حسن همایون
ماهنامه شهر کتاب
یک: خیلی وقت بود از مهندس مهدی فیروزان، مدیر مجموعهٔ فرهنگی شهرکتاب، بیخبر بودم. تازهترین شمارهٔ مجلهٔ شهرکتاب، ویژۀ نوروز ۱۳۹۵، را با تأخیر یکماهه روی دکههای خیابان انقلاب دیدم. شب عید آنقدر دکه شلوغ است که هرچقدر هم پیگیر باشید و با دقت دکه را ورانداز کنید باز هم برخی نشریههای روشنفکری عرصهٔ فرهنگ و هنر و ادبیات از نظر دور میمانند. دلیلش هم خیلی ساده است: رنگیننامههای متعدد شب عیدی و لایفاستایلها، با آن آب و رنگ و کاغذهای گرانقیمت و عکس جلد کردن سلبریتیها، دیگر مجال جلوهگری به نشریههای روشنفکری نمیدهند.
از آخرین دیدار من و مهندس فیروزان سالی میگذشت و برای بررسی کارنامهٔ مدیریتی این چهرهٔ فرهنگی در دورهٔ مسئولیتش در مجلههای سروش ــ در دهۀ شصت ــ بهعنوان خبرنگار مهرنامه در دفتر کارش در شهرکتاب مرکزی حضور یافتم. مفصل گپ زدیم از آن روزگار، که شرح مفصلش در مهرنامه آمده است. تکهای از آن حرفهای مربوط به این یادداشت را اینجا میآورم. در آن مصاحبه از او پرسیدم: «در آنسالهای جنگ، رئیس صداوسیما از شما میخواست مجلههای سروش ضرر ندهد؛ میخواست درآمد هم داشته باشید؟» جواب داد: «از ما نخواستند، ولی ما کردیم و سودآور شد. من خودم چون به اقتصاد فرهنگ اعتقاد داشتم و معتقد بودم که این موضوع مهم است از این رو با این رویکرد سودآوری کار را دنبال کردیم. استراتژی اقتصادی ما بر خودکفایی بود. سروش وقتی من تحویل گرفتم یک مجلهٔ هفتگی درمیآورد و پانزده عنوان کتاب در سال چاپ میکرد، اما سروشی که تحویل دادم سه تا مجله درمیآورد، سالی ۱۴۰ عنوان کتاب چاپ میکرد و از درآمد این فعالیتها هم برای سروش یک چاپخانه خریدم که آن را مرحوم حسن حبیبی افتتاح کرد. برای آن چاپخانه شش میلیون دلار هزینه شد. سروش درآمدزا شد. بخش مهمی از درآمدش را هم به همکاران سروش میدادیم.»
ربط این تکه از گفتههای آقای فیروزان در آن گفتوگو به این یادداشت از این قرار است: بعد سلام و احوالپرسی و تبریک فرارسیدن سالی دیگر، به مهندس فیروزان دستمریزاد گفتم و خدا قوت دادم. بنا گذاشتن نشریۀ دیگر و اضافه شدن تریبونی به تریبونهای حوزهٔ فرهنگ را تبریک گفتم. ایشان تشکر کردند و از محدودیت منابع مالی گفتند و من هم استناد دادم به تجربهٔ مدیریتی ایشان در انتشارات سروش و گفتم آنروزها مجلۀ نهچندان سودده سروش را تحویل گرفتید و به سوددهی رساندید و تحویل دادید. اکنون هم از پس این مسئولیت دشوار برخواهید آمد. محدودیت منابع مالی شما را اذیت میکند، اما از پا درنمیآورد، زیرا شما بلدِ این راه و کارید.
دو: شهرکتاب مجلهای است که عمدۀ مأموریتهایش را در حوزهٔ کتاب تعریف کرده است. صدالبته از دیگر حوزههای فرهنگ و هنر غافل نشده است. به تئاتر و هنرهای تجسمی هم میپردازد. گاه هم راوی روایتهای پیشکسوتان در حوزههای مختلف میشود. این نشریه نهتنها از کنار روایتهای شفاهی بیاعتنا نمیگذرد، که عملاً بخشی هم برای تاریخ شفاهی در نظر گرفته است.
هفت ماه از انتشار نخستین شمارهٔ مجله گذشت. از سر، مجله را ورق زدم و نکاتی به ذهنم رسید و لازم دیدم آنها را به مدیرمسئول محترم مجله و دیگر گرامیان در تحریریۀ این نشریۀ وزین بگویم، شاید به کار آیند.
ریسکِ عکس جلد
واقعیت این است که مخاطبِ مجله سالیانی است عادتزده و ای بسا کنجکاو مجلههایی است که هر شماره عکسی از چهرههای سینما و موسیقی و گاه ادبیات و هنرهای تجسمی بر جلدشان نقش میبندد. مجلهها چنین میکنند تا از قِبل اشتهارِ عکس آن فرد بر جلد مجله روی دکه بهتر دیده شوند و مخاطب به خریدن آنها ترغیب شود. شهرکتاب جسارت به خرج میدهد و از این سیاق تن میزند و تا جایی آوانگارد رفتار میکند که در نخستین شماره از ارائهٔ تیترهای روی جلد هم خودداری میکند. این «جسارت» قابلاحترام است و بهتبع هر کنش جسورانهای «هزینهها»یی دارد و جسارتی از این دست در کار مجلهنگاری ممکن است به قیمت دیده نشدن مجله روی دکه تمام بشود. یا آنکه مراکز توزیع و پخش، که در سودای سود بیشترند، آنگونه که باید در زمینهٔ عمل به تعهداتشان و توزیع گستردهٔ مجله اقدام نکنند. حکماً عزیزان همصنف در تحریریهٔ شهرکتاب، پس از انتشار هفت شماره، به برآوردهای عینی و ملموس مبتنی به عدد و رقم از ریسک عکس جلدهای «مفهومی» رسیدهاند.
بهواقع مهمتر از موانع ساختاری مانند محدودیتهای آزادی بیان و احضار و تذکرها و اخطارها همین چالشها و بحرانهای مالی و کاهش میزان مخاطبهای مجله است که ما را بیش از هر وقت دیگری تهدید میکند. از این رو، ما روزنامهنگارهای حوزهٔ فرهنگ و هنر همانقدر که باید مراقب خط قرمزهای واقعی یا الکی باشیم به همان میزان هم ناچار به مراقبت از دخلوخرج هستیم تا بتوانیم در رقابت با لایفاستایلهای کموبیش زرد دوام بیاوریم.
ادبیاتِ همسایه
از بخشهای جذاب شهرکتاب ادبیات همسایه است. این بخش، علاوه بر اینکه فرصتی برای شناخت دقیقتر فرهنگ و مناسبات اجتماعی کشورهای همجوار از رهگذر ادبیات داستانی فراهم میآورد، عملاً اصل جنس را دست مخاطب میرساند. در فضایی که با کاهش شدید قدرت خرید مردم، متأثر از سیاستهای دولت محمود احمدینژاد، روبهرو هستیم، مخاطب علاقهمند هنر و ادبیات ترجیح میدهد در نشریات فرهنگی، هنری و ادبی با اصل جنس روبهرو شود. لابد انتظار دارد وقتی برای مجلهای نُههزار تومان هزینه میکند، داستانها، شعرها و نمایشنامههایی هم در اختیارش قرار بگیرد. در فضای راکد نشر کتاب در ایران، که عملاً شمارگان کتابها به کمتر از هزار رسیده است، اینکه با معرفی کتاب در مجلههای متعدد مخاطبها به خرید آن اثر اقدام کند انتظاری بیهوده است. از این حیث، نگارنده معتقد است خوب است در مجلهٔ فرهنگی و هنری اصل جنس در اختیار مخاطب قرار بگیرد. این بخش «ادبیات همسایه»، علاوه بر زمینهسازی شناخت فرهنگی از کشورهای همجوار، عملاً به آن نیاز هم پاسخ میدهد. البته این پیشنهاد ارائۀ داستانهای متعدد به مخاطب نافی مأموریت ویژهٔ شهرکتاب در بررسی و معرفی کتابهای حوزههای مختلف ادبیات و علوم انسانی نیست.
بسط تاریخِ مختصر شفاهی
از بخشهای دیگر مجله که بهگمانم میتواند به امتیاز ویژهٔ شهرکتاب مبدل شود بخش تاریخ شفاهی است. به اعتقاد نگارنده، مخاطب نسبت به زندگی اصحاب فرهنگ و هنر بسیار کنجکاو است. نشریات زرد عموماً این کنجکاوی را بهسمت حاشیههای ریز و درشت زندگی خانوادگی و خصوصی هنرمندان و نویسندگان سوق میدهند و از قبل آن نفع مادی میبرند، اما نهتنها هیچ کمکی به افزایش آگاهی عمومی نمیکنند، بلکه به فضای ابتذال هم بهنوعی دامن میزنند. در این میان، نشریات فرهنگ و هنر میتوانند با انجام گفتوگوهای بلند زندگینامهای راوی شکستها و کامیابیهای هنرمندان و نویسندگان و شاعران و ناشران باشند و با کتابت زندگیها و روایت آنها، علاوه بر مکتوب کردن بخشهایی از تاریخ شفاهی هنر و ادبیات و نشر ایران، به افزایش آگاهی عمومی و انتقال مؤثر تجربههای بزرگان عرصههای متعدد هنر و ادبیات و نشر اقدام کنند. بر همین اساس، پیشنهاد میکنم در سه بخش سینما، ادبیات و تاریخ نشر با چهرههای مؤثر و خلاق گفتوگوهای بلند زندگینامهای انجام شود و بهتدریج در شمارههای پیشِ رو انتشار پیدا کند.
برای مهندس مهدی فیروزان و یارانش در آن تحریریه آرزوی توفیق دارم. ما روزنامهنگارها ناگزیر از جلب اعتماد مخاطب و افزایش شمارگان و حفظ آن هستیم، نه بهخاطر کاسب شدن چندصدهزار تومان بیشتر، بلکه این وظیفهٔ ماست و راهی غیر از این برای بودن و ادامه دادن نمیتوان متصور بود، بهرغم بحرانهای متعدد اجتماعی، اقتصادی و سیاسی که از در و دیوار بر سر ما میبارد. باقی بقایتان.
*با اندک ویرایش. منتشر شده در بخش بازتاب شماره نهم مجله شهرکتاب