است. پس فعلا کوتاه می نویسم که کتاب ایشان به نام “تا سر زلف عروسان سخن” (تهران: نشر چشمه، چ۳، ۱۳۹۴) نوعی کتابسازی است. خیلی متاسف ام که تعبیر دیگری ندارم. من کتاب را با شوق و ذوق سفارش کردم ولی آب سردی بر اشتیاق من ریخت. یک مقدمه نیم صفحه ای و بعد گزیده ای از ۲۰ کتاب نثر فارسی. همین و بس! بدون هیچ “کار”ی روی متن ها. این کار را مولفان کتابهای درسی فارسی در دبیرستان – و درس فارسی عمومی در دانشگاه- بهتر انجام می دهند چون دست کم شرح لغتی می آورند و زیر و زبری می گذارند و جملات عربی را ترجمه می کنند و متن را آماده خواندن می کنند. آقای دولت آبادی واقعا چه فکر کرده است که متن ها را خام انتخاب کرده و کنار هم گذاشته است؟ بگذریم که بر سر انتخاب هم بحث است. اما کارنشده بودن متن ها واقعا جفا به مخاطب جوانی است که بی تردید در فهم متن به راهنما نیاز دارد.

و اما جفای به نظرم بزرگتر آن است که حضرت ایشان همه ۲۰ کتاب را با نام کتاب و نام مولف اش آورده است بدون هیچ اشاره ای به این که هر متنی را از کدام تصحیح وویرایش گرفته است (منهای یک اشاره به محمدعلی موحد که آن هم با تعبیری نادرست به کار رفته). این متن ها هر کدام سالها از عمر محققی را به خود مصروف داشته است. حق مصحح متن آن است که نام او برده شود. مثلا گفته شود افسانه های بیدپای از ویرایش استاد خانلری بوده است. و این را وقتی می گذاری کنار مقدمه نیم صفحه ای واقعا از غفلت ایشان و ناشر – نشر چشمه- عصبانی می شوی. دولت آبادی نوشته است: «انگیزه من در این فراهم (کذا در اصل) ادای دین است به یکایک آموزگارانی که کتب منبع این گزینه ها را ویراسته پیش روی ما نهاده اند.» و آن وقت یک کلمه یک اشاره به هیچ ویرایشگر و مصححی در تمام کتاب نیست. کتاب حتی کتابنامه ندارد که بگوییم آنجا هر منبعی با ذکر مشخصات کامل آمده است.

می توانم این کتاب را با مثلا کتاب قاسم هاشمی نژاد – سیبی و دو آینه (نشر مرکز، ۱۳۹۱)- که کاری مشابه با متون عرفانی کرده (و کتابی است انصافا شسته رفته و زحمت کشیده و همه حق ها را گزارده) مقایسه کنم و نشان دهم که چقدر در تا سر زلف عروسان سخن جفا بر مصححان رفته است و البته بر ناشرانی که کتاب ها را نشر کرده اند و کارشان به کتابخانه آقای دولت آبادی رسیده ولی دریغ از اینکه ایشان بگوید کدام ناشر زحمت چاپ تاریخ بلعمی یا تاریخ بخارای نرشخی یا تذکره الاولیا را کشیده و ایشان از روی آن کپی کرده اند و کتابی درست کرده اند. فقط می توانم بگویم باعث تاسف است. و تاسف بالاتر اینکه این دست کارها به شاگردان و پیروان آقای دولت آبادی هم روش کار بیاموزد.

نکته آخر هم اینکه حتی اگر نام مصححان می آمد و متن ها کار شده بود تازه باز کتاب یک چیز دیگر هم لازم داشت تا به هدف آقای دولت آبادی برسد: مقدمه ای در همان نیم صفحه برای هر متن برگزیده که توضیح دهد لطف این متن و دلیل انتخاب چه بوده است. صدها کتاب نثر فارسی داریم که انتخاب ۲۰ متن از میان آنها دلیل لازم دارد و در میان گذاشتن این دلایل با خواننده جوان است که می تواند حسن کتاب باشد و به خواننده بصیرت بخشد و دستگیر او در فهم متن و لذت بردن از متن بشود و در ضمن با ذهن آقای نویسنده بیشتر آشنا شود. آنچه می توانست به این گزیده ارزش بدهد همین مقدمه ها بود از قلم نویسنده ای که اعتباری در داستان نویسی دارد. اما هیچ هیچ. به نظر من کتاب سرتاپا کتابی خام است و خامدستانه.

پس نوشت ۱: حالا که فکر می کنم می بینم یک مشکل به اصطلاح گفتمانی هم در کار است و آن آمیختگی ادبیات داستانی با ادبیات شناسی است. ممکن است کسی داستان بنویسد و ادبیات شناس هم باشد یعنی متون را بشناسد و با ادبیات مدرسی آشنا باشد اما این دو به هر حال دو حوزه متفاوت اند. همانطور که ادبیات شناس دانشگاهی لزوما شاعر یا داستان نویس نمی شود برعکس اش هم صادق است. اشتباه ما ست که فکر می کنیم هر کس داستان نوشت لابد “ادبیات” را هم خوب می شناسد. و البته این اشتباه گاه باعث می شود امر به نویسنده هم مشتبه شود و خود را در مقام ادبیات شناس قرار دهد و ناچار از عهده برنیاید. به طور خلاصه قصه گویی هنری است عتیق که چه بسا کهنسالانی که خواندن و نوشتن هم نمی دانسته اند در آن سرآمد بوده اند. اما قصه گو بودن ربطی به ادبیات شناختن ندارد.

پس نوشت ۲: به هدایت دوستی دانشور نقدی را خواندم که دکتر محمد دهقانی – صاحب کتابی مستطاب در باره تاریخ بیهقی- بر کتاب دیگر محمود دولت آبادی، وزیری امیر حسنک (سبزوار: فیروزی، ۱۳۹۴)، نوشته است. این نقد کار را تمام کرده و نه تنها بی دانشی آقای دولت آبادی را در شناخت متون و خاصه زبان عالی بیهقی بر آفتاب افکنده است بلکه نشان می دهد چطور کسی می تواند جهل خود را علم بپندارد و خود را نزد اهل کتاب به دست خویشتن رسوا کند. دهقانی ضمن شمردن غلط های بسیار دولت آبادی در خواندن متن بیهقی و اشاره به این سخن خود او که تصریح کرده که من در این کارها “پیاده ام” می نویسد:

«راست می گویند آقاى دولت آبادى! براى پژوهش در متنى مانند تاریخ بیهقى انواع دانشها از دستور و لغت و سبک شناسى و زبانشناسى تاریخى فارسى و عربى گرفته تا تاریخ و جغرافیای تاریخی ایران و اسلام لازم است؛ اما اگر واقعا چنین است چرا ایشان کارشاق و پرخطرى را به عهده گرفته اند؟ کسى که آنقدر با صرف و نحو عربى بیگانه است که عبارت ساده “رضى االله عنه” را نادرست می خواند به قول سعدى “چندین زحمت خود چرا همى دهد؟”»

و من باید اعتراف کنم که اگر نقد محمد دهقانی را پیشتر خوانده بودم زحمت خرید کتاب دولت آبادی را به خود نمی دادم. گرچه خریدن آن و حیرت از شیوه کار و طرح عمومی آن و نهایتا رسیدن به این نقد اخیر آنقدر شوک آور است که ناگهان چشم مرا به واقعیت های هولناکی باز می کند که تا امروز وجود آنها را نادیده یا دست کم گرفته بودم. یکی از آن واقعیات این است که در جامعه ما در میان گروههایی از اهل کتاب و تالیف و قلم عالم نمایی پوچ رواج تمام یافته است. از این بابت این افراد نزدیک ترین افراد به آداب اهل ولایت اند که بیشتر از واقعیت ادعا دارند. و این یعنی ادامه توهم و لامعقول سیاست در عرصه ادبی.

نقد آقای دهقانی را به صورت پی.دی.اف از سایت ایشان در اینجا دریافت کنید.

نکته آخر – من در همان نیم صفحه مقدمه دولت آبادی اعوجاجی در بیان یافتم (انگیزه من در این فراهم، ادای دین است …) که اشاره کردم اما نقد دکتر دهقانی دهها جمله نادرست دولت آبادی را بیرون کشیده و برجسته کرده است که واقعیت تکان دهنده دیگری را آشکار می کند: آقای دولت آبادی و امثال ایشان زبانی من-در-آوردی دارند درست می کنند که به جوانان کم‌خوانده‌ی دور و بر خود چنین فرانمایند که باسوادند و نثر فاخر دارند و آنها هم تصور کنند که اصلا نثر عالی یعنی همین! این بستر بسیاری از خطرها ست و زبان فارسی را که زمانی فکر می کردیم از ترجمه آسیب می بیند وارد عرصه تهدیداتی می کند که ناشی از ندانمکاری و عالم نمایی شماری از اهل قلم است. و این سویه‌ی زبانیِ آن ذهنیتی است که می تواند کتابی مثل وزیری امیرحسنک بنویسد و از راه بیراه باشد یا سر زلف عروسان سخن را به گمان خود شانه زند. آنچه زبان امروز فارسی به آن سخت محتاج است روشنی بیان و صراحت و استواری کلام است. نثرهای به ظاهر فاخری که هیچ ریشه در سرچشمه ادب فارسی نداشته باشد تنها به گسترش ابهام ذهنی و کُندی فکر و زبان می انجامد و لکنتی مزمن در نوشتار و گفتار درست می کند که از دست آن آسان نمی توان رها شد. همانطور که ترجمه های آشفته و غیرمسئولانه ذهنیتی ساخته است که از واقعیت علم و بحث در دنیای امروز دور است، نوشتارهای تالیفی با زبان مِن عِندی نتیجه بهتری نخواهد داشت.

همرسانی کنید:

مطالب وابسته